از همان صبح 21 آذر كشتار و غارت بیرحمانهای درسراسر آذربایجان شروع شد. مامورین ستاد ارتش و وابستگان دولت مركزی كه با لباس مبدل وارد آذربایجان شده بودند دستور داشتند تا رسیدن نیروهای انتظامی هرچه بتوانند ازاعضا و طرفداران فرقه نابود كنند. به همین جهت جلادان تنها به كشتن مردم با ضرب گلوله اكتفاء نمینمودند، بلكه براحتی سر پرشور آزادیخواهان را دركنار خیابان از تن جدا میكردند.
آذربایجان را همیشه چشم و چراغ ایران نامیدهاند. آذربایجان كه در جریان انقلاب مشروطیت سنگر آزادیخواهان بود، سنگری كه هرگز تسلیم نشد و مشروطیت را به سراسر ایران بازگردانید، پس از انقلاب و روی كار آمدن مجدد ارتجاع، مورد كینه خصمانه و ددمنشانه حكومتهای ضدملی ایران قرار گرفت و ظلم روز افزون این حكومتها باعث طغیان و تشكیل نهضت دموكراتیك آذربایجان گشت، كه در این مقال فرصت نیست تا به دلائل وقوع این نهضت و ثمرههای آن بپردازیم. بلكه سعی داریم تا از منظری دیگر به قضیه نگاه كنیم و آن زمینه حوادث و جنایاتی است كه شاه و قوام (نخست وزیر وقت) در سركوب این نهضت مرتكب شدند. چیزی كه كمتر به آن توجه شده است.
قوام مرد گمنامی نبود. قبل از انقلاب مشروطیت دبیر حضوری عین الدوله بود. بعد از انقلاب مشروطیت نیز مانند سایر عناصر ارتجاعی لباس مشروطه خواهی بر تن كرد و پس از كودتای 1299و خروج سیدضیاء از ایران، جانشین او گردید و رضاخان در كابینه وی سمت وزارت جنگ را بر عهده گرفت. پس چگونه این عضو خانواده «خیانت» و شاخه «شجره خبیثه» و قاتل كلنل محمدتقی خان و میرزا كوچك خان پشتیبانی آزادیخواهان ایران را بخود جلب نمود. وی نقش خود را بسیار خوب بازی میكرد و ژستهای آزادیخواهانه نشان میداد و اعتماد همگان را جلب مینمود. بطوریكه دولت وی بنام دولت «حسن نیت» مشهور گشت و دولت شوروی وی را «بزرگترین سیاستمدار شرق» نامید. قوام میگفت: «من برای حل قضایای آذربایجان جز مسالمت رویهای اتخاذ نمیكنم، من از برادركشی گریزانم» و لكن در خفا علیه نهضت آذربایجان توطئه میچید و زمینه حمله را فراهم میساخت.
وی در جهت سیاستهای خود، سعی مینمود روابط را با شوروی اصلاح كند. بر این اساس به مسكو سفر كرد و با استالین دیدار كرد ولی شوروی از تخلیه خاك ایران سرباز زد و خواستار اعطای امتیاز نفت شمال شد این سیاست شوروی تاثیر نامساعدی در میان مردم بخشید و آمریكا و انگلیس آنرا تحمل نكردند. تا اینكه ترومن رئیس جمهور وقت آمریكا، درباره تخلیه ایران اولتیماتومی به استالین فرستاد و به وی هشدار داد چنانچه شوروی خاك ایران را تخلیه نكند دولت آمریكا نیز مجددا وارد ایران میشود.
بدین ترتیب دولت شوروی مجبور به تخلیه ایران گشت و دولتهای ایران و شوروی در این مورد توافقنامهای امضا كردند كه مفاد آن عبارت بود از تخلیه ارتش سرخ از خاك ایران، قرارداد شركت نفت ایران و شوروی و همچنین عدم دخالت شوروی در مورد مسئله آذربایجان. قوام نیز طی یادداشتی به سفارت روسیه اعلام نمود، مادامی كه زبان فارسی زبان رسمی باقی بماند، زبان تركی میتواند در آذربایجان مورد استعمال قرار گیرد. همچنین اجازه داده شده بود كه شورای ایالتی آذربایجان كلیه مامورین محلی را انتخاب كند و حكمران كل نیز از طرف تهران و مشروط بر تصویب و تائید شورای ایالتی انتخاب گردد.
هنگامی كه قوام از صلح و سازش صحبت میكرد. ستونهای نظامی از تهران همدان، كرمانشاه، كردستان و گیلان بسوی آذربایجان در حركت بود و آشكارا معلوم بود كه نبرد قطعی بین آزادیخواهان و غاصبین حقوق ملت نزدیكتر میگردد.
دولت قوام پس از امضای موافقتنامه با شوروی و اطمینان از روش این كشور درباره تخلیه ایران و سایر موارد مذكور برای مذاكره با حكومت ملی آذربایجان قدم پیش نهاد و بدین منظور هیئت نمایندگی آذربایجان به تهران عازم شد و با استقبال پرشور مردمی مواجه گردید كه در آزادیخواهان آذربایجان امید رهایی خود را میدیدند. ژاندارمها نیز در مقام جلوگیری از حركت مردم و كارگران به فرودگاه برآمده و عدهای از كارگران را بخون كشیدند.
پس از 15 روز مذاكره، هیئت نمایندگی آذربایجان بدون حصول نتیجهای برگشت. دور دوم مذاكرات با اعزام یك هیئت ده نفری سیاسی نظامی به ریاست مظفر فیروز معاون سیاسی قوام به تبریز آغاز گشت. با پیگیری مذاكرات طرفین به توافقاتی دست یافتند كه مهمترین آنها عبارت بود از: دولت، مجلس محلی آذربایجان را بعنوان انجمن ایالتی میپذیرفت و قوای داوطلب فدایی به ژاندارمری ملحق میشد و قشون خلق نیز جزء ارتش ایران محسوب میگشت. در مدارس متوسطه و عالیه تدریس به زبان فارسی و آذربایجانی خواهد بود. همچنین دولت موافقت مینمود كه اقلیتهای مقیم آذربایجان از جمله اكراد، آسوریها، ارمنیها نیز حق خواهند داشت تا كلاس پنجم به زبان خود تدریس نمایند. و زنجان نیزبه حکومت مرکزی ملحق می شد.
چون زنجان (خمسه) بطور رسمی جزء آذربایجان محسوب نمیشد بایستی نیروهای آذربایجان آنرا تخلیه مینمودند. پس از امضای موافقتنامه دكتر سلام الله جاوید از طرف دولت به استانداردی معین گردید و پیشه وری نیز شغل دولتی نپذیرفت.
واگذاری زنجان (خمسه)، سبب مخالفت و ناراحتی اهالی زنجان شد و مردم جهت رسانیدن اعتراضات خود به رهبران فرقه یك میتینگ 50 هزار نفری تشكیل دادند. پیشه وری نیز درجواب مردم زنجان به آنها اطمینان داد كه پای ژاندارمها به آنجا نخواهد رسید و اتفاق سوئی برای آنها نخواهد افتاد.
پس از امضای موافقتنامه، قوام هیچ اقدام مثبت و عملی نشان نداد بلكه، در كارها نیز اشكال تراشی مینمود. بعبارت دیگر سیاست دولت قوام عبارت بود از وقت گذرانی و تظاهر به دوستی و حسن نیت و استفاده از سیاست غافلگیری. در حالیكه از طرف دولت ضیافتهای پرشكوهی به افتخار نمایندگان آذربایجان داده میشد ولی توطئههای عمیقی درحال شكل گیری بود. سلاحهای سنگینی از آمریكا وارد می گردید. محاصره آذربایجان تكمیل میشد. نیروهای مركزی جهت ارزیابی قدرت دفاعی و تهاجمی قشون ملی آذربایجان متناوبا در مواضع مختلف به آنها حمله میكردند كه اعتراض آذربایجان را سبب میگردید اما طبق معمول اعلامیههای دولت «حسن نیت» قوام سروصداها را میخواباند.
آذربایجان كه اجرای دقیق موافقتنامه را خواستار بود، مرتبا قراء و قصبات خمسه را تخلیه میكرد ولی هر ده و پاسگاهی كه تخلیه میشد بلافاصله مورد هجوم و قتل و غارت افراد مسلح قرارگرفته وازطرف نیروهای نظامی تهران اشغال میشد. درواقع حكومت مركزی در پی تحویل گرفتن مسالمت آمیز زنجان نبود بلكه میخواست آنرا به صورت یك پیروزی نظامی جلوه گر سازد. لذا به شهر بیدفاعی كه برابر صورتجلسه رسمی تحویل گرفته بود، با توسل به حمله نظامی حمله میكرد: آنها میدانستند كه مسئولین زنجان طبق تصمیم انجمن ایالتی آذربایجان در حال جمعآوری و خرید غله هستند و روزانه چندین قطار حامل گندم از تاكستان وارد زنجان میشد. لذا شب دوم آذر با استفاده از قطارهای حامل گندم و به نام غله، نیروهای نظامی، تانك و توپ وارد شهر كردند. بمحض اشغال زنجان، اراذل و اوباشی كه همراه نیروی نظامی وارد شهر شده بودند دست به قتل و غارت و تجاوز زدند. مسافری از زنجان كه وابستگی حزبی نداشت و میگفت: «غارتگران حداقل 200 خانه را در زنجان غارت كردند. آنها حتی به كودكان شیرخوار نیز رحم نمیكردند و پس از كشتن آنها جسدشان را مثل توپ فوتبال از این طرف به آن طرف پرتاب میكردند…»
روزنامه "راه پیروزی" راجع به غارت اموال مردم این خبر نفرت انگیز را دارد: «…درمیان قالیهای غارتی، طفل شیرخوار خفه شدهای پیدا كردند». و بسیاری جنایات دیگر كه انسان از بیان آنها شرم دارد.
آری! این بود امنیت و آسایشی كه شاه و قوام با پشتیبانی استعمارگران آمریكایی و انگلیسی به مردم زنجان هدیه كردند.
حكومت مركزی از حمله به زنجان و تبلیغات افترا آمیز، هدفهای مشخصی را تعقیب مینمود: آماده كردن زمینه روحی و فكری برای حمله به آذربایجان و بهرهبرداری از شكست روحی نیروهای آذربایجان…
قوام جهت نابود ساختن نهضت، به بهانه حفظ نظم و امنیت انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورای ملی، خواستار اعزام نیروی نظامی به آذربایجان شد. در حالیكه طبق توافقنامه لشكر آذربایجان جزو ارتش ایران بود. قوام السلطنه موذیانه موضوع اعزام نیرو به آذربایجان را با شروع انتخابات وفعالیتهای انتخاباتی درهم آمیخت بود.حوادث زنجان و تصمیم دولت به اعزام نیروی نظامی به آذربایجان موجب غلیان احساسات و هیجان عمومی و تحریك حس انتقام گردید. در آذربایجان علاوه بر نیروی منظم فداییان و قزلباش نیروی داوطلب بابك نیز تشكیل یافت كه انجام وظایف پارتیزانی را بر عهده داشت. قوام در حمله به آذربایجان و سایر اقدامات خود، پشتیبانی فعالانه دولتهای آمریكا و انگلیس و حمایت شورای امنیت و سكوت شوروی را همراه داشت. دولت آمریكا خود، ارتش و ژاندارمری ایران را سرپرستی میكرد.
قوام طی اعلامیهای اعلام كرد اعزام قوای تامینه به آذربایجان به هیچ وجه جنبه تعرض و لشكركشی ندارد و جز حسن اجرای انتخابات و حفظ آزادی عموم و جز رافت و شفقت به اهالی و تامین رفاه و آسایش مردم نظر دیگری در میان نیست.
دریغا كه تغییر سیاست جهانی در نیمه دوم آذرماه سیر حوادث كشور را به سود ارتجاع و به زیان آزادی جریان داد. از طرف دیگر در آخرین روزهای عمر حكومت ملی جز تفنگ و مسلسل و اسلحه كمری، اسلحه دیگری در آذربایجان نبود. این عوامل و چندین عامل دیگر باعث شد كمیته مركزی فرقه دموكرات آذربایجان، موافقت خود را با ورود نیروهای تامینه دولتی به آذربایجان اعلام كند.
برای جلوگیری از عملیات پارتیزانی، دولت شوروی به نیروهای آذربایجان پیشنهاد پناهندگی داد. در نتیجه ستونهای منظمی از فداییان و سربازان به خاك شوروی عقب نشینی كردند، چنانچه كه در سال 1326 روزنامههای باكو تعداد پناهندگان را حدود 70 هزارنفر نوشتند وبدین ترتیب مردم آذربایجان را درمقابل جلادان شاه و قوام بیدفاع رها كردند.
از همان صبح 21 آذر كشتار و غارت بیرحمانهای درسراسر آذربایجان شروع شد. مامورین ستاد ارتش و وابستگان دولت مركزی كه با لباس مبدل وارد آذربایجان شده بودند دستور داشتند تا رسیدن نیروهای انتظامی هرچه بتوانند ازاعضا و طرفداران فرقه نابود كنند. به همین جهت جلادان تنها به كشتن مردم با ضرب گلوله اكتفاء نمینمودند، بلكه براحتی سر پرشور آزادیخواهان را دركنار خیابان از تن جدا میكردند.
روز 22 آذر 1325 نیروهای دولتی بدون برخورد یا مقاومتی وارد شهر تبریز گردیدند. بلافاصله در شهر حكومت نظامی اعلام گردید. ویلیام گالاس قاضی آمریكایی كه خود به آذربایجان رفته بود چنین میگوید: «وقتی ارتش ایران به آذربایجان بازگشت، وحشت برپانمود. سربازان قتل و غارت و تاراج براه انداختند. آنها هرچه به دستشان میرسید، هرچه میخواستند تصاحب میكردند. رفتار سربازان اشغالگران روس بسیار برازندهتر از اعمال
وحشیانه سربازان به اصطلاح نجات بخش ارتش شاهنشاهی بود. بطوریكه خاطره فوق العاده زشت و شومی در آذربایجان به جا گذاشت. در آذربایجان اموال و احشام دهقانان به غارت رفت و زنان و دختران مورد تجاوز قرار گرفتند. گرچه رسالت ارتش ایران، آزادی آذربایجان بود ولی مردم را غارت كرده، پشت سر خود مرگ و نابودی بجا گذاشتند.»
درمیانه عالم نمای از خدا بیخبری فتوا داد كه جان و مال و ناموس دموكراتها حلال است. سراب كانون آزادی آذربایجان سراپا در آتش كشیده شد. محبوب كارگر مبارز عضو تشكیلات محلی را درمنظر عام با سنگ قطعه قطعه كردند و جسد او را هلهله كنان به معرض نمایش گذاردند. در باسمنج سربریده علی قهرمانی را بالای نیزه بردند و همچون اعصار قدیم گرد سرنیزه به چرخ زدن و رقصیدن پرداختند.
اردبیل تلختر از 26 آذر خاطرهای ندارد از فزونی شهیدان راه آمد وشد بسته شده بود. خلیل دایی را سه بار بردار كردند و هربار نیمه جان به هوش آوردند و دوباره بالا كشیدند. دشمنان آزادی در كشتار اردبیل چنگیز را روسفید كردند. آنها حتی كودكان خردسال را بالای دار فرستادند. تاریخ چنین جنایات وحشیانهای را به یاد ندارد.
سریه بانوی شجاع شاهسون را كه یكه و تنها 5 روز در محاصره به مقاومت ادامه داده بود، ناجوانمردانه بسوی قتلگاه فرستادند. هنگام تیرباران او خاطرنشان ساخت «تاریخ نام پیمان شكنان را با نفرت یاد خواهد كرد.آدمكشان در این معامله سودی نخواهند برد.فرزندان آذربایجان كین مرا خواهند جست.خون شهیدان درخت آزادی را بارور خواهد ساخت.»
منبع : جامی «گذشته چراغ راه آینده است».
Sunday, November 28, 2010
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment