Saturday, January 15, 2011

مردم داغ دیده ارومیه خشمگین از وزیر راه

ده‌ها هزار نفر از مردم سوگوار ارومیه که روز سه‌شنبه برای تشییع پیکر‌های عزیزان خود و بدرقه آنها به خانه‌های ابدی‌شان در مرکز شهر گرد آمده بودند، بنرهای بزرگ متعددی را دیدند که با سرعت عمل عجیب وزرات راه، در آن شرایط بحرانی چاپ شده و به بهانه تسلیت حمید بهبهانی و منقش به عکس رنگی آقای وزیر در مسیر تشییع جنازه نصب شده بودند!

تبلیغ برای وزیر، آن هم درست در میان شیون و زاری خانواده‌های قربانیان و در شرایطی که افکار عمومی وزیر راه را مکلف به پاسخ‌گویی و شایسته برکناری می‌دانند، واکنش‌های منفی مردم را به دنبال داشت به‌گونه‌ای که با بالا گرفتن اعتراضات، ساعاتی پس از نصب این بنرها در مسیر تشییع جنازه، مسئولان نسبت به جمع‌آوری آنها اقدام کردند.

مردم ارومیه می‌گفتند در حالی که ما مشغول عزاداری بودیم و مجروحان نیز در بیمارستان‌ها با مرگ دست و پنجه نرم می‌کردند، مسئولان راه و ترابری شبانه در حال طراحی، چاپ و نصب بنرهای تبلیغی حمید بهبهانی در خیابان‌ها بوده‌اند!

وزیر راه و ترابری، بلافاصله بعد از سقوط هواپیما، خود را به ارومیه رساند و با خبرنگاران مصاحبه کرد.

وی بدون این که از بابت این سانحه که در مجموعه مدیریتی وی رخ داده است عذرخواهی کند، گفت که میزان سقوط هواپیما در ایران و تلفات ناشی از آن در ایران کمتر از سایر کشورهاست!

گزارش نشست جبهه ملل تحت ستم در لندن

بدنبال هرچه فعالترکردن سازمانهای جبهه ملل برای حق تعیین سرنوشت کنگره جبهه با شرکتها سازمانهای عضو ان بصورت مستقیم و غیر مستقیم کنگره چهارم جبهه ملل را در شهر لندن انگلیس انجام داده با بحث مهمترین مسائل روزخصوصا شرایط کنونی ایران و وضعیت وموقعیت بین المللی ان ومبارزات پیش روی ملل در صحنه های مختلف داخلی وبین المللی را مورد بحث ومنا قضه قرار داده مواضع خویش را چنین بیان نمودند.

1. جبهه ملل برای حق تعیین سرنوشت تنها راه رسیدن به امنیت ؛ ثبات منصقه ای و پیشرفت ودمکراسی در جغرافیای موسوم به ایران را تطبیق اعلامیه جهانی حقوق بشر و رسیدن ملل به حق تعیین سرنوشت دانسته وهرگونه راه حل دیگری را تنها خدمت به اختاپوس دیکتاتوری واشغالگر شونیسنم فارس می داند.

2. جبهه ملل همگام با جامعه جهانی و شواری امنیت وگروه 5+1 اهداف توسعه طلبانه پروژ اتمی وموشکی نظامی ایران را محکوم نموده خواهان متوقف شدن این پروژ ضد بشری است .

3. جبهه ملل ازکشورهای 5+ 1 می خواهد تا وضعیت فجیع نقض حقوق بشر در جغرافیای موسوم به ایران را سرلوحه گفتگوهای خویش با جمهوری اسلامی قرار داده مسائل حقوق بشر را فدای مصالح اقتصادی خویش ننمایند.

4. جبهه ملل محاصره اقتصادی شونیسم فارس بسرکردی جمهوری اسلامی برای متوقف کردن پروژ هسته ای را نا کافی دانسته خواستار سلب مشروعیت بین المللی رژیم در تمامی موسسات بین المللی است.

5. جبهه ملل تمامی سازمانهائی ایرانی مدعی نمایندگی تشکیلات سرتاسری را به رسمیت نمی شناسد وسازمانها را تنها نمایندگان ملت فارس می شناسد.

6. جبهه ملل اسم ساختگی کشور ایران را نتیجه اشغال ملل غیر فارس ( ترک اذربایجان جنوبی ؛ کرد کردستان ؛ بلوچستان؛ عرب احواز وترکمنستات جنوبی) دانسته وان را به رسمیت نمی شناسد.

جبهه ملل دراین نشست تصماتی را جهت فعالتر شدن ارگانهای مختلف جبهه بتصویب رساند که به قرار زیر است.

1- آقای صلاح ابوشریف دبیر کل جبهه دمکراتیک مردمی احواز به عنوان سخنگوی جبهه ملل تحت ستم انتخاب شدند.2- اسم سایت جبهه عوض شده ودر این رابطه به حزب استقلال آزربایجان جنوبی مسئولیت داده شد تا اقدام کرده ودر ماه ژانویه از سایت جدید باید آغاز به کار کند.3- احزاب و سازمانهای عضو هرکدام یک نفر برای اداره سایت و اطلاع رسانی معرفی خواهند کرد.4- هئیتی متشکل از نمایندگان جبهه برای ارتباط با سازمان عف بین الملل در لندن تعین و قرار شد هر ماه یک بار در رابطه با ستم ملی گزارشات همراه با اسناد به سازمان عف بین الملل ارائه دهند.
5- همچنین هئیتی برای ارتباط دائم با کمیته های مختلف سازمان ملل در نظر گرفته شد که بصورت دائم گزارشهای نقض حقوق بشر را گزارش دهند

Saturday, January 1, 2011

پخش فيلم جعلي در تلويزيونهاي كردي

امیدوارم در این چند خط بتوانیم درد دهها هزار نفر از مردم اورمیه را بیان بکنم. دوستان عمری از من در شهر اورمیه گذشته و در پنج - شش دهه گذشته شاهد اوضاع و احوال این شهر بوده ام. میخواهم به مسئله کرد در اورمیه و فیلمی که حزب دمکرات هر هفته چندین بار از تلویزیون تیشک نشان می دهد، اشاره کنم.

در سالهای 1340 و 1350 در شهر اورمیه کسی نمی توانست یک خانه و خانواده کرد را در اورمیه پیدا کند.

کردهای شیکاک فقط برای خرید از بازار و فروش گوسفندان خود به اورمیه می آمدند. آنها صبح به اورمیه آمده و بعد از ظهر به روستاهایشان بر می گشتند.

کردها فقط در خیابان شاهپور و خیابان مهاباد خرید میکردند. بطوریکه خیابان مهاباد در امتداد خیابان شاهپور بوده و "مرکز" آندو خیابان را ازهم جدا میکرد. بعد از انقلاب اسلامی، آمد و رفت کردها به اورمیه بیشتر شد و اوایل پاییز هر سال فرزندان خانواده های مرفه کردها برای تحصیل به اورمیه می آمدند. آنها تا اواخر سال تحصیلی اتاقی را اجاره کرده و در تابستان دوباره به روستاهای خود درمناطق سومای برادوست و مرگور ترکور بر میگشتند.

بعد از انقلاب اسلامی مناطق کرد نشین بخاطر جنگ احزاب کرد با دولت امنیت خود را از دست داده و کردها اجبارا به روستاهای سنی مذهب ترک (کورا سنی) و شهرهای اورمیه، سلماس، خوی و ماکو روی آوردند. بخشی دیگر از مردم کرد برای یافتن کار به شهرهای ترک سرازیر شدند. اکنون ده الی پانزده درصد از جمعیت اورمیه را کردها تشکیل میدهند. اکثریت آنها از طبقه فقیر هستند اما بخشی از آنها بخاطر قاچاق مواد مخدر ثروتمند شده اند.

اکنون کردها درصد ناچیزی از جمعیت اورمیه را تشکیل میدهند اما احزاب کرد اورمیه و کل آذربایجان غربی را بخش شمالی کردستان معرفی میکنند. چند سال پیش فقط پ ک ک ادعای ارضی به کردستان داشت. بعدآ پژاک شعبه ای از پ ک ک به ادامه این سیاست پیوست. اکنون هر دو بخش انشعابی حزب دمکرات کردستان و سه چهار شاخه های انشعابی کومه له همگی آذربایجان غربی را بخشی از کردستان معرفی کرده و آن را درداخل نقشه کردستان گذاشته و شب و روز از تلویزیونهای خود آنرا تبلیغ میکنند.

چندی پیش آقای مصطفی هجری دبیر کل حرب دمکرات کردستان ایران در جوابیه خود به نامه اعتراضی آقای نظمی افشار، سخنان آقای رامبد لطف پور را در نشریه کردستا ن به شماره 432 را مبنی برکردستانی بودن آذربایجان غربی و مهمان بودن ترکها را محکوم کرد. اما این حرب همیشه بطور زیرکانه و بدون سر و صدا سیاستی را که آقای لطف پور یکی از اعضای کمیته مرکزی حزب اعلام کرده بود ادامه داده است.

اکنون بیش از سه ماه است که حزب دمکرات کردستان سه - جهار روز در هفته و هر روزحداقل دو بار فیلمی یک ساعته از شهراورمیه را در برنامه " ده نگ و دیمن" و " ده نگی هونه رمه ندان و دیمه نی کوردستان " یعنی " صدای هنرمندان و مناظر کردستان" از تلویزیون تیشگ به نمایش گذاشته و همزمان آواز کردی پخش می کند(!)

بیشتر مردم دراورمیه و روستاها ساترلایت دارند و شاهد این برنامه ها هستند. مردم اورمیه از این اقدام حزب دمکرات شدیدا آزرده و ناراحت هستند و این فیلم را توهین به آذربایجانیها و تجاوز قلمداد میکنند. این نوع اقدامات حزب دمکرات و دیگر احزاب کرد، باعث شده مردم اورمیه از خود واکنش نشان دهند و مهر ومحبتی که مردم اورمیه و روستاها بویژه کورا سنی ها قبلا به کردها داشتند اکنون به کینه تبدیل شده است.

ما و بسیاری از آذربایجانیها این مسئله را با شخصیتهای سرشناس منطقه الواج و فرهنگیان اورمیه در میان گذاشتیم تا اعتراض مارا بگوش مسئولان حزب دمکرات، پژاک و کومه له و دیگر احزاب کرد برسانند اما تا حال نتیجه ای حاصل نشده است.

تبلیغات رادیو و تلویزیونی کردها باعث شده که کردها مخصوصا جوانان این دوره، کردستانی بودن آذربایجان غربی را باور کرده و به فرهنگ خود تبدیل کنند. مردم اورمیه در سالهای قبل این موضوع را جدی نمیگرفتند اما اکنون متوجه شدند که کردها شمشیر را از رو بسته و به زیاده خواهی پرداختند.

ما در اورمیه و دیگر شهرهای آذربایجان تلاش کردیم با مردم کرد برادروار زندگی کنیم اما چند سالی از آمدن آنها نگذشته که مردم مهاجر روستا ها و احزاب شان ادعای مالکیت ارضی بر آذربایجان و شهرهای آن را میکنند و خود را صاحب دار و ندار مردم اورمیه و دیگر مناطق سرزمین ما را میدانند. اینگونه سیاست ها و ادعای ارضی بر آذربایجان نتایج منفی، خونین و ویرانگری را برعلیه کردها بدنبال خواهد داشت.

اکثر روشنفکران و مردم در شهرهای آذربایجان غربی بخوبی هدف از ادعاهای ارضی احزاب کرد و نمایش ویدئو و فیلم از اورمیه بعنوان شهر کردستانی یا "قلب کردستان" را بخوبی می دانند. هدف احزاب کرد آماده سازی ذهنی و نظامی کردها برای اشغال شهرهای آذربایجان، قتل عام و آواره ساختن مردم آذربایجان غربی در فرصتی مناسب، بحرانهای سیاسی و دوره صعف و سرنگونی رژیم میباشد.

مردم آگاه و سیاسی آذربایجان میدانند که احزاب کرد اگر نتوانستند براحتی آذربایجان را به کنترل خود در آورند به تکرار داستان کرکوک و رای گیری و غیره خواهند پرداخت تا سهمی از آذربایجان ببرند. اما احزاب و گروههای افراطی کرد در تعیین سیاستهایشان دقت نکرده اند که آذربایجانیها اکنون اقتصاد آذربایجان را دست دارند و موقعیت محکمتری در کلیه ادارت دولتی، نیروهای پلیسی و نظامی د ارند و از نظر جمعیتی دهها برابر بیشتر از کردها هستند.

ادعای ارضی کردها نه فقط بریک وجب از خاک آذربایجان بلکه بر نیمی از آذربایجان با عکس العمل قاطع و سخت مردم روبرو است. ادعای ارضی برسرزمینهای آذربایجان به معنای اعلام جنگ علیه مردم آذربایجان می باشد و زمینه جنگی سخت و خونین را آماده میکند.

ما آذربایجانیها خواهان جنگ نبوده و مردم کرد را به دوستی فرا میخوانیم. دو ملت کرد و ترک توسط دولت ایران به اسارت در آمده اند، بنا بر این آزادی و رهایی ایندو ملت به اتحاد و دوستی آنها بستگی دارد. تاکید ما بر دوستی و اتحاد به هیچ وجه بمعنای فراموش کردن زیادی خواهی ها و سیاست تجاوزکارانه احزاب کرد نیست.

مردم آذربایجان ازادعای ارضی کردها بربخش مهمی از آذربایجان و نشان دادن فیلم اورمیه بعنوان یکی از شهرهای کردستان مردم آذربایجان را شدیدا به خشم آورده است. ادامه این وضع بدون هیچ شکی به جنگ، قتل عام ها و کشتار انسانها منجر خواهد شد. ادعای ارضی به آذربایجان هیچ چیزی جز فرار و آورگی کردها از شهرهای آذربایجان ندارد. ما امیدواریم احزاب کرد با زندگی، سرنوشت و جان و مال مردم کرد در شهرهای آذربایجان بازی نکنند. ادامه این سیاستها از طرف احزاب کرد قطعا و بدون هیچ شکی به قتل عامها منجر خواهد شد که تنها بازنده این جنگ حتمی قطعا مردم کرد خواهد شد.

امید است این نوشته به دست احزاب کرد هم برسد تا آنها متوجه شوند که درنتیجه سیاستهای احزاب کرد چه فاجعه ای اقلیت محروم کرد را در شهرهای آذربایجان تهدید میکند. فاجعه ای که مسئولیت آن بعهده احزاب کرد است.

فاشيسم فارس در هر لباسي دشمن ملت آذربايجان است

دشمن اصلی هویت زدائی ملت ترک آذربایجان را در کجا باید جستجو کرد؟ در ماورا طبیعت؟ یا در لابلای ابرها؟ امروز فاشیسم آریائی در هر جلدی و رنگی با تحقیر و توهین و جوک سازی های استادانه و سازمان یافته برای ملت ما

، شب و روز در تلاشند که با انکار ترک بودن ملت آذربایجان، ما را از هویت خود تهی سازند و حتی خودمان را به خودمان و برای نسل جدید ملتی طفیلی و نادان و هالو معرفی کنند، تا جائی که کودکان ما از ترک بودن و داشتن والدین ترک خود شرم کنند و کتاب شاهنامه فردوسی بعنوان راسیستی ترین و فاشیستی ترین کتاب که سرتا پا کینه و تحقیر و اهانت به ملت ترک بد نژاد و عرب تازی سوسمار خور، که امروزه توسط بودجه دولت با جلدی زرکوب در تمام کتابخانه های ایران همانند کتاب مقدس جای مخصوصی به آن اختصاص داده اند و کلیه گروههای اپوزسیون وقتی می خواهند ایران و فارس ایرانی را به جهانیان بشناسانند از شاهنامه فاکت می آورند، در واقع شاهنامه بعنوان شناسنامه ملت فارس در همه جا ارائه می گردد، که در این کتاب ترک و عرب را به بدوی ترین شکل موجود از نظر نژادی مورد تحقیر واقع شده و توهین هائی که به ملت ترک و عرب کرده که بد تر از توهین ها و تحقیر های جوکهای سکولارها و لیبرالهای مدرن می باشد، من در تعجبم، که مسئولین حقوق بشر سازمان ملل تا به حال متوجه ترویج نژاد پرستانه کتاب شاهنامه نگردیده اند و آنرا بعنوان راسیستی ترین کتاب تاریخی فاشیسم آریائی به جهانیان معرفی نکرده اند، دشمن ملت ما در کنار ما در داخل خانه ما در مدارس ما در تلویزیون ما در رادیو ما کمین کرده و سنگر گرفته اند و هر روز کودکان ما را در زبان فارسی ذوب کرده و در خود حل کرده و بی هویت می سازند و مارک فارس ایرانی بر پیشانیش می کوبند و فردا بدست همین کودکان معصوم، شمشیر فاشیسم آریائی را خواهند داد تا زبان مادری والدین خود را از بیخ ببرند و ملت ترک را در ایران فارسیزه کرده و موجودیت آن را بطور کامل محو و نابود سازند، تا با خیال راحت وجود هویت ترک و زبان ترکی را در ایران انکار کنند،

بزرگترین وظیفه ائی که امروز بر دوش روشنفکران آذربایجانی سنگینی می کند، برداشن عینکی است، که راسیسم فارس به چشمان ملتمان زده است، با علم به اینکه، تا زمانی که عینک راسیسم بر چشمان ملتمان است، آنها آسیمله شدن را امری طبیعی خواهند پنداشت، باید دل و جرئت ملتمان را در دفاع از هویت خود و شجاعت در اعاده هویت خود بالا ببریم و آنها را به ابراز ترک بودن خود ترغیب و از موقعیت موضع ضعف خارج کنیم، تا سعی کنند در مجامع عمومی با روئی باز با همزبانان خود ترکی حرف بزنند و معترضین را با نگه کردن عاقل اندر سفیه و یا عاقل اندر فاشیست سرجایشان بنشانند، در واقع توضیح هم لازم نیست، چون حرکات چشم و صورت و حالت های انسان بعضاّ خیلی بهتر از توضیح تأثیر گذار است و مجادله با راسیسم فارس بی نتیجه است، بعلت اینکه راسیسم و افکار راسیستی مثل قارچ حالت انگلی دارد و بدون تخم و ریشه می باشد و با چسبیدن به دیگر گیاهان تغذیه می کند و در مورد راسیسم فارس با تغذیه از زحمات دیگر ملل تحت ستم و بر اساس خصلتهای نارسیستی و پیش فرضهای مالیخولیائی از تاریخ بنا نهاده شده، بدین جهت مباحثه جدی با راسیست های فارس آب در هاون کوبیدن است، و بدین جهت آنها باید در عمل و زمانی که در موضع دفاعی قرار گرفتند خود بخود طبق معمول به عقب نشینی مصلحتی متوسل شده به تعریف وتمجید از آذری ها غیور خواهند پرداخت، و طبق معمول، آذربایجان سر ایران است و اولین بار قانون در آذربایجان تدوین شده، اصلا اگر آذری ها نباشند، ایران ثناری ارزش ندارد، هرگز باور نکنید، چون آن عقب نشینی مثل این می ماند، که کسی از جوی آبی نمی تواند بپرد، ده قدم به عقب برگشته و با سرعت اولیه می خواهد به آنطرف جوی بپرد، اعتماد کردن به راسیسم فارس چیزی بجز ضرر و زیان نصیب ملت نخواهد کرد، چطور ما می توانیم بخود بقبولانیم، که بعنوان یک ملت سی میلیونی در این دنیای مدرن قرن بیست یکم، هویت ملت ما بدست مشتی فاشیست آریائی ترسو و بزدل غارت شود؟ و استقلال چگونه زیستن را نداشته باشیم، که به سرنوشت خودمان تصمیم بگیریم، باید آگاه باشیم و نگذاریم خیانت دیگری توسط نسل ما برای برای نسل آینده به ارث بماند، هر آن باید قتل ستارخان و همچنین قتل عام ٢٥ هزار نفر در ٢١ آذر سال ١٣٢٥ را بدست متجاوزین راسیست فارس در یورش به خاک آذربایجان را فراموش نکرده و هر آن آویزه گوش خود قرار دهیم، چون در طول ٨٥ سال آنها نشان داده اند که هروقت ما با آنها رو راست بودیم با بیگانگان همدست شده و از پشت به ما خنجر زده اند و حالا نوبت ماست که به هر قیمتی شده حریت حریم خود را بدست آوریم، چون تنها دشمن ملت ما فاشسیسم آریائی است، حالا این فرقی نمی کند که سلطنتی باشد، یا جمهوری اسلامی باشد، یا جمهوری ایرانی باشد، کمونیست باشد، یا حزب الهی، لیبرال و سوسیال دمکرات یا سکولار و یا حتی فیمینیست باشد،

در هر صورت ما دهها برابر آنها باید انرژی صرف کنیم، تا آذربایجان جنوبی و موقعیت بلعیده شده آن را در شکم دایناسوری مثل ایران، به جهانیان بشناسانیم و از تمام مراجع جهانی برای برسمیت شناختن وطن و زبان مادری خود طلب همکاری بکنیم، چون راسیسم فارس با ثروتهای باد آورده از نفت عربهای الاحواز و معادن آذربایجان در عرض این هشت دهه توانسته است، که تمام مؤسسات تاریخی و خبری و سیاسی را در دنیا توسط لوبی های پانیرانیست خود، که بعلت قدمت اقامت در خارج و یادگیری زبانهای کشور های مختلف قبضه کرده و همه مزیت ها را در هر زمینه ائی و هر چیز ارزشمند دیگر ملت ما را در سطح جهان بنام خود به ثبت برساند، که درطول این سالهای سپری شده، که همه اینگونه امکانات از ملت ما صلب گردیده است و عملا وجود سی میلیون آذربایجانی ترک زبان در سایه نگه داشته شده است و اگر هم امروز صدای ملت ما توسط خبرگزاری های معتبر جهان منتشر نمی گردد، بعلت وجود اختاپوس های سانسور خبری راسیسم فارس، چنگ انداخته در تمام ارگانها و مؤسسات دولتی و غیر دولتی کشور های خارج می باشد،

با توجه به توضیحات فوق باید تمام تمرکز و انرژیمان را بر علیه فاشیسم آریائی، در واقع یگانه دشمن آشتی ناپذیر ملت ترک آذربایجان، در هر جلد و لباسی، چه در داخل و چه در خارج باید متمرکز و معطوف داریم، این یک تکلیف تاریخی است بردوش روشنفکران آذربایجان جنوبی، که بی وقفه و در همه جهات، بدون اشکال تراشی به دیگر هموطنان ترک، پا پیش بگذارند و هرکسی که حتی به اندازه سر سوزن در راه رهائی آذربایجان قدم بر می دارد، باید قدردانی گردد،

با انگشت گذاشتن بر روی دشمن و نامیدن و شناختن آن و تعیین موضع در قبال آن، ما قادر به وحدت در حرکت ملی خواهیم بود،

دشمن ملت ترک آذربایجان جنوبی کیست؟

١- دشمنان ملموسی که مسبب آسیمله کردن و شدن ملت ما شده اند و ملت ما را به این روز انداخته کیستند؟

این باید دقیقاّ روشن شود و در آسمانها یا در آمریکا و یا اروپا و اسرائیل دنبال دشمن خیالی نگردیم،

٢- بازوهای اجرائی دشمن در محو هویت ملی ما چه کسانی هستند؟ آیا ملت فارس با حمایت از روشنفکران خود، عوامل و بازوی اجرائی این آسیملاسیون هستند؟

نقاط ضعف ملت ما و اشتباهات ما در کجاست؟

١- آیا زود باوری و اعتماد سریع و برخورد شدید عاطفی بعنوان پاشنه آشیل ملت ما عمل نمی کند ؟

٢- آیا جستجو کردن و نشان دادن دشمن واقعی ملتمان در ماوراء و در نتیجه دادن آدرس عوضی و انحراف ملتمان، به معنی سوق دادن ملت به فراموش کردن دشمن و در نتیجه باز گذاشتن دست راسیسم فارس برای تهاجمات جدید نیست؟

٣- عدم تحمل و تقبل انتقاد، که حتی بعضاّ بعلت عدم توانائی تقبل ایرادات خود و عدم توانائی در پاسخ گوئی به انتقادات و اعتراضات و عدم توانائی اصلاح خود، متوسل به نصب اتهامات و بهتان های ماکیاوالیستی شده و منتقدین خود را سنگسار می کنند، بعضی از رهبران ما در حرکت ملی، مثل شوفری می مانند، که در جاده ائی که گل آلود است، در باتلاقی گیر افتاده اند و بدون توجه به موقعیت جاده و بدون توجه به بوکساوات چرخها مرتباّ گاز می دهند و نمی خواهند از ماشین پیاده شده و به زیر چرخها نگاه کرده و با پر کردن زیر چرخ با چوب یا سنگ بستر باتلاقی را کمی محکمتر و برای ادامه حرکت مطمئن تر سازند و لذا مرتب به گاز دادن خود ادامه می دهند تا جائی که یا بنزین تمام می کنند و یا موتور ماشین می سوزد و یا ماشین مثل جوز دور خودش بچرخد ، و در نهایت با بدبینی و نفرت از رانندگی، ماشین را ترک می کنند، که عملاّ باعث چاله کردن بستر راه و مسدود کردن آن برای دیگر اتومبیل ها می شوند،

این وقعیتی است که عامل اصلی آسیملاسیون ملت ما انسان است، که باعث شده، که ملت ما را بسوی بی هویتی سوق دهد، ولی ما باید بدانیم آن انسان کیست، که با ملت ما چنین کرده، تا بتوانیم یقه اش را بچسبیم و تا تکلیفمان را با آنها یکسره کنیم، آنها موجودات فضائی که نیستند؟ انسان هائی هستند، که ملیت ما را ندارند و زبان ما را نمی دانند و تنها وجه مشرک ما با راسیسم فارس مذهب شیعه است و زیستن اجباری در داخل این خطوط اجباری ایران که به کمک چماق رضا خان قلدر برپا شده، که به خاطر آن تار و پود هویت ملی ما را می خواهند ببلعند،

به چه نحوی می تواانیم آگاهی به هویت ملی را به گوش پائینترین اقشار ملتمان برسانیم و ارتباط منافع اقتصادی را در گرو حفظ هویت ملیمان توضیح دهیم،

١- با توضیح دادن و بیان بلایائی که توسط راسیسم فارس بر ملت ما تحمیل شده،

٢- فراهم آودن شرایطی برای رو در رو واقع گردیدن عملی و ملموس ملت ما در مقابل راسیسم فارس و نشان دادن قیافه کریه و واقعی فاشیسم آریائی، در هر جلد و رنگی، دقیقاّ در لحظه ائی که ملت ما برای اعاده حیثیت ملی خود دست به اقدام عملی می زنند و شاهد درنده خوئی آنها در جلد مسلمان یا دمکرات یا سکولار یا کمونیست باید نشان داده شود،

٣- در برخورد متوهمانه با راسیست های فارس، بعضاّ مشاهده می شود که عده ائی با توضیح دادن و دلیل و دلایل می خواهند آنها را قانع کنند و از اینکه سانسور و یا و از اینکه توسط راسیستهای فارس تحقیر می شوند گله مند می شوند، از سیستم ذهنیتی که کمر به قتل هویت و ملیت و زبان مادری ما بسته ما انتظار لطف و مرحمت از آنها نمی توانیم داشته باشیم، این دوستان اگر قتل عام ٢١ آذر را بیاد بیاورند و یک لحظه عمیقاّ به فکر فرو بروند و تجسم کنند، که آیا قاتلین آنها چه کسانی بودند؟ هرگز نمی توانند متوهم شوند،

٤- شعارها بر حسب روند حرکت ملی باید انتخاب گردد، چون شعارها چکیده و جوهر آه و درد یک ملت است،

حدوداّ با این محتویات بطبع مطابق شرایط موجود می تواند بر روی مردم تأثیر گذار باشد،

پیشه وری اؤلمئیب، اونون یولی بیتمئیب،

آنون سنون فارس دَیئر، فارسی دانئشما آنا،

آتون سنون فارس دَیئر، فارسی دانئشما آتا،

تؤرکین دیلی گوزلدی، خط یازئسی لاتیندی،

بیز آذربایجان میلَتی، تؤرک اوغلی تؤرک اولموشوخ، باس بایرا فارس راسیست، آذری قومی نه دئر؟

قاجار دئیلی تؤرکمؤش، باش کندی تهرانئمیش،

قئوم لا کرج ترک اولموش، بیر بیرئیله بیرلَشمیش،

امروز بر حسب شرایط موجود و موضع ضعف ملت ما، باید بولدزروار کوه ایجاد شده درجلوی پای ملتمان را با قلم های تیز خود و سخنرانی های آتشین خود بشکافیم و از سر راه ملتمان برداریم و واقعیات را به شکلی کاملاّ آشکار به ملتمان توضیح دهیم و آنها را به منافع ملی خود آگاه سازیم، تا از قفس های آهنی ذهنی راسیسم فاشیست آریائی رهایاشان سازیم،

اگر روزی برسد که ملت ما در برخورد با ملت فارس همان احساسی را پیدا کنند، که در برخورد با دیگر ملت های خارجی مثل چینی یا هندی یا روس را داشته باشند، بعلاوه بچشم ملتی متجاوز به خاک و سرزمین ما و عاملین قتل عام ٢١ آذر و عاملین سالها تلاش متمادی برای نابودی هویت ملی و زبان ملت ما جهت استمرار اشغال آذربایجان نگاه کنند و آن روز، اولین روزی خواهد بود، که ملت ما به توانائی کسب استقلال ملی خود دست خواهند یافت،

پاورقی: علل عدم همخوانی حروف عربی با زبان ترکی، بر خلاف زبان فارسی، ریشه در نهوه گویش اصوات در زبان عربی و ترکی می باشد، انتخاب حروف الفبای عربی توسط حکومت عثمانی در رابطه با اعتقادات دینی و احترام به الفبای قرآن صورت گرفته و دیگر ترک زبانان هم، از جمله آذربایجان، به تبعیت از همان دیدگاهای اسلامی و قرآنی حروف الفبای عربی را انتخاب کرده اند، ولی عدم امکان رشد و تکامل ادبیات ترکی با استفاده از حروف الفبای عربی برای نگارش ترکی در طول چندین قرن نمایانگر عدم همخوانی زبان ترکی با الفبای عربی است و استفاده از حروف الفبای عربی برای نوشتن ترکی مثل این می ماند، که کسی بخواهد سوپ را با چنگال بخورد،

مثلاّ کلمه اوزوم در ترکی با الفبای لاتین به چهار شکل نوشته می شود که کاملاّ مفاهیم جداگانه ائی دارند و مفاهیمی چون صورتم، خودم، شنا بکنم؟ و پاره اش بکنم؟ ، خوانده می شود در صورتی که برای لغت اوزوم با الفبای عربی فقط به یک شکل نوشته می شود، البته نوشتن به کمک زمه کسره در این عصر مضحکه ائی بیش نیست،

استفاده از حروف عربی برای نوشتن متون ترکی خوانندگان را دچار سردرگمی و موجب فاصله گرفتن آنها از زبان ترکی خواهد شد، حقیقتاّ جای سئوال و تعجب است، که در این دنیای مدرن الفبای لاتین، چه اصراری هست، که حتماّ با زمه و کسره متنی نوشته شود، البته پیشنهاد استفاه ازحروف عربی در دانشگاه با انگیزه سالم صورت نمی گیرد و طبیعاّ باعث دلزدگی دانشجویان از زبان ترکی و عدم رشد و تکامل زبان ترکی خواهد بود،

از زمانی که در بعضی از کشور های ترک نشین الفبای لاتین جایگزین عربی گردیده است موجب رشد ادبیات و زبان ترکی و متعاقب آن باعث شکوفائی اقتصاد شده که ما در ترکیه مدرن امروزی شاهد تأثیر الفبای لاتین در رشد و تکامل زبان و مهمتر از آن رشد زبان ارائه تولیدات صنعتی هستیم، رسمی شدن زبان فارسی در ایران به زور سر نیزه رضاخان قلدر صورت پذیرفته و با رأی مردم تصویب نشده و به خاطر اینکه کودکان ما نفهمند ترکه خر یعنی چه و مثل والدینشان تحقیر نشوند، بهتر است از این به بعد مطلقاّ زبان فارسی را یاد نگیرند،

توضیح مختصر: در رابطه رابطه با جنجالی که بر سر سخنان رحیم مشائی رئیس دفتر احمدی نژاد راه افتاده

رحیم مشائی با انگشت گذاشتن بر روی نارسیسم نژاد برتر فارس آریائی اپوزسیون از کلیه جناحها، در واقع بر اساس نقطه مشترک جانم فدای ایران، که با فراموش کردن و نادیده گرفتن وجود دیگر ملیتها در ایران و برای جذب افکار عمومی ملت فارس و کاهش بحران حکومتی دست به این شگرد زده است ، این واقعیتی است که رحیم مشائی هم جناح و همکار اصلی و جزو همفکران احمدی نژاد است و بطبع مصباح یزدی و احمد جنتی و سرلشگر فیروز آبادی هم در جریان امر واقعند، این خیلی طبیعی است، که وقتی احتمال حمله آمریکا می رود پانیرانیستهای وطن پرور همدیگر را در آغوش بگیرند و به کتاب مقدس شاهنامه متوسل بشوند،

این واقعیتی است، که فاشیسم آریائی فارس متکبر، از غرب به رهبری آمریکا متنفر است و چشم دیدن ابرقدرتی آنها را ندارند، حاکمیت و اپوزسیون فارس و بویژه نسل جوان حداقل در دو دهه اخیر، با ایجاد جو اولترا ناسیونالیستی ایرانی توسط دولت و جناحهای مختلف اپوزسیون بدنبال داستان و افسانه های خیالی تاریخ ایران هستند و کتاب های تاریخ ایران هرگز باندازه ٢٠ سال گذشته در بین فارس زبانان اینقدر خواننده نداشته است،

چه کسی می تواند مدعی شود که بیش از سالهای اخیر فارس زبانان شاهنامه خریده و شاهنامه خوانده اند؟ یکی از کتابهائی كه بی وقفه در انتشاراتی های ایران زیر چاپ می رود شاهنامه است. از روی شاهنامه چاپ مسكو چندین چاپ بیرون آمده كه بعد از مدتی تمام شده است. شاهنامه معروف به خالقی كه در امریكا چاپ شده بود و چند هزار دلار قیمت داشت که دوباره در ایران چاپ شده كه آنهم نایاب است، چاپ این همه شاهنامه و تبلیغ آن توسط محمدعلی رامین تئوریسین نفی وجود هولوکاست و نور چشم احمدی نژاد و رحیم مشائی و جوانفکر و همچنین به کمک کلیه جناحهای اپوزسیون فارس در خارج چاپ و تکثیر و تبلیغ شده است،

مشكل ما علي دائي نيست

استاندار استان سوم در زمان دیکتاتوری رضا فلدر ( معروف به رضا شاه )، عبدالله مستوفی، پیر یاوه گو و یکی از سیاستمداران کثیف، خودفروش، وطن فروش و " مانقورت " ( آذربایجانی ؟؟ ) که خودش نیز ساکن آذربایجان بوده، با بیشرمی خاص خودش، سرشماری مردمان دانشمند، متفکر، مبارز، انقلابی و فداکار تبریز را ( خر شماری ؟! ) می نامید ( ستاره، شمارۀ 1211، 3 آذر 1320 ).

حال سئوال این است که ما از " نوادر و نتیجه و ... " اینگونه انسانها چه انتظاری داریم؟!.

به قول معروف " از کوزه همان طراود که در اوست ".

مشکل اصلی ما، افرادی مثل آقای علی دایی و .. نیستند و بیخود و بیجهت ما نباید اینها را تحریک کرده و بر علیه حرکات ملی - دمکراتیک ملت آذربایجان و دیگر ملتهای غیر فارس ساکن کشور کثیرالمله، مشترک و عزیزمان ایران که برعلیه :

1- دیکتاتوری

2- فاشیزم

3- شوونیزم ( از نوع فارسی اش )

4- آسیمیلاسیون

مبارزه می کنند و هدفشان نیز هیچ چیز دیگری بجز :

1- آزادی

2- عدالت اجتماعی

3- دمکراسی

4- حق تعیین سرنوشت ملتهای ساکن ایران به دست خودشان

5- تقسیم عادلانۀ ثروت بین همۀ آنهایی که این ثروت را می آفرینند

6- برابر حقوقی زنان با مردان

نمی باشد، بشورانیم و از خود برنجانیم، و چه بسا که شاید حتی دشمنان ملت آذربایجان و دیگر ملتهای غیر فارس ساکن کشور کثیرالمله، مشترک و عزیزمان ایران و ملت فارس نیز در این بین از این " رنجاندن " به نفع خودشان استفاده بکنند.

مشکل اصلی ما، سیستم استبدادی، ضد انسانی، متحجر، فاشیستی، دیکتاتوری و شوونیستی حاکم بر ایران می باشد که پایه و اساس بوجود آمدن این گونه " تخمهای لق " را گذاشته و می گذارد تا این تخمهای لق بتوانند روز به روز تخمهای لق دیگری را مثل خود " بازتولید کرده " افرادی مثل آقای دایی و دستیارش و ... را تولید کنند.

تفکر آقای علی دایی و انسانهایی که افکاری شبیه افکار ایشان را دارند، تفکر یک انسان جاه طلب و به تمام معنا " ناجر " و به دنبال پول و مقام و شهرت و ... می باشد و تنها چیزی که به فکرشان هم خطور نمی کند مسئلۀ ستم ملی، استبداد، استثمار و نبود آزادی، عدالت اجتماعی و ... در کشور کثیرالمله، مشترک و عزیزمان ایران می باشد.

آنهایی که به قول آقای علی دایی، به ایشان ( فحش و ... ناموسی ؟! ) داده اند ( که صد البته نداده اند ) به نظر من " آدرس " را اشتباهی گرفته اند و از آن بدتر این که، در قاموس علی دایی به دنبال شخصی می گردند که شاید بخواهد با ملت آذربایجان ( ملت خودش ؟! ) و دیگر ملتهای غیر فارس تحت ستم ملی ساکن ایران همدردی و ... نشان دهد.

واقعیت این است که آقای علی دایی و افرادی نظیر ایشان، اصلاٌ شعور و آگاهی سیاسی و ... ندارند که حالا بخواهند بیایند و از موقعیت و امکاناتشان برای رهایی ملتهایشان از این امکاناتشان استفاده بکنند.

من واقعاٌ قصد هیچگونه توهین و بی احترامی به آقای علی دایی و افرادی مثل ایشان را وقتی که می گویم اینها " شعور و آگاهی سیاسی ندارند " را ندارم، زیرا که اصلاٌ چنین گفتمانی را درست نمی دانم من فقط و فقط یک " واقعیت موجود " را بیان می کنم.

شما توجه کنید به صحبتهای ایشان که ایشان به عنوان " دفاع " از خود بیان داشته اند، آنگاه متوجه می شوید که من گزاف نگفته ام.

ایشان می گویند " ... اینجا ایران است، آذربایجان مال ایران است، مگر می شود در ایران بود و از آذربایجان دفاع کرد، این عده که به استادیوم فوتبال می آیند به دنبال مسائل دیگری هستند و .... ".

من واقعاٌ تمام وقت در حین صحبتهای ایشان ( البته فکر نمی کنم که این گفته ها مال خود ایشان باشد ) که به زبان ( شیرین فارسی ؟! ) بیان می کرد ( ؟! ) و حتماٌ اگر از او می پرسیدند که حالا چرا به فارسی، جواب می داد که " ...خب، اینجا ایران است دیگه ( ؟! ) "، و با دیدن قیافۀ حق به جانب ایشان و آنطور که ایشان فیلسوفانه ( ؟؟ ) و جاهلانه استدلال می کرد که ( ...آخه استادیوم فوتبال هم جای این حرفهاست ؟! ) به یاد ( گلاب به رویتان ) احمدی نژاد و احمدی نژادیسم و شعبان بی مخ و شعبان بی مخیسم می افتادم ".

واقعاٌ چطور می شود، " شبهه ایجاد کردن " جایش در استادیوم فوتبال و بعد از آن هم در تلویزیون رسمی یک مملکت و ... می باشد، اما دفاع از تیم محبوب، دفاع از زبان " ممنوع مادری " و حق و حقوق یک ملت در کشوری که اوین، کهریزک، سنگسار، اعدام، شکنجه و ... در برنامۀ روزش قرار دارد، نمی باشد و جایش در استادیوم نیست ؟!.

سخنان قصیر فوتبالیست " تاجر" ما فقط به همینجا ختم نشده و نمی شود، چندی پیش در " یوتیوب " فیلمی را از ایشان در حین رانندگی دیدم که وی در این فیلم ادعا می کرد که به جز ( دو در صد ؟! ) از مردمان تبریز را ایشان اصلاٌ جزو " آدم ؟! " حساب نمی کند ؟!..، که البته من تا به آخر این فیلم را دیدم و متوجه نشدم که آیا ایشان خودشان را هم جزو آن ( دو درصد آدمها ؟! ) حساب کرده اند یا خیر ؟؟، البته ایشان گویا اردبیلی هستند و اردبیل را جزو آذربایجان و اردبیلیها را جزو آذربایجانیها به حساب نمی آورند

شرايط بدبهداشتي در زندان تبريز

روز چهارشنبه 1/10/89 ، خانواده یوروش مهرعلی­بیگلو ، پس از رفت و آمدهای مکرر به دادگاه تبریز و نزد دادستان، سرانجام موفق به ملاقات با ایشان شدند. به گفته نزدیکان یوروش محل نگهداری آنها، (بند ویژه)، دارای شرایط بسیار بد بهداشتی بوده، فاقد حمام می باشد. بطوری که این دو، 10 روز گذشته را (از زمان انتقال به بند ویژه) بدون حمام سپری کرده اند. این در حالی است که در شرایط اسفناک زندان احتمال ابتلا به هرگونه بیماری وجود دارد.

همچنین علی رغم سرد شدن هوا ، بند ویژه زندان تبریز فاقد امکانات گرمایشی مناسب بوده، سلولهای انفرادی که آنها نگهداری می شوند، بسیار سرد می باشند.

به گفته آنها علی رغم اینکه یوروش از نظر وضعیت جسمانی در شرایط بسیار نامناسبی به سر می برد، ولیکن دارای روحیه بسیار بالایی است.

بازپرس پرونده در رابطه با وضعیت پرونده ایشان و تعیین وثیقه جهت آزادی موقت آنها هیچ پاسخ روشنی نداده است.