ملت ترک آزربایجان در 21 آذر 1324 با بیرون راندن اشغالگران فارس از وطنمان آزربایجان جنوبی و تشکیل دولت ملی آزربایجان جنوبی اراده ملی خود را نشان داد. دستاوردها و موفقیت دولت ملی آزربایجان جنوبی آنچنان چشمگیر بود که زبانزد عام و خاص شد. زبان ترکی آزربایجان زبان رسمی اعلام شده و تمامی مدارس، ادارات ، روزنامه ها و غیره به زبان مادریمان آغاز به کار کرد. به همت دولت ملی آزربایجان جنوبی درالفنون آزربایجان ، رادیو، تئاتر ، بیمارستانها ، یتیم خانه ها ، پرورشگاها ، ادارات ، مراکز کار و تولیدی در آزربایجان جنوبی تاسیس شد. جاد ه ها و را ه آهن احداث و برای اولین بار خیابانهای تبریز آسفالت شد.آنزمان در کشور به اصطلاح ایران هنوز آسفالت وجود نداشت .
زن که در فرهنگ ارتجاعی آریایئ هیچ پایگاهی در اجتماء بجز زائیدن شیران نر ندارد!! "زنان را همین بس بود این هنر – نشینند و زاین شیران نر-- زن و اژدها هر دو در خاک به - جهان پاک از این هردو ناپاک به" فردوسی ادامه میدهد که باید زن از زمین ریشه کن شود و در زیر حاکمیت فارسها هم زن از تمامی حقوق خود محروم و از اجتماء منزوی شده بود ، ولی به همت حکومت ملی آزربایجان جنوبی زن مقام والای خود را بازیافت و در امورات سیاسی و اداری بدون هیچ گونه تبعیض فعالانه شرکت و برای اولین بار حق انتخاب شدن و انتخاب کردن که توسط حکومت فارسها چپاول شده بود باز پس گرفته و فرهنگ پیشرفته و مدرن آزربایجان را به نمایش گذاشت.البته 17 سال بعد از آن محمد رضاشاه پهلوی با تقلید از حکومت ملی آزربایجان به زنان حق رای داد و بعد از آن با کپی برداری از دولت ملی آزربایجان شروع به اصلاحات ارضی کرد.
دولت ملی آزربایجان جنوبی با مبارزه بی امان خود فقر و بیکاری واعتیاد حاصل از حاکمیت فارسهای اشغالگر را به پایان رسانده و با تاسیس کارخانجات ، مراکز تولیدی و توسعه ، برای ملت ترک آزربایجان رفاه اقتصادی و آزادیهای اجتماعی سیاسی و امنیت ملی بی نظیری تامین کرد.آنچنان که این رفاه و امنیت در آزربایجان توجه مجامع بین المللی و آمریکارا به خود جلب کرد.بطوری که ولیام داگلاس در کتاب خود (سرزمین عجایب با مردمان مهربان) مینویسد پیشرفت و اصلاحات اقصادی سیاسی در مدت یک سال حکومت ملی آزربایجان از اصلاحات دوران پهلویهای پدر و پسر بیشتر بود.
نژادپرستان فارس تحمل این پیشرفت آزربایجان جنوبی را نداشتند چرا که توسعه آن موجب بیداری روح ملی در دیگر ملل تحت اشغال میشد و میرفت که تومار اشغالکران را در هم پیچد وبه همین منظور در 18 آزرماه 1325 بمباران هوای و تجاوز زمینی آغاز ودر مدت 10روز اول 50000 ترک آزربایجان را توسط ارتش فارس قتل عام کرده نهایتا در 27 آذر 1325 آزربایجان را اشغال کرد. با اینکه سرلشکر زنگنه در کتاب ماموریتهای من در آزربایجان بصراحت و با این لحن که "در 27 آذر 1325تمامی آزربایجان توسط ارتش ایران اشغال شد" ولی شونیستهای فارس با شیادی تمام برای اینکه نسل های آینده آزربایجان ازتاریخ حقیقی یعنی 21 آذر روز تشکیل دولت آزربایجان جنوبی و دست آورد های آن بی اطلاع نگه داشته شوند ، روز 21 آذر را مصادره و به عنوان روز نجات آزربایجان!؟ هر ساله جشن میگرفت.
در روز 26 آذر1325 تمامی کتابهای ترکی آزربایجانی توسط اشغالگران فارس به اتش کشیده شد و حتی چند تن از معلمین که تلاش میکردند از سوزاندن کتابها ممانعت کنند نیز توسط فارسها زنده زنده سوزانده شدند. از آنروز زبان ترکی آزربایجانی ممنوع و زبان اشغالگر فارس بالجبار به فرزندان معصوم ملت آزربایجان جنوبی تحمیل شد. البته جنایات به اینجا ختم نمی شود بلکه 100000 ترک ازربایجان توسط محمد رضا شاه از سرزمین خود تبعد و اخراج شدند و تعقیب و کشتار تا 10 سال بعد از ان ادامه داشت که نهایتا محمد رضا شاه بعد از ریشه کن کردن روشنفکران و آزادیخواهان آزربایجان به اصطلاح عف عمومی اعلام کرد!؟
آری تمامی این سیاست ها برای از بین بردن هویت ملی ما توسط شوونیزم فارس اعمال شده و میشود تا شاید مارا فارس بکنند. ولی قیام ملت ترک آزربایجان در اول خرداد 1385 تمامی این سیاستهای نژادپرستان فارس را زیرو رو کرده و با فریادهای هارای هارای من تورکم خط بطلان به سیاست 80 ساله فارس سازی زده و با فریادی رسا به گوش جهانیان رساند که ما فارس نیستیم و فارس نخواهیم شد. آری بشنوید، ما فارس نیستیم وهر گز هم فارس نخواهیم شد. صدالبته ایمان درایم که طولی نخواهد کشید با تکیه بر ارده ملتمان مجدادا اشغالگران فارس را از وطنمان آزربایجان جنوبی اخراج و دولت مستقل ازربایجان جنوبی را بار دیگر یرقرار خواهیم کرد.
ملت مبارز آزربایجان:
بدینوسیله حزب استقلال ازربایجان جنوبی ، 21 آذر روز برقراری حکومت ملی آزربایجان جنوبی را به تمامی آزربایجانیان و آزربایجان دوستان تبریک گفته برنامه های اجرای خود را در 65 مین سالگرد حکومت ملی آزربایجان به شرح زیر اعلام میدارد .
ارسال تبریکات بمناسبت 21 آزر روز تاسیس دولت ملی ازربایجان جنوبی از طریق س م س ، بلوتوس و ایمیل به تمامی آزربایجانیان و آزربایجان دوستان.
نوشتن شعار ملی زنده باد 21 آذر روز حکومت ملی آزربایجان بر دیوارهای شهرهای آزربایجان جنوبی.
جشن ترقه و فشفشه و ارسال بادکنهای قرمز به هوا.
تزئین شهرهایمان با رنگ قرمز نماد وحدت حرکت ملی آزربایحان .
پخش گسترده فیلم وسی دی ها مربوط به دست آورد های حکومت ملی آزربایجان جنوبی.
ساعت 8 شب 21 آذر با گرگهای خاکستری هم آواز شده وهم صدابا گرگان خاکستری لرزه بر اندام اشغالگران فارس خواهیم انداخت.
بیست هفت آذرماه (27) روز اشغال آزربایجان توسط اشغالگران فارس میباشد . به همین مناسبت ساعت 8 شب 27 آذر بنمایش اعتراض یک دقیقه چراغهارا خاموش خواهیم کرد.
Wednesday, December 8, 2010
درخواست علاوی برای بررسی فوری اسناد دخالت ایران در عراق
ایاد علاوی رهبر حزب العراقیه با تأیید بخشی از اسناد منتشر شده در ویکیلیکس درباره دخالتهای ایران در عراق، از سازگاری این اسناد با تجربهها و خاطرات خود پرده برداشت و خواستار رسیدگی حقوقی و فوری به این اسناد شدبه گزارش دویچه وله، علاوی در گفتگو با روزنامه فرامنطقهای الشرقالاوسط (۲ دسامبر/۱۱آذر) با تأکید بر دخالتهای سیاسی و نظامی ایران در عراق گفت: "آنچه در ویکیلیکس آمده باید مبنای یک تحقیق و بررسی قانونی، حقوقی و فوری قرار گیرد".
وی با اشاره به مسلّح شدن گروههای عراقی توسط نظامیان ایران افزود: "ما در کره مریخ زندگی نمیکنیم و هر روز، حجم و اندازه این دخالت را میبینیم".
رهبر تشکل العراقیه حزب متبوع خود و دیدگاههایش در انتخابات ماه آوریل عراق را "خط قرمز ایران" توصیف کرد و گفت: "مسئولان ایرانی از من خواستند تا به تهران بروم و با قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس صحبت کنم، اما من پاسخ دادم که چرا باید با یک مسئول اطلاعاتی-امنیتی شما بنشینم؟ اگر قرار است دیداری کنیم، در هر کشور عربی که شما میخواهید، آشکارا درباره مشکلات و نگرانیهای دو طرف سخن میگوییم".
علاوی پیشتر نیز از پاسخ منفیاش به خواست ایران خبر داده بود اما این نخستین باری است که محتوای این دعوت را فاش میکند.
وی در ۱۷ اکتبر سال جاری در گفتگو با تلویزیون العربیة گفته بود: "آنها شرط کردند به شکل مستقیم با من گفتگو کنند ولی من این خواست را رد کردم؛ ضمن اینکه ما آمادگی داریم با ایران در یک کشور عربی یا اسلامی گفتگو کنیم اما نمیخواهیم مثل گدا با ما رفتار کنند".
علاوی در همان گفتگو تاکید کرد که در دیدار با بشار اسد رئیس جمهور سوریه، از وی خواسته است این پیام را به ایران برساند که محافظت از استقلال عراق برای او بسیار مهم است و امید دارد که ایران " به شکل شفاف " با عراق همکاری کند تا این کشور مشکلات جاری را پشت سر بگذارد.
سخنان ایاد علاوی در الشرقالاوسط در حالی منتشر میشود که وی به تازگی در مصاحبه با رادیوی آلمانی دویچلندفونک سهشنبه (۳۰ نوامبر/ ۹ آذر) انتشار اطلاعات محرمانه توسط وبسایت ویکیلیکس را محکوم کرده است. وی همچنین ادعای مطرح شده در این اسناد مبنی بر تقاضای عراق از آمریکا برای حمله نظامی به ایران را رد کرده و گفته است که دستکم در دوران نخستوزیری او در فاصله سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۵ دولت عراق، چنین تقاضایی از آمریکا نکرده است. وی تصریح کرده که دقیقأ اطلاع ندارد آیا دولتهای دیگر چنین درخواستی از آمریکا داشته اند یا نه؟
ویکیلیکس و اسناد دخالت ایران در عراق
هنوز اطلاعات گستردهای درباره ادعای علاوی منتشر نشده است اما آنچه که تا کنون در رسانههای مختلف عرب و فارسی زبان انتشار یافته حکایت از سازگاری اظهارات نخستوزیر پیشین عراق با پارهای از اسناد منتشر شده دارد.
به نوشته رسانههای عربی به نقل از روزنامه گاردین، ویکیلیکس از جمله تحلیلی از سفارت آمریکا در بغداد را در این مورد منتشر کرده است. بر اساس این تحلیل از سال ۲۰۰۳ سرتیپ پاسدار قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه پاسداران در نیروی قدس با کمک حسن کاظمی قمی، دستیار سپاه قدس و سفیر شناخته شده ایران در عراق و همچنین عوامل عراقی وابسته به ایران در این کشور، در بخشهای وسیعی از دیپلماسی، امنیت، اطلاعات و ابزار اقتصادی نفوذ کردهاند.
بنابراین گزارش، افسران نیروی قدس سپاه پاسداران ایران در عراق در فعالیتهایی از قبیل کنترل و هدایت جاسوسان و حمایت از افراطیون خشونتگرا در عراق فعال هستند. در ادامه این گزارش آمده است، با توجه به اینکه مردم عراق تمایل بسیار زیادی برای مقاومت در برابر نفوذ ایران از خود نشان دادهاند اما اولویت ایران در عراق، یک دولت هوادار ایران، تحت کنترل شیعه و ترجیحاً دولتی اسلامی است که توسط یک ائتلاف شیعه رهبری شود.
در این اسناد گفته شده که دولت ایران احساس میکند تقلیل نیروهای نظامی آمریکا در عراق فرصتی برای آن است که فعالیتهای نیروی قدس را افزایش دهد.
حتی روزنامه دولتی "جام جم" ارگان رادیو تلوزیون ایران نیز در قالب یک گزارش انتقادی، بخشهایی از اسناد را منتشر کرده است.
به نوشته جام جم چاپ تهران، بخش مهمی از اسناد تازهای كه ويكی ليكس منتشر كرده به ارزيابي دولت آمريكا از دخالت ايران در عراق طی اين سالها مربوط میشود. براساس این اسناد ادعا شده كه سپاه پاسداران ايران حمايتهای زيادی از شبهنظاميان شيعه عراقی كرده است. این اسناد شامل گزارشهای متعدد و مواردی است كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ايران و بهويژه نيروی قدس، متهم به آموزش شبهنظاميان شيعه عراقی، ارسال سلاح، راكت و بمبهای دستساز پيشرفته میشود.
به نوشته جام جم، اين مدارك ادعا میكنند که نيروی قدس با حزبالله لبنان، شبهنظاميان شيعه عراقی را در اردوگاهی در نزديكی قم آموزش میدادند تا برخی مقامهای عراقی و همينطور سربازان آمريكايی را گروگان گرفته يا به قتل برسانند.
جام جم به نقل از ويكیليكس میگوید: "در اسناد منتشر شده آمده است كه ۳ آمريكايی كه سال گذشته در خاك ايران دستگير شدهاند، در قسمتي از خاك عراق دستگیر شده و به زور به خاك ايران منتقل شدهاند".
تأثیر درخواست علاوی بر افکار عمومی
طی ۴ سال گذشته نهادها و مطبوعات عراق و رسانههای عربی منطقه نوری المالکی را به شدت مورد انتقاد قرار داده و از ناکارآمدی سیاسی، امنیتی و اقتصادی وی سخن گفتهاند. این روند بستر لازم را فراهم آورده است تا طیف وسیعی از جمعیت ۶۵ درصدی شیعه در عراق را در کنار سایر گروهها و طیفهای مذهبی سیاسی این کشور به سوی حزب العراقیه به رهبری علاوی هدایت کند و این که آنها بیش از سایر دولتمردان شیعی مانند ابراهیم جعفری، احمد چلبی و نوری المالکی به ایاد علاوی امیدوار باشند.
اگرچه در انتخابات ماه آوریل در عراق، ایاد علاوی با شعار سکولاریسم و دوری جستن از اسلام سیاسی و نزاعهای شیعه و سنی رأی مردم را به دست آورد ، اما هم زمان توانست نظر مهمترین تشکل شیعی در عراق را نیز به خود جلب کند. در عین حال ویژگی مشترک چهرههای پیرامون وی مخالفت با نفوذ ایران در عراق بود.
مجلس اعلای شیعیان عراق با محوریت عمار حکیم و با حمایت روحانیون بلندپایه نجف از موافقان به قدرت رسیدن ایاد علاوی بود. در حالی که نیروهای تندروی نزدیک به مقتدی صدر، اعتماد و ارتباط مناسبی نسبت به مراجع تقلید در نجف ندارند، مجلس اعلا، تشکلی نزدیک به مراجع و بهویژه آیت الله سیستانی، بلندپایه ترین مرجع شیعه در عراق محسوب می شود.
علیرغم اعتراضهای هواداران نوری المالکی به نتیجه انتخابات پارلمانی عراق، بر اساس نتایج رسمی پس از شمارش آراء، ائتلاف العراقیه ۹۱ کرسی را از آن خود کرده است. با توجه به جایگاه کنونی علاوی در جامعه سیاسی عراق میتوان درخواست وی نسبت به رسیدگی به اسناد دخالت ایران و تأثیر آن بر افکار عمومی عراق را مهم ارزیابی کرد.
وی با اشاره به مسلّح شدن گروههای عراقی توسط نظامیان ایران افزود: "ما در کره مریخ زندگی نمیکنیم و هر روز، حجم و اندازه این دخالت را میبینیم".
رهبر تشکل العراقیه حزب متبوع خود و دیدگاههایش در انتخابات ماه آوریل عراق را "خط قرمز ایران" توصیف کرد و گفت: "مسئولان ایرانی از من خواستند تا به تهران بروم و با قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس صحبت کنم، اما من پاسخ دادم که چرا باید با یک مسئول اطلاعاتی-امنیتی شما بنشینم؟ اگر قرار است دیداری کنیم، در هر کشور عربی که شما میخواهید، آشکارا درباره مشکلات و نگرانیهای دو طرف سخن میگوییم".
علاوی پیشتر نیز از پاسخ منفیاش به خواست ایران خبر داده بود اما این نخستین باری است که محتوای این دعوت را فاش میکند.
وی در ۱۷ اکتبر سال جاری در گفتگو با تلویزیون العربیة گفته بود: "آنها شرط کردند به شکل مستقیم با من گفتگو کنند ولی من این خواست را رد کردم؛ ضمن اینکه ما آمادگی داریم با ایران در یک کشور عربی یا اسلامی گفتگو کنیم اما نمیخواهیم مثل گدا با ما رفتار کنند".
علاوی در همان گفتگو تاکید کرد که در دیدار با بشار اسد رئیس جمهور سوریه، از وی خواسته است این پیام را به ایران برساند که محافظت از استقلال عراق برای او بسیار مهم است و امید دارد که ایران " به شکل شفاف " با عراق همکاری کند تا این کشور مشکلات جاری را پشت سر بگذارد.
سخنان ایاد علاوی در الشرقالاوسط در حالی منتشر میشود که وی به تازگی در مصاحبه با رادیوی آلمانی دویچلندفونک سهشنبه (۳۰ نوامبر/ ۹ آذر) انتشار اطلاعات محرمانه توسط وبسایت ویکیلیکس را محکوم کرده است. وی همچنین ادعای مطرح شده در این اسناد مبنی بر تقاضای عراق از آمریکا برای حمله نظامی به ایران را رد کرده و گفته است که دستکم در دوران نخستوزیری او در فاصله سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۵ دولت عراق، چنین تقاضایی از آمریکا نکرده است. وی تصریح کرده که دقیقأ اطلاع ندارد آیا دولتهای دیگر چنین درخواستی از آمریکا داشته اند یا نه؟
ویکیلیکس و اسناد دخالت ایران در عراق
هنوز اطلاعات گستردهای درباره ادعای علاوی منتشر نشده است اما آنچه که تا کنون در رسانههای مختلف عرب و فارسی زبان انتشار یافته حکایت از سازگاری اظهارات نخستوزیر پیشین عراق با پارهای از اسناد منتشر شده دارد.
به نوشته رسانههای عربی به نقل از روزنامه گاردین، ویکیلیکس از جمله تحلیلی از سفارت آمریکا در بغداد را در این مورد منتشر کرده است. بر اساس این تحلیل از سال ۲۰۰۳ سرتیپ پاسدار قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه پاسداران در نیروی قدس با کمک حسن کاظمی قمی، دستیار سپاه قدس و سفیر شناخته شده ایران در عراق و همچنین عوامل عراقی وابسته به ایران در این کشور، در بخشهای وسیعی از دیپلماسی، امنیت، اطلاعات و ابزار اقتصادی نفوذ کردهاند.
بنابراین گزارش، افسران نیروی قدس سپاه پاسداران ایران در عراق در فعالیتهایی از قبیل کنترل و هدایت جاسوسان و حمایت از افراطیون خشونتگرا در عراق فعال هستند. در ادامه این گزارش آمده است، با توجه به اینکه مردم عراق تمایل بسیار زیادی برای مقاومت در برابر نفوذ ایران از خود نشان دادهاند اما اولویت ایران در عراق، یک دولت هوادار ایران، تحت کنترل شیعه و ترجیحاً دولتی اسلامی است که توسط یک ائتلاف شیعه رهبری شود.
در این اسناد گفته شده که دولت ایران احساس میکند تقلیل نیروهای نظامی آمریکا در عراق فرصتی برای آن است که فعالیتهای نیروی قدس را افزایش دهد.
حتی روزنامه دولتی "جام جم" ارگان رادیو تلوزیون ایران نیز در قالب یک گزارش انتقادی، بخشهایی از اسناد را منتشر کرده است.
به نوشته جام جم چاپ تهران، بخش مهمی از اسناد تازهای كه ويكی ليكس منتشر كرده به ارزيابي دولت آمريكا از دخالت ايران در عراق طی اين سالها مربوط میشود. براساس این اسناد ادعا شده كه سپاه پاسداران ايران حمايتهای زيادی از شبهنظاميان شيعه عراقی كرده است. این اسناد شامل گزارشهای متعدد و مواردی است كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ايران و بهويژه نيروی قدس، متهم به آموزش شبهنظاميان شيعه عراقی، ارسال سلاح، راكت و بمبهای دستساز پيشرفته میشود.
به نوشته جام جم، اين مدارك ادعا میكنند که نيروی قدس با حزبالله لبنان، شبهنظاميان شيعه عراقی را در اردوگاهی در نزديكی قم آموزش میدادند تا برخی مقامهای عراقی و همينطور سربازان آمريكايی را گروگان گرفته يا به قتل برسانند.
جام جم به نقل از ويكیليكس میگوید: "در اسناد منتشر شده آمده است كه ۳ آمريكايی كه سال گذشته در خاك ايران دستگير شدهاند، در قسمتي از خاك عراق دستگیر شده و به زور به خاك ايران منتقل شدهاند".
تأثیر درخواست علاوی بر افکار عمومی
طی ۴ سال گذشته نهادها و مطبوعات عراق و رسانههای عربی منطقه نوری المالکی را به شدت مورد انتقاد قرار داده و از ناکارآمدی سیاسی، امنیتی و اقتصادی وی سخن گفتهاند. این روند بستر لازم را فراهم آورده است تا طیف وسیعی از جمعیت ۶۵ درصدی شیعه در عراق را در کنار سایر گروهها و طیفهای مذهبی سیاسی این کشور به سوی حزب العراقیه به رهبری علاوی هدایت کند و این که آنها بیش از سایر دولتمردان شیعی مانند ابراهیم جعفری، احمد چلبی و نوری المالکی به ایاد علاوی امیدوار باشند.
اگرچه در انتخابات ماه آوریل در عراق، ایاد علاوی با شعار سکولاریسم و دوری جستن از اسلام سیاسی و نزاعهای شیعه و سنی رأی مردم را به دست آورد ، اما هم زمان توانست نظر مهمترین تشکل شیعی در عراق را نیز به خود جلب کند. در عین حال ویژگی مشترک چهرههای پیرامون وی مخالفت با نفوذ ایران در عراق بود.
مجلس اعلای شیعیان عراق با محوریت عمار حکیم و با حمایت روحانیون بلندپایه نجف از موافقان به قدرت رسیدن ایاد علاوی بود. در حالی که نیروهای تندروی نزدیک به مقتدی صدر، اعتماد و ارتباط مناسبی نسبت به مراجع تقلید در نجف ندارند، مجلس اعلا، تشکلی نزدیک به مراجع و بهویژه آیت الله سیستانی، بلندپایه ترین مرجع شیعه در عراق محسوب می شود.
علیرغم اعتراضهای هواداران نوری المالکی به نتیجه انتخابات پارلمانی عراق، بر اساس نتایج رسمی پس از شمارش آراء، ائتلاف العراقیه ۹۱ کرسی را از آن خود کرده است. با توجه به جایگاه کنونی علاوی در جامعه سیاسی عراق میتوان درخواست وی نسبت به رسیدگی به اسناد دخالت ایران و تأثیر آن بر افکار عمومی عراق را مهم ارزیابی کرد.
کانادا گنجاندن سپاه پاسداران انقلاب ايران درليست تروريستی را بررسی کرد
دولت فدرال کانادا قرار دادن نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست گروه های تروریستی این کشور را ارزیابی کرده است.
روزنامه مونترال گزت روز پنج شنبه (۱ دسامبر) گزارش داد قرار دادن نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در فهرست گروه های تروریستی کانادا، موضوعی بوده است که در یادداشت ویلیام بیکر، معاون وزیر امنیت عمومی به ویک توز، وزیر امنیت عمومی دولت محافظه کار مطرح شده و این مسئله در جلسه معاونین این وزارتخانه مورد ارزیابی قرار گرفته بوده است.
مونترال گزت این گزارش را با استفاده از قانون «دسترسی به اطلاعات» کانادا و بررسی مکاتبات ٩ ماه گذشته وزیر امنیت عمومی با معاون او منتشر کرده است. براساس این قانون، خبرنگاران می توانند به بخش وسیعی از اطلاعات سری و طبقه بندی شده دولتی دست پیدا کنند.
در یادداشتی که آقای بیکر به وزیر امنیت عمومی ارسال کرده بود، آمده است (فعالیت) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، «از بقیه نیروهای مسلح ایران جدا است» و سپاه پاسداران، نیروی دریایی و نیروی هوایی و نیروهای ویژه خود، معروف به سپاه قدس را دارد.
در یادداشت محرمانه معاون وزیر امنیت عمومی دولت محافظه کار کانادا به اقدامات ایالات متحده علیه سپاه پاسداران ایران اشاره شده استاین نشریه تاکید کرده است نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، هنوز در فهرست گروه های تروریستی قرار نگرفته استچهل و دو گروه و حزب براساس قانون جزایی کانادا، در فهرست گروه های تروریستی این کشور قرار داردند. کلیه فعالیت های سیاسی و مالی این گروه ها و همکاری با اعضای آن ها در این کشور ممنوع استدر شرایطی که، کریس مک کلاسکی سخنگوی ویک توز، وزیر امنیت عمومی ضمن خودداری از اظهارنظر در مورد احتمال قرار دادن نام این نهاد ایرانی در آینده نزدیک در فهرست گروه های تروریستی کشور تاکید کرده است کانادا به طور دائم فهرست گروه های تروریستی را مورد بازبینی قرار می دهد، اما دولت نمی تواند در مورد مسئله ای که در مرحله ارزیابی قرار دارد، اظهارنظر کندسخنگوی وزیر امنیت عمومی در یادداشت الکترونیکی خود برای خبرنگار مونترال گزت نوشته است: «دولت آشکارا تداوم حمایت ایران از تروریسم بین المللی و بی احترامی فاحش به حقوق بشر و بلندپروازی های مخاطره آمیز و دغل کارانه تهران را محکوم کرده است.»
بنا به گزارش مونترال گزت، احزاب لیبرال و مخالف دولت محافظه کار در ماه دسامبر سال گذشته از اتاوا خواستند تا نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را در فهرست گروه های تروریستی کشور قرار دهد.
حزب لیبرال کانادا، سپاه را «یک سازمان شبه نظامی خوانده بود که در سرکوب، عملیات نظامی و حمایت از شبکه های تروریستی دست دارد».
مارک هلند، نماینده لیبرال پارلمان و منتقد وزارت امنیت عمومی دولت فدرال در اظهارنظر روز چهارشنبه خود در این مورد گفته است قرار گرفتن نام (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران) در این فهرست مهم است، زیرا این اقدام «به منزله اعلام رسمی در مورد ماهیت تروریستی این سازمان است».
براساس قانون جزایی کانادا، گروه و یا نهادی که «به طور آگاهانه در فعالیت تروریستی مشارکت کند، عملیات تروریستی را اجرا کند و یا در مسیر اجرای آن تلاش کند و یا حتی یک اقدام تروریستی را تسهیل کند» در این فهرست قرار می گیرد.
قرار گرفتن نام یک نهاد و یا گروه در فهرست گروه های تروریستی کانادا، باید از سوی کابینه دولت فدرال مورد تایید قرار گیرد.
اتاوا سيتيزن زير عنوان "بررسی دولت محافظه کار کانادا در مورد گنجاندن سپاه پاسداران ايران درفهرست تروريست ها" می نويسد دولت هارپر شناختن سپاه پاسداران انقلاب ايران به عنوان يک نهاد ممنوعه تروريستی را بررسی کرده است که به کانادا اجازه می دهد معاملات مالی اين واحد ويژه نظامی را هدف بگيرد، و کمک به آن را جرم بشناسد.
اسنادی که از طريق قانون درخواست دسترسی به اطلاعات به دست آمده است نشان می دهد چنين اقدامی موضوع نامه ای خطاب به ويک تاوس (Vic Toews) وزير امنيت عمومی بوده است، که پيشتر در سال جاری توسط ويليام بيکر (Willliam Baker) معاون وی نوشته شد، و در جلسه ای داخلی از معاونان اين وزارتخانه مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت.
گرچه اين نامه حدود ۹ ماه قبل نوشته شده است اما هنوز سپاه پاسداران انقلاب جزو ۴۲ نهادی نيست که کانادا آنها را به استناد قانون جرائم جنائی در فهرست تشکيلات تروريستی قرار داده است. سخنگوی تاوس در اين باره که آيا اقدام برای گنجاندن نام اين گروه در فهرست سياه قريب الوقوع است يا نه اظهار نظر نکرد، اما گفت دولت کانادا در تقبيح ومحکوم ساختن حمايت مداوم ايران از تروريسم بين المللی ، بی اعتنائی علنی آن به حقوق پايه ای بشر، و جاه طلبی های متقلبانه و خطرناک اتمی اش، رک و صريح بوده است. کريس مک کلوسکی (Chris McCluskey) در ایميل خود می گويد "ما فهرست نهادهای تروريستی را مداوما بررسی می کنيم، اما در باره موارد بالقوه تحت بررسی ااظهار نظر نمی کنيم."
سندی جداگانه، که آنهم از طريق قانون دسترسی به اطلاعات کسب شده است، نشان می دهد فهرستی از گروه های تروريستی، بمنظورارائه به کابينه محافظه کار، در ماه اکتبربرای امضا به تاوس تسليم شده است.
طرفداران قرار دادن سپاه پاسداران انقلاب ايران در فهرست سياه مدعی اند که فعاليت های اين نهاد در فراهم ساختن حمايت برای طالبان و تعدادی از گروههای تروريستی بين المللی ، از طريق تامين منابع مالی، تسليحاتی، مواد انفجاری و تعليماتی ، موضوعی شناخته شده است.
ائتلاف کانادائی ضد ترور، که اقدامات ايران در افغانستان را معرف تهديدی مرگبار عليه نيروهای کانادائی مستقر در افغانستان می داند، امسال دريک ارزيابی مفصل تاکيد کرده است که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ايران جای خود را در ميان القاعده و گروه های ديگری بازکرده است که در فهرست کانادا از گروههای معرف فعاليت های تروريستی قرار دارند.
روزنامه مونترال گزت روز پنج شنبه (۱ دسامبر) گزارش داد قرار دادن نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در فهرست گروه های تروریستی کانادا، موضوعی بوده است که در یادداشت ویلیام بیکر، معاون وزیر امنیت عمومی به ویک توز، وزیر امنیت عمومی دولت محافظه کار مطرح شده و این مسئله در جلسه معاونین این وزارتخانه مورد ارزیابی قرار گرفته بوده است.
مونترال گزت این گزارش را با استفاده از قانون «دسترسی به اطلاعات» کانادا و بررسی مکاتبات ٩ ماه گذشته وزیر امنیت عمومی با معاون او منتشر کرده است. براساس این قانون، خبرنگاران می توانند به بخش وسیعی از اطلاعات سری و طبقه بندی شده دولتی دست پیدا کنند.
در یادداشتی که آقای بیکر به وزیر امنیت عمومی ارسال کرده بود، آمده است (فعالیت) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، «از بقیه نیروهای مسلح ایران جدا است» و سپاه پاسداران، نیروی دریایی و نیروی هوایی و نیروهای ویژه خود، معروف به سپاه قدس را دارد.
در یادداشت محرمانه معاون وزیر امنیت عمومی دولت محافظه کار کانادا به اقدامات ایالات متحده علیه سپاه پاسداران ایران اشاره شده استاین نشریه تاکید کرده است نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، هنوز در فهرست گروه های تروریستی قرار نگرفته استچهل و دو گروه و حزب براساس قانون جزایی کانادا، در فهرست گروه های تروریستی این کشور قرار داردند. کلیه فعالیت های سیاسی و مالی این گروه ها و همکاری با اعضای آن ها در این کشور ممنوع استدر شرایطی که، کریس مک کلاسکی سخنگوی ویک توز، وزیر امنیت عمومی ضمن خودداری از اظهارنظر در مورد احتمال قرار دادن نام این نهاد ایرانی در آینده نزدیک در فهرست گروه های تروریستی کشور تاکید کرده است کانادا به طور دائم فهرست گروه های تروریستی را مورد بازبینی قرار می دهد، اما دولت نمی تواند در مورد مسئله ای که در مرحله ارزیابی قرار دارد، اظهارنظر کندسخنگوی وزیر امنیت عمومی در یادداشت الکترونیکی خود برای خبرنگار مونترال گزت نوشته است: «دولت آشکارا تداوم حمایت ایران از تروریسم بین المللی و بی احترامی فاحش به حقوق بشر و بلندپروازی های مخاطره آمیز و دغل کارانه تهران را محکوم کرده است.»
بنا به گزارش مونترال گزت، احزاب لیبرال و مخالف دولت محافظه کار در ماه دسامبر سال گذشته از اتاوا خواستند تا نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را در فهرست گروه های تروریستی کشور قرار دهد.
حزب لیبرال کانادا، سپاه را «یک سازمان شبه نظامی خوانده بود که در سرکوب، عملیات نظامی و حمایت از شبکه های تروریستی دست دارد».
مارک هلند، نماینده لیبرال پارلمان و منتقد وزارت امنیت عمومی دولت فدرال در اظهارنظر روز چهارشنبه خود در این مورد گفته است قرار گرفتن نام (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران) در این فهرست مهم است، زیرا این اقدام «به منزله اعلام رسمی در مورد ماهیت تروریستی این سازمان است».
براساس قانون جزایی کانادا، گروه و یا نهادی که «به طور آگاهانه در فعالیت تروریستی مشارکت کند، عملیات تروریستی را اجرا کند و یا در مسیر اجرای آن تلاش کند و یا حتی یک اقدام تروریستی را تسهیل کند» در این فهرست قرار می گیرد.
قرار گرفتن نام یک نهاد و یا گروه در فهرست گروه های تروریستی کانادا، باید از سوی کابینه دولت فدرال مورد تایید قرار گیرد.
اتاوا سيتيزن زير عنوان "بررسی دولت محافظه کار کانادا در مورد گنجاندن سپاه پاسداران ايران درفهرست تروريست ها" می نويسد دولت هارپر شناختن سپاه پاسداران انقلاب ايران به عنوان يک نهاد ممنوعه تروريستی را بررسی کرده است که به کانادا اجازه می دهد معاملات مالی اين واحد ويژه نظامی را هدف بگيرد، و کمک به آن را جرم بشناسد.
اسنادی که از طريق قانون درخواست دسترسی به اطلاعات به دست آمده است نشان می دهد چنين اقدامی موضوع نامه ای خطاب به ويک تاوس (Vic Toews) وزير امنيت عمومی بوده است، که پيشتر در سال جاری توسط ويليام بيکر (Willliam Baker) معاون وی نوشته شد، و در جلسه ای داخلی از معاونان اين وزارتخانه مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت.
گرچه اين نامه حدود ۹ ماه قبل نوشته شده است اما هنوز سپاه پاسداران انقلاب جزو ۴۲ نهادی نيست که کانادا آنها را به استناد قانون جرائم جنائی در فهرست تشکيلات تروريستی قرار داده است. سخنگوی تاوس در اين باره که آيا اقدام برای گنجاندن نام اين گروه در فهرست سياه قريب الوقوع است يا نه اظهار نظر نکرد، اما گفت دولت کانادا در تقبيح ومحکوم ساختن حمايت مداوم ايران از تروريسم بين المللی ، بی اعتنائی علنی آن به حقوق پايه ای بشر، و جاه طلبی های متقلبانه و خطرناک اتمی اش، رک و صريح بوده است. کريس مک کلوسکی (Chris McCluskey) در ایميل خود می گويد "ما فهرست نهادهای تروريستی را مداوما بررسی می کنيم، اما در باره موارد بالقوه تحت بررسی ااظهار نظر نمی کنيم."
سندی جداگانه، که آنهم از طريق قانون دسترسی به اطلاعات کسب شده است، نشان می دهد فهرستی از گروه های تروريستی، بمنظورارائه به کابينه محافظه کار، در ماه اکتبربرای امضا به تاوس تسليم شده است.
طرفداران قرار دادن سپاه پاسداران انقلاب ايران در فهرست سياه مدعی اند که فعاليت های اين نهاد در فراهم ساختن حمايت برای طالبان و تعدادی از گروههای تروريستی بين المللی ، از طريق تامين منابع مالی، تسليحاتی، مواد انفجاری و تعليماتی ، موضوعی شناخته شده است.
ائتلاف کانادائی ضد ترور، که اقدامات ايران در افغانستان را معرف تهديدی مرگبار عليه نيروهای کانادائی مستقر در افغانستان می داند، امسال دريک ارزيابی مفصل تاکيد کرده است که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ايران جای خود را در ميان القاعده و گروه های ديگری بازکرده است که در فهرست کانادا از گروههای معرف فعاليت های تروريستی قرار دارند.
جوك سال - همه ما بي خدائيم
احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان، یکشنبه شب در همایشی در شیراز گفت که رد ولایت فقیه انکار خداوند است و باید ولایت فقیه را به عنوان یکی از احکام خداوند در روی زمین دانست.
دبیر شورای نگهبان که در همایش «توسعه و تعمیق بصیرت» سخن می گفت، اظهار عقیده کرد که «حاکمیت اصلی با خداوند است و خداوند با شرایط ویژه افرادی را برای حاکمیت بر دیگران انتخاب می کند که از ذهن بشر دور است.»
به گزارش خبرگزاری فارس، وی پیام و اهداف «انقلاب اسلامی» را برگرداندن حکومت اسلامی به جای اصلی خود با مدیریت ولایت فقیه دانست.
ولایت فقیه که در زمان خبرگان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک نهاد حکومتی رسمیت پیدا کرد در تاریخ تشیع همواره یکی از موارد اختلافی میان فقها و عالمان دین بوده است.
بر اساس نظریه ولایت فقیه که بیشتر از سوی آیت الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، در کتاب «ولایت فقیه» تشریح شده بود، در عصر غیبت امام دوازدهم شیعیان، فقهای عادل و با بصیرت نایبان وی محسوب شده و باید زمام امور حکومت را در دست گیرند.
تا پیش از این، ولایت فقیه تنها در امور قضایی و فتوا اختیارات داشت ولی آیت الله خمینی این نظریه را به حوزه سیاست نیز بسط داده است.
از زمان انتصاب آیت الله علی خامنه ای به مقام رهبری جمهوری اسلامی، هواداران سنتی و تندروی وی مقام ولایت فقیه را بالاتر از قانون اساسی دانسته و اختیاراتی فراقانونی برای وی ترسیم کرده اند.
آیت الله جنتی ۸۴ ساله در سخنان یکشنبه شب خود گفته است: «با مدیریت ولایت فقیه، بسیاری از بحران های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی که از سوی دشمنان اسلام تحمیل شده بود مهار شده است.»
وی با اشاره به اعتراض های گسترده به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته مدعی شد: «اگر جلو فتنه گرفته نمی شد، کشور به دست آمریکا می افتاد.»
دبیر شورای نگهبان همچنین عصر یکشنبه در سخنرانی دیگری گفته بود: «هدف از راه اندازی جنگ نرم نه تنها از میان برداشتن ولایت فقیه بوده بلکه هدفش براندازی انقلاب اسلامی ایران است.»
اظهارات آیت الله احمد جنتی یکی از تندترین سخنان وی علیه مخالفان رهبر جمهوری اسلامی ایران است که در بیش از یکسال گذشته نسبت به عملکرد آیت الله خامنه ای در حمایت از دولت محمود احمدی نژاد انتقادهای شدیدی صورت داده اند.
رهبران معترضان که اصولگرایان و رسانه های دولتی از آنها به عنوان «سران فتنه» یاد می کنند ضمن رد نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ گفته بودند که دولت برآمده از آن را به رسمیت نمی شناسند و در این رای گیری «تقلب های گسترده و سازماندهی شده» صورت گرفته است.
این در حالی است که شورای نگهبان و آیت الله خامنه ای بر صحت و سلامت انتخابات پافشاری کرده و گفته اند که هدف اعتراض ها، «براندازی نرم» و ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی است.
آیت الله جنتی می گوید که «هدف حرکت کور سران فتنه دگرگونی حقایقی است که در جامعه اسلامی روی داده است.»
میر حسین موسوی و مهدی کروبی به عنوان سران مخالفان دولت در ماه های اخیر تحت فشارهای زیادی قرار گرفته و از ارتباط آنها با هوادارانشان جلوگیری می شود.
دبیر شورای نگهبان که در همایش «توسعه و تعمیق بصیرت» سخن می گفت، اظهار عقیده کرد که «حاکمیت اصلی با خداوند است و خداوند با شرایط ویژه افرادی را برای حاکمیت بر دیگران انتخاب می کند که از ذهن بشر دور است.»
به گزارش خبرگزاری فارس، وی پیام و اهداف «انقلاب اسلامی» را برگرداندن حکومت اسلامی به جای اصلی خود با مدیریت ولایت فقیه دانست.
ولایت فقیه که در زمان خبرگان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک نهاد حکومتی رسمیت پیدا کرد در تاریخ تشیع همواره یکی از موارد اختلافی میان فقها و عالمان دین بوده است.
بر اساس نظریه ولایت فقیه که بیشتر از سوی آیت الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، در کتاب «ولایت فقیه» تشریح شده بود، در عصر غیبت امام دوازدهم شیعیان، فقهای عادل و با بصیرت نایبان وی محسوب شده و باید زمام امور حکومت را در دست گیرند.
تا پیش از این، ولایت فقیه تنها در امور قضایی و فتوا اختیارات داشت ولی آیت الله خمینی این نظریه را به حوزه سیاست نیز بسط داده است.
از زمان انتصاب آیت الله علی خامنه ای به مقام رهبری جمهوری اسلامی، هواداران سنتی و تندروی وی مقام ولایت فقیه را بالاتر از قانون اساسی دانسته و اختیاراتی فراقانونی برای وی ترسیم کرده اند.
آیت الله جنتی ۸۴ ساله در سخنان یکشنبه شب خود گفته است: «با مدیریت ولایت فقیه، بسیاری از بحران های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی که از سوی دشمنان اسلام تحمیل شده بود مهار شده است.»
وی با اشاره به اعتراض های گسترده به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته مدعی شد: «اگر جلو فتنه گرفته نمی شد، کشور به دست آمریکا می افتاد.»
دبیر شورای نگهبان همچنین عصر یکشنبه در سخنرانی دیگری گفته بود: «هدف از راه اندازی جنگ نرم نه تنها از میان برداشتن ولایت فقیه بوده بلکه هدفش براندازی انقلاب اسلامی ایران است.»
اظهارات آیت الله احمد جنتی یکی از تندترین سخنان وی علیه مخالفان رهبر جمهوری اسلامی ایران است که در بیش از یکسال گذشته نسبت به عملکرد آیت الله خامنه ای در حمایت از دولت محمود احمدی نژاد انتقادهای شدیدی صورت داده اند.
رهبران معترضان که اصولگرایان و رسانه های دولتی از آنها به عنوان «سران فتنه» یاد می کنند ضمن رد نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ گفته بودند که دولت برآمده از آن را به رسمیت نمی شناسند و در این رای گیری «تقلب های گسترده و سازماندهی شده» صورت گرفته است.
این در حالی است که شورای نگهبان و آیت الله خامنه ای بر صحت و سلامت انتخابات پافشاری کرده و گفته اند که هدف اعتراض ها، «براندازی نرم» و ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی است.
آیت الله جنتی می گوید که «هدف حرکت کور سران فتنه دگرگونی حقایقی است که در جامعه اسلامی روی داده است.»
میر حسین موسوی و مهدی کروبی به عنوان سران مخالفان دولت در ماه های اخیر تحت فشارهای زیادی قرار گرفته و از ارتباط آنها با هوادارانشان جلوگیری می شود.
محكوميت يك فعال آذربايجاني در اعتراض به توهين هاي خاتمي
حکم شش ماه حبس تعزیری وسی ضربه شلاق به مدت چهار سال تعلیقی آقای حامد حسن زاده و همچنین حکم نود و یک روز حبس و سی ضربه شلاق تعلیقی به مدت دو سال آقای برات دادگر از سوی رئیس شعبه ششم دادگاه تجدید نظر استان آزربایجان شرقی تایید شد .
همچنین این فعالین به زندان تبریز فرا خوانده شده و مرحله انگشت نگاری و شروع مدت تعلیق انجام گرفته است.
به گزارش سانا حامد حسن زاده و برات دادگر، از فعالین آزربایجانی در تبریز طی حکمی از سوی شعبه ۱۱۱ جزائی تبریز به نود و یک روز حبس و سی ضربه شلاق تعلیقی به مدت دو سال (برات دادگر) و شش ماه حبس تعزیری وسی ضربه شلاق به مدت چهار سال تعلیقی (حامد حسن زاده ) محکوم گردیدند.
اتهام این فعالین اخلال در نظم و آسایش عمومی از طریق سردادن شعارهایی با محوریت تحصیل به زبان مادری و خواستهای ملی و زبانی آزربایجانیها و اعتراض به جوک گویی نژادپرستانه محمد خاتمی بوده است.
این فعالین پس از پایان مراسم سخنرانی میرحسین موسوی در ورزشگاه باغشمال تبریز در چهارم خرداد هشتادوهشت و بدنبال طرح شعارهایی با محوریت حقوق زبانی و ملی آزربایجانیها و اعتراض به جوک نژادپرستانه سید محمد خاتمی رئیس جمهور پیشین ایران و عضو کمپین انتخاباتی موسوی، توسط نیروهای امنیتی دستگیر شده بودند.
شایان ذکر است بدنبال انتشار فیلمی در اینترنت که محمد خاتمی رئیس جمهور پیشین ایران را در حال بازگویی جوکی در مورد آذربايجانيها نشان میدهد شهرها و دانشگاههای آزربایجان به صحنه اعتراضات آزربایجانیها تبدیل شد. در جریان این اعتراضات و همزمان با سخنرانی میرحسین موسوی در تبریز ماموران امنیتی با حمله به عده ای از حاضرین که شعار سر می دادند، آنها را به شدت مورد ضرب و شتم قرار داده و عده زیادی را بازداشت کرده بودند.
همچنین این فعالین به زندان تبریز فرا خوانده شده و مرحله انگشت نگاری و شروع مدت تعلیق انجام گرفته است.
به گزارش سانا حامد حسن زاده و برات دادگر، از فعالین آزربایجانی در تبریز طی حکمی از سوی شعبه ۱۱۱ جزائی تبریز به نود و یک روز حبس و سی ضربه شلاق تعلیقی به مدت دو سال (برات دادگر) و شش ماه حبس تعزیری وسی ضربه شلاق به مدت چهار سال تعلیقی (حامد حسن زاده ) محکوم گردیدند.
اتهام این فعالین اخلال در نظم و آسایش عمومی از طریق سردادن شعارهایی با محوریت تحصیل به زبان مادری و خواستهای ملی و زبانی آزربایجانیها و اعتراض به جوک گویی نژادپرستانه محمد خاتمی بوده است.
این فعالین پس از پایان مراسم سخنرانی میرحسین موسوی در ورزشگاه باغشمال تبریز در چهارم خرداد هشتادوهشت و بدنبال طرح شعارهایی با محوریت حقوق زبانی و ملی آزربایجانیها و اعتراض به جوک نژادپرستانه سید محمد خاتمی رئیس جمهور پیشین ایران و عضو کمپین انتخاباتی موسوی، توسط نیروهای امنیتی دستگیر شده بودند.
شایان ذکر است بدنبال انتشار فیلمی در اینترنت که محمد خاتمی رئیس جمهور پیشین ایران را در حال بازگویی جوکی در مورد آذربايجانيها نشان میدهد شهرها و دانشگاههای آزربایجان به صحنه اعتراضات آزربایجانیها تبدیل شد. در جریان این اعتراضات و همزمان با سخنرانی میرحسین موسوی در تبریز ماموران امنیتی با حمله به عده ای از حاضرین که شعار سر می دادند، آنها را به شدت مورد ضرب و شتم قرار داده و عده زیادی را بازداشت کرده بودند.
مشخص شدن تاريخ دادگاه فعالان آذري
تاریخ برگزاری دادگاه 14 تن از فعالین شناخته شده ی سیاسی آذربایجان مشخص گردید.
به گزارش سانا دادگاه انقلاب تبریز طی ابلاغیه ای از این فعالین آذربایجانی خواسته است در روز 11 دی ماه جهت رسیدگی به موارد اتهامی شان در دادگاه حاضر گردند.
این فعالین شجاع حرکت ملی روزها و ماههای متمادی بارها در سلولهای انفرادی بازداشتگاه وزارت اطلاعات در تبریز مورد شکنجه های روحی و جسمی قرار گرفته و موارد متعدد ضرب و شتم، بازجویی های 24 ساعته، بی خوابی و... بر آنان اعمال گردیده است.
طبق اعلام خانواده های بازداشت شدگان و وکلای آنها این فعالین سیاسی آذربایجان جنوبی به مواردی همچون عضویت در تشکیلات گاموح، اجتماع و تبانی جهت بر هم زدن امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام و معاونت در ارتباط با بیگانگان متهم شده اند.
گفتنی است آقایان و خانمها یوروش مهرعلی بیگلو، لطیف حسنی، آیدین خواجه ای، بهبود قلیزاده، بهمن نصیرزاده، علیرضا عبداللهی، حسن رحیمی، شهرام رادمهر، نعیم احمدی، محمود فضلی، شکرالله قهرمانی، اکبر آزاد، پینار فرج زاده، زهرا فرج زاده، یونس سلیمانی و یاشار کریمی از اوایل سال جاری توسط نیروهای امنیتی دستگیر گشته و پس از تحمل نزدیک به 5 ماه زندان انفرادی با تقبل وثیقه های سنگین 220 میلیون تومانی به طور موقت آزاد گردیدند.
اما از سوی دیگر یوروش مهرعلی بیگلو و لطیف حسنی که علاوه بر موارد اتهامی فوق به ارتباط با بیگانگان نیز متهم شده اند کماکان با وجود گذشت 7 ماه همچنان در بازداشت در سلول انفرادی بازداشتگاه وزارت اطلاعات به سر می برند و مامورین امنیتی بر عدم تکمیل پرونده ی آنان و ادامه ی روند بازجویی تاکید کرده اند. یوروش مهرعلی بیگلو 207 روز و لطیف حسنی 193 را تا کنون در انفرادی به سر برده اند.
به گزارش سانا دادگاه انقلاب تبریز طی ابلاغیه ای از این فعالین آذربایجانی خواسته است در روز 11 دی ماه جهت رسیدگی به موارد اتهامی شان در دادگاه حاضر گردند.
این فعالین شجاع حرکت ملی روزها و ماههای متمادی بارها در سلولهای انفرادی بازداشتگاه وزارت اطلاعات در تبریز مورد شکنجه های روحی و جسمی قرار گرفته و موارد متعدد ضرب و شتم، بازجویی های 24 ساعته، بی خوابی و... بر آنان اعمال گردیده است.
طبق اعلام خانواده های بازداشت شدگان و وکلای آنها این فعالین سیاسی آذربایجان جنوبی به مواردی همچون عضویت در تشکیلات گاموح، اجتماع و تبانی جهت بر هم زدن امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام و معاونت در ارتباط با بیگانگان متهم شده اند.
گفتنی است آقایان و خانمها یوروش مهرعلی بیگلو، لطیف حسنی، آیدین خواجه ای، بهبود قلیزاده، بهمن نصیرزاده، علیرضا عبداللهی، حسن رحیمی، شهرام رادمهر، نعیم احمدی، محمود فضلی، شکرالله قهرمانی، اکبر آزاد، پینار فرج زاده، زهرا فرج زاده، یونس سلیمانی و یاشار کریمی از اوایل سال جاری توسط نیروهای امنیتی دستگیر گشته و پس از تحمل نزدیک به 5 ماه زندان انفرادی با تقبل وثیقه های سنگین 220 میلیون تومانی به طور موقت آزاد گردیدند.
اما از سوی دیگر یوروش مهرعلی بیگلو و لطیف حسنی که علاوه بر موارد اتهامی فوق به ارتباط با بیگانگان نیز متهم شده اند کماکان با وجود گذشت 7 ماه همچنان در بازداشت در سلول انفرادی بازداشتگاه وزارت اطلاعات به سر می برند و مامورین امنیتی بر عدم تکمیل پرونده ی آنان و ادامه ی روند بازجویی تاکید کرده اند. یوروش مهرعلی بیگلو 207 روز و لطیف حسنی 193 را تا کنون در انفرادی به سر برده اند.
شعار نويسي گسترده در دانشگاه اروميه
دانشجویان شجاع دانشگاه سراسری شهر ارومیه در نقاط مختلف این دانشگاه اقدام به نوشتن شعارهای ملی نمودند.
به گزارش سانا از روز سه شنبه 9 آذر در بسیاری از نقاط دانشگاه شعارهایی همچون: یاشاسین آذربایجان، تورک دیلینده مدرسه، نه موتلو تورکم دئیینه، و آذربایجان دور سس وئر اورمو گولونه نفس وئر به چشم می خورد.
این عمل شجاعانه در حالی صورت می گیرد که نیروهای امنیتی و حراست دانشگاه امکان بسیاری از فعالیتهای سیاسی را سلب نموده اند.
گفتنی است پس از این شعارنویسی ها تعداد زیادی از نیروهای امنیتی وارد دانشکده های مختلف دانشگاه گشته اقدام به تفتیش کیف برخی از دانشجویان و تهدید فعالین دانشجویی نموده اند.
به گزارش سانا از روز سه شنبه 9 آذر در بسیاری از نقاط دانشگاه شعارهایی همچون: یاشاسین آذربایجان، تورک دیلینده مدرسه، نه موتلو تورکم دئیینه، و آذربایجان دور سس وئر اورمو گولونه نفس وئر به چشم می خورد.
این عمل شجاعانه در حالی صورت می گیرد که نیروهای امنیتی و حراست دانشگاه امکان بسیاری از فعالیتهای سیاسی را سلب نموده اند.
گفتنی است پس از این شعارنویسی ها تعداد زیادی از نیروهای امنیتی وارد دانشکده های مختلف دانشگاه گشته اقدام به تفتیش کیف برخی از دانشجویان و تهدید فعالین دانشجویی نموده اند.
Tuesday, November 30, 2010
اوج گیری فعاليت نازیسم و نژادپرست ها بر روي دامنه ايران
مدتي است كه انجمن نازیسم ایران و هوداران آدولف هیتلر اعلام موجودیت کرده است و جالبتر آن كه در تابلو اعلانات سایت هم زدند: این تارنما طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران و تحت نظارت کارگروه رسانه های دیجیتال وزارت فرهنگ و ارشاد جمهوری اسلامی فعالیت میکند!
در حالي که مسئولان از نظارت بسیار بر فعالیت سایت های اینترنتی خبر می دهند، متاسفانه به نظر ميرسد هيچ گونه كنترلي بر روي دامنههاي آی آر كه متولي آن سازمان فيزيك نظري است صورت نميگيرد.
اين كه چطور وزارت ارشاد به انجمن نازيسم ايران مجوز فعاليت داده است خود سوال قابل تاملي است كه اميدواريم مسوولان در اين خصوص پاسخ مناسبي داشته باشند كه چطور به جاي ترويج مباحث ديني كشور به چنين انجمنها و سايتهايي اجازه فعاليت ميدهند؟
در حالی که زبان و فرهنگ بیش از 70% ساکنان ایران ممنوع و حتی چاپ کتاب شعر یا نصب یک تابلو به زبان این ملل به شدت سرکوب میشود و صدها نفر در زندانها و زیر شکنجه میباشند ورزارت ارشاد با وقاحت تمام مجوز رسمی برای تبلیغ افکار نازیستی پدر آریائیان آدلف هیتلر معبود نژادپرستان فارس را صادر میکند.
سايت مذكور كه انجمني نيز براي هواداران خود به راه انداخته است در تابلو اعلانات خود اعلام كرده است: این تارنما کاملا پژوهشی، علمی و تاریخی است!
نکته جالب اینجاست که این سایت افراطی که فقط به گسترش تفکرات فاشیستی هیتلر می پردازد، یک بار فیلتر شده و مجددا رفع فیلتر شده است و این بدان معناست که فعالیت این فرقه افراطی مورد تایید مسئولان قرار گرفته است؟!
بر اساس آمارهاي ارايه شده در اين تارنما کاربران انجمن 2,322 پست در 320 موضوع ارسال کرده اند و انجمن مذكور دارای 293 کاربر ثبت نام کرده میباشد.
در اين سايت بخشهايي با عناوين تالار رایش سوم، تالار جنگ جهانی دوم، ایدئولوژی و اصول و عقاید نازیسم، مباحث پیرامون شخصیت، افکار و سخنان پیشوا آدولف هیتلر و ... به چشم ميخورد. در اين انجمنها به ترويج عقايد آدولف هیتلر و پيروانش پرداخته شده است و تلاش شده تا كاربران را به سمت نازيسم و گرايشات آن سوق دهد. جالبتر آن كه عنوان يكي از مطالب به روز شده اين سايت صعود روز افزون انجمن، تبریک به همه! است كه شايد بايد بیشترين تبريك را در اين زمينه به مسوولان رصد سايتهاي ايراني گفت.
در بیانه ستاد کل نازیسم ایران! که در این سایت منتشر شده نیز آمده است:
یاری خدا و روح پیشوا آدولف هیتلر همیشه با ما خواهد بود.
ما همه سربازان نازیسم هستیم و مسئولین این ستاد مستثنا از این قاعده نخواهند بود.
تمام مسئولین باید زیر نظر مدیریت کل با تمام توان وظایف خود را انجام دهند.
تمام مسئولین موظف هستند تمام فعالیت های خود را هر 20 روز به مدیریت گزارش دهند.
تمام مسئولین باید وظایف موظفه را با حداکثر توان خویش انجام دهند در غیر این صورت استیضاح خواهند شد.
نکته قابل توجه اینجاست که این انجمن نه تنها به کار پژوهش و امورات تاریخی نمی پردازد بلکه کاملا در مسیر ترویج تفکر و فرهنگ نازیسم فعالیت کرده و به نوعی در حال شستشوی مغزی کاربران با عقاید افراطی و نژادپرستی نازیسم و هیتلر می باشد.
در آخرين اطلاعيه انجمن آمده است:
با درود به تمامی اعضای وفادار و شکیبای انجمن
دوستان همان طور که کاملا خبردار هستین سایت انجمن نازیسم ایران حدود یک ماه دچار مشکل بوده و مسدود و فیلter بوده که امروز به لطف خداوند و شکیبایی شما عزیزان مشکل حل شده و سایت به روال عادی و پیشروی خود بازگشته.
انجمن در تاریخ اول شهریور ماه رسما شروع به کار کرد و در اوج پیشرفت و افزایش فزونی تعداد اعضا و در عین ناباوری در روز 17 شهریور فیلتر شد.
از آنجا که با کنترل خوب مدیران و کمک های اعضا هیچ گونه مورد سیاسی و یا مذهبی در سایت موجود نبود لذا گمان بردیم که سایت اشتباها دچار این مشکل شده و با عزم جزم شده قصد کردیم که تا پای شکایت از سازمان فرهنگ و ارشاد اسلامی هم پیش برویم و از هیچ کار و راهی به خاطر گرفتن این حق خود فروگذار نباشیم. منتها در اواسط پیگیری ها و شکایات ما مواجه با موردی بسیار مهم شدیم آنکه انجمن نه به اشتباها و نه به خاطر مباحث سیاسی مذهبی فیلter شده بلکه تنها و تنها به خاطر توهین به اقلیت های مذهبی یعنی یهودیان بوده. همان طور که می دانید بندی از جرائم اینترنتی مربوط به توهین و تفرقه اندازی بین اقلیتهای مذهبی می باشد. و از آنجا هم که یهودیان همواره و همواره از نفوذ و قدرتشون همه جا به نفعشون استفاده می کنند ما هم مستثنی نبودیم و تنها بعد از 17 روز هدف این موجودات گشتیم و به خاطر شکایت شخصی یهودیان با این مشکل مواجه شدیم.
و دوستان نکته دیگه که خیلی میتونه کمک بکنه اینه که در صورت گفتن موردهایی مشابه و تند به یهودیان، از واژه یهود کمتر استفاده بکنید و بیشتر از صهیونیست استفاده کنید. از همکاری یکایک دوستان متشکرم که برای پیشرفت انجمن خودشان تلاش و مبارزه می کنند
با آرزوی موفقیت برای یکایک اعضا و انجمن و اثبات اینکه نازیسم بیدی نیست که با این بادها بلرزد و هر بار که ضربه ای بخورد با عزمی راسخ تر آن را پاسخ می دهد پس از این رو وظیفه همه مان نسبت به قبل دو چندان شده و باید پرچم بزرگ نازیسم ایران رو با سرعت و قدرت بالاتری به پیش برد که دشمنان به زانو در آمده اند.
با امید به پیروزی نهایی
دوست شما و سرباز همیشگی نازیسم بهروز ادمین انجمن نازیسم ایران
http://www.irannazi.ir/forum
در حالي که مسئولان از نظارت بسیار بر فعالیت سایت های اینترنتی خبر می دهند، متاسفانه به نظر ميرسد هيچ گونه كنترلي بر روي دامنههاي آی آر كه متولي آن سازمان فيزيك نظري است صورت نميگيرد.
اين كه چطور وزارت ارشاد به انجمن نازيسم ايران مجوز فعاليت داده است خود سوال قابل تاملي است كه اميدواريم مسوولان در اين خصوص پاسخ مناسبي داشته باشند كه چطور به جاي ترويج مباحث ديني كشور به چنين انجمنها و سايتهايي اجازه فعاليت ميدهند؟
در حالی که زبان و فرهنگ بیش از 70% ساکنان ایران ممنوع و حتی چاپ کتاب شعر یا نصب یک تابلو به زبان این ملل به شدت سرکوب میشود و صدها نفر در زندانها و زیر شکنجه میباشند ورزارت ارشاد با وقاحت تمام مجوز رسمی برای تبلیغ افکار نازیستی پدر آریائیان آدلف هیتلر معبود نژادپرستان فارس را صادر میکند.
سايت مذكور كه انجمني نيز براي هواداران خود به راه انداخته است در تابلو اعلانات خود اعلام كرده است: این تارنما کاملا پژوهشی، علمی و تاریخی است!
نکته جالب اینجاست که این سایت افراطی که فقط به گسترش تفکرات فاشیستی هیتلر می پردازد، یک بار فیلتر شده و مجددا رفع فیلتر شده است و این بدان معناست که فعالیت این فرقه افراطی مورد تایید مسئولان قرار گرفته است؟!
بر اساس آمارهاي ارايه شده در اين تارنما کاربران انجمن 2,322 پست در 320 موضوع ارسال کرده اند و انجمن مذكور دارای 293 کاربر ثبت نام کرده میباشد.
در اين سايت بخشهايي با عناوين تالار رایش سوم، تالار جنگ جهانی دوم، ایدئولوژی و اصول و عقاید نازیسم، مباحث پیرامون شخصیت، افکار و سخنان پیشوا آدولف هیتلر و ... به چشم ميخورد. در اين انجمنها به ترويج عقايد آدولف هیتلر و پيروانش پرداخته شده است و تلاش شده تا كاربران را به سمت نازيسم و گرايشات آن سوق دهد. جالبتر آن كه عنوان يكي از مطالب به روز شده اين سايت صعود روز افزون انجمن، تبریک به همه! است كه شايد بايد بیشترين تبريك را در اين زمينه به مسوولان رصد سايتهاي ايراني گفت.
در بیانه ستاد کل نازیسم ایران! که در این سایت منتشر شده نیز آمده است:
یاری خدا و روح پیشوا آدولف هیتلر همیشه با ما خواهد بود.
ما همه سربازان نازیسم هستیم و مسئولین این ستاد مستثنا از این قاعده نخواهند بود.
تمام مسئولین باید زیر نظر مدیریت کل با تمام توان وظایف خود را انجام دهند.
تمام مسئولین موظف هستند تمام فعالیت های خود را هر 20 روز به مدیریت گزارش دهند.
تمام مسئولین باید وظایف موظفه را با حداکثر توان خویش انجام دهند در غیر این صورت استیضاح خواهند شد.
نکته قابل توجه اینجاست که این انجمن نه تنها به کار پژوهش و امورات تاریخی نمی پردازد بلکه کاملا در مسیر ترویج تفکر و فرهنگ نازیسم فعالیت کرده و به نوعی در حال شستشوی مغزی کاربران با عقاید افراطی و نژادپرستی نازیسم و هیتلر می باشد.
در آخرين اطلاعيه انجمن آمده است:
با درود به تمامی اعضای وفادار و شکیبای انجمن
دوستان همان طور که کاملا خبردار هستین سایت انجمن نازیسم ایران حدود یک ماه دچار مشکل بوده و مسدود و فیلter بوده که امروز به لطف خداوند و شکیبایی شما عزیزان مشکل حل شده و سایت به روال عادی و پیشروی خود بازگشته.
انجمن در تاریخ اول شهریور ماه رسما شروع به کار کرد و در اوج پیشرفت و افزایش فزونی تعداد اعضا و در عین ناباوری در روز 17 شهریور فیلتر شد.
از آنجا که با کنترل خوب مدیران و کمک های اعضا هیچ گونه مورد سیاسی و یا مذهبی در سایت موجود نبود لذا گمان بردیم که سایت اشتباها دچار این مشکل شده و با عزم جزم شده قصد کردیم که تا پای شکایت از سازمان فرهنگ و ارشاد اسلامی هم پیش برویم و از هیچ کار و راهی به خاطر گرفتن این حق خود فروگذار نباشیم. منتها در اواسط پیگیری ها و شکایات ما مواجه با موردی بسیار مهم شدیم آنکه انجمن نه به اشتباها و نه به خاطر مباحث سیاسی مذهبی فیلter شده بلکه تنها و تنها به خاطر توهین به اقلیت های مذهبی یعنی یهودیان بوده. همان طور که می دانید بندی از جرائم اینترنتی مربوط به توهین و تفرقه اندازی بین اقلیتهای مذهبی می باشد. و از آنجا هم که یهودیان همواره و همواره از نفوذ و قدرتشون همه جا به نفعشون استفاده می کنند ما هم مستثنی نبودیم و تنها بعد از 17 روز هدف این موجودات گشتیم و به خاطر شکایت شخصی یهودیان با این مشکل مواجه شدیم.
و دوستان نکته دیگه که خیلی میتونه کمک بکنه اینه که در صورت گفتن موردهایی مشابه و تند به یهودیان، از واژه یهود کمتر استفاده بکنید و بیشتر از صهیونیست استفاده کنید. از همکاری یکایک دوستان متشکرم که برای پیشرفت انجمن خودشان تلاش و مبارزه می کنند
با آرزوی موفقیت برای یکایک اعضا و انجمن و اثبات اینکه نازیسم بیدی نیست که با این بادها بلرزد و هر بار که ضربه ای بخورد با عزمی راسخ تر آن را پاسخ می دهد پس از این رو وظیفه همه مان نسبت به قبل دو چندان شده و باید پرچم بزرگ نازیسم ایران رو با سرعت و قدرت بالاتری به پیش برد که دشمنان به زانو در آمده اند.
با امید به پیروزی نهایی
دوست شما و سرباز همیشگی نازیسم بهروز ادمین انجمن نازیسم ایران
http://www.irannazi.ir/forum
تاسيس فرهنگستان ايران براي توسعه زبان فارسي
فرهنگستان ايران در 29 ارديبهشت1314 براي اصلاح زبان و خط فارسي تأسيس شد. وظايف آن عبارت بود از «ترتيب فرهنگ به قصد رد و قبول لغات و اصطلاحات در زبان فارسي، اختيار الفاظ و اصطللاحات در هر رشته¬ از رشته¬هاي زندگاني، پيراستن زبان فارسي از الفاظ نامتناسب خارجي، تهيه دستور زبان، جمع آوري لغات واصطلاحات پيشروان و صنعتگران و الفاظ و اصطلاحات قديمي و اشعار و امثال و قصص و نوادر و ترانه¬ها و آهنگ¬هاي ولايتي، هدايت افكار به حقيقت ادبيات و چگونگي نظم و نثر، تشويق شعرا و نويسندگان در ايجاد شاهكارهاي ادبي، تأليف و ترجمه كتب سودمند و مطالعه و اصلاح خط فارسي».
اين نهاد طبق اساسنامه خود با 24 عضو شروع به كار نمود. نخستين جلسه آن روز دوشنبه 12 خرداد 1314 در عمارت سابق دانشكده حقوق به رياست محمدعلي فروغي (ذكاءالملك) نخست¬وزير وقت تشكيل شد و تا شهريور 1320 به مدت شش سال به فعاليت پرداخت. در اين مدت طرح¬هاي تازه¬اي در زمينة زبان و ادبيات ريخته شد و تعدادي اصطلاحات فني و علمي بوسيله فرهنگستان برگزيده و رواج داده شد كه مجموعه¬اي از آن به نام « واژه¬هاي نو» انتشار يافت.
فرهنگستان در سال 1333 رسماً تعطيل شد. رياست فرهنگستان به ترتيب بر عهده اشخاص ذيل بود: محمدعلي فروغي (ارديبهشت 1314)، حسن وثوق (آذر 1314)، علي اصغر حكمت (ارديبهشت 1317)، اسماعيل مرآت (مرداد 1317)، عيسي صديق اعلم (مهر 1320)، محمد علي فروغي (آذر 1320) و حسين سميعي (اديب¬السلطنه) (1321).
فرهنگستان ايران (دوم)
در سال 1342، نه سال پس از تعطيل شدن فرهنگستان اول، استاد محمد مقدم پايه¬گذار گروههاي آموزشي زبان¬شناسي، دربارة خطر هجوم واژه¬هاي بيگانه هشدار داد. در رسانه¬ها نيز بحث¬هاي بسياري دربارة لزوم حراست از زبان پرمايه فارسي و پروراندن آن براي جواب¬گويي به مقتضاي پيشرفت¬هاي علمي و فني جديد درگرفت. با اين مقدمات زمينة بازگشايي فرهنگستان فراهم شد و سرانجام در پنجم مرداد سال 1347 فرهنگستان زبان ايران (فرهنگستان دوم) تأسيس شد. در اين دوره فرهنگستان در پي تشكيل جلسه¬هاي شوراي خود در سال 1349، چهار پژوهشكدة واژه¬گزيني، گردآوري واژه¬هاي فارسي، زبان¬هاي باستاني و ميانه و دستور را به همت وزير فرهنگ و هنر و ده نفر از اعضاي پيوسته ايجاد كرد كه تا سال 1357 داير بود.
فرهنگستان زبان و ادب فارسي (فرهنگستان سوم)
اين فرهنگستان در 2 مرداد 1369 تأسيس شد. اركان اين نهاد عبارتند از رئيس¬جمهور ايران كه رئيس عالي فرهنگستان است، هيئت امناي فرهنگستان¬هاي ايران، شوراي فرهنگستان، رئيس فرهنگستان و دبير فرهنگستان.
اولين رئيس اين فرهنگستان حسن حبيبي، معاون اول رئيس¬جمهور بود. پس از او غلامعلي حداد عادل رياست آن را به عهده گرفت و پس از انتخاب حداد عادل به نمايندگي مجلس شوراي اسلامي، حسن حبيبي مجدداً به رياست فرهنگستان انتخاب شد. اين فرهنگستان اصطلاحاً فرهنگستان سوم هم ناميده شده است.
علاوه بر فرهنگستان مذكور شوراي عالي انقلاب فرهنگي در دي ماه 1366 فرهنگستان علوم و در مرداد سال 1368 فرهنگستان علوم پزشكي و در اسفند سال1377 فرهنگستان هنر را تأسيس كرد.
منابع:
تاريخچة فرهنگستان: سايت فرهنگستان زبان و ادب فارسي
فرهنگستان: فرهنگستان ايران، سايت دانشگاه علم و صنعت، معاونت پژوهش و فناوري
يحيي آرين¬پور، فرهنگستان ايران، سايت انجمن ادبي شفيقي
دايرة¬المعارف فارسي، به سرپرستي غلامحسين مصاحب، جلد دوم، بخش اول( تهران: اميركبير)،
اين نهاد طبق اساسنامه خود با 24 عضو شروع به كار نمود. نخستين جلسه آن روز دوشنبه 12 خرداد 1314 در عمارت سابق دانشكده حقوق به رياست محمدعلي فروغي (ذكاءالملك) نخست¬وزير وقت تشكيل شد و تا شهريور 1320 به مدت شش سال به فعاليت پرداخت. در اين مدت طرح¬هاي تازه¬اي در زمينة زبان و ادبيات ريخته شد و تعدادي اصطلاحات فني و علمي بوسيله فرهنگستان برگزيده و رواج داده شد كه مجموعه¬اي از آن به نام « واژه¬هاي نو» انتشار يافت.
فرهنگستان در سال 1333 رسماً تعطيل شد. رياست فرهنگستان به ترتيب بر عهده اشخاص ذيل بود: محمدعلي فروغي (ارديبهشت 1314)، حسن وثوق (آذر 1314)، علي اصغر حكمت (ارديبهشت 1317)، اسماعيل مرآت (مرداد 1317)، عيسي صديق اعلم (مهر 1320)، محمد علي فروغي (آذر 1320) و حسين سميعي (اديب¬السلطنه) (1321).
فرهنگستان ايران (دوم)
در سال 1342، نه سال پس از تعطيل شدن فرهنگستان اول، استاد محمد مقدم پايه¬گذار گروههاي آموزشي زبان¬شناسي، دربارة خطر هجوم واژه¬هاي بيگانه هشدار داد. در رسانه¬ها نيز بحث¬هاي بسياري دربارة لزوم حراست از زبان پرمايه فارسي و پروراندن آن براي جواب¬گويي به مقتضاي پيشرفت¬هاي علمي و فني جديد درگرفت. با اين مقدمات زمينة بازگشايي فرهنگستان فراهم شد و سرانجام در پنجم مرداد سال 1347 فرهنگستان زبان ايران (فرهنگستان دوم) تأسيس شد. در اين دوره فرهنگستان در پي تشكيل جلسه¬هاي شوراي خود در سال 1349، چهار پژوهشكدة واژه¬گزيني، گردآوري واژه¬هاي فارسي، زبان¬هاي باستاني و ميانه و دستور را به همت وزير فرهنگ و هنر و ده نفر از اعضاي پيوسته ايجاد كرد كه تا سال 1357 داير بود.
فرهنگستان زبان و ادب فارسي (فرهنگستان سوم)
اين فرهنگستان در 2 مرداد 1369 تأسيس شد. اركان اين نهاد عبارتند از رئيس¬جمهور ايران كه رئيس عالي فرهنگستان است، هيئت امناي فرهنگستان¬هاي ايران، شوراي فرهنگستان، رئيس فرهنگستان و دبير فرهنگستان.
اولين رئيس اين فرهنگستان حسن حبيبي، معاون اول رئيس¬جمهور بود. پس از او غلامعلي حداد عادل رياست آن را به عهده گرفت و پس از انتخاب حداد عادل به نمايندگي مجلس شوراي اسلامي، حسن حبيبي مجدداً به رياست فرهنگستان انتخاب شد. اين فرهنگستان اصطلاحاً فرهنگستان سوم هم ناميده شده است.
علاوه بر فرهنگستان مذكور شوراي عالي انقلاب فرهنگي در دي ماه 1366 فرهنگستان علوم و در مرداد سال 1368 فرهنگستان علوم پزشكي و در اسفند سال1377 فرهنگستان هنر را تأسيس كرد.
منابع:
تاريخچة فرهنگستان: سايت فرهنگستان زبان و ادب فارسي
فرهنگستان: فرهنگستان ايران، سايت دانشگاه علم و صنعت، معاونت پژوهش و فناوري
يحيي آرين¬پور، فرهنگستان ايران، سايت انجمن ادبي شفيقي
دايرة¬المعارف فارسي، به سرپرستي غلامحسين مصاحب، جلد دوم، بخش اول( تهران: اميركبير)،
جمع آوری اعلامیه های ترحیم نوشته شده به زبان ترکی در شبستر
چند روز پیش اداره اطلاعات شبستر(اماکن عمومی) در روستای نظرلو ( از توابع شبستر) اعلامیه های ترحیم که به زبان ترکی نوشته شده بود از کوچه ها و معابر جمع آوری کرده است و پارچه های نوشته شده تسلیت را از دیوارها با تذکر به صاحبان عزاداری جمع اوری نموده است.
و به مغازه هایی که اسمشان به زبان ترکی است تذکر داده اند که عوض کنند و در صورت عدم تعویض تهدید به بستن مغازه و پلمپ آنان نموده اند.
این روزها فشار زیادی بر اهالی محل که با زبان مادری خود ابراز هویت ( اعم از نوشتن اعلامیه , نام مغازه , نام گذاری کودکان , دیوار نویسی , عروسی ها با حس ملی ) می کنند وارد می آورند و فضای روستای مذکور را به شدت امنیتی کرده اند.
به عنوان مثال به یکی از کسبه گفته اند به غیر از این روستا در روستا ها و شهر های اطراف می توانید مغازه خود را دایر کنید اینجا حساسیت بیشتر است با این نام مغازه اجازه فعالیت به شما داده نمی شود.اویرنجی
و به مغازه هایی که اسمشان به زبان ترکی است تذکر داده اند که عوض کنند و در صورت عدم تعویض تهدید به بستن مغازه و پلمپ آنان نموده اند.
این روزها فشار زیادی بر اهالی محل که با زبان مادری خود ابراز هویت ( اعم از نوشتن اعلامیه , نام مغازه , نام گذاری کودکان , دیوار نویسی , عروسی ها با حس ملی ) می کنند وارد می آورند و فضای روستای مذکور را به شدت امنیتی کرده اند.
به عنوان مثال به یکی از کسبه گفته اند به غیر از این روستا در روستا ها و شهر های اطراف می توانید مغازه خود را دایر کنید اینجا حساسیت بیشتر است با این نام مغازه اجازه فعالیت به شما داده نمی شود.اویرنجی
نادرستي اسناد منتشر شده در ويكيليكس در مورد آذربايجان
به گزارش خبرگزاری دولتی "آذرتاج" آزربایجان، واحد مطبوعاتی نهاد ریاست جمهوری آزربایجان اعلام کرد: اخیرا توسط سایت "Wikileaks" برخی اطلاعات مخفیانه در مورد دیدار مقامات رسمی آمریکا با سران و مقامات کشورهای مختلف منتشر شده است. در این این گزارشات برخی مطالب مربوط به دیدارهای مقامات آمریکا با الهام علی اف رئیس جمهور آزربایجان نیز منتشر شده است. تمامی این اطلاعات در مورد الهام علی اف رئیس جمهور آزربایجان در سایت "Wikileaks" دور از واقعیت بوده و کاملا بی اساس است. این اطلاعات بمنظور بر هم زدن مناسبات آزربایجان با کشورهای همسایه و ایجاد بی اعتمادی بین سران کشورهای منطقه یک اقدام تخریبی بوده است. استفاده رئیس جمهور از این گونه واژه ها در سخنان خود غیر واقعی است.
بنابر همین گزارش، جمهوری آزربایجان هیچ وقت بر امور سیاست داخلی کشورهای همسایه مداخله نکرده است. جمهوری آزربایجان همیشه سیاست توسعه روابط دوستانه و شفاف با کشورهای همسایه را اجرا کرده است.
الهام علی اف رئیس جمهور آزربایجان در تمامی دیدار و مذاکرات خود دیدگاه های خود در مورد منافع ملی کشور را بطور آشکار بیان کرده است. سیاست خارجی آزربایجان همیشه مستقل، مستحکم، منطقی و صمیمی بوده است
بنابر همین گزارش، جمهوری آزربایجان هیچ وقت بر امور سیاست داخلی کشورهای همسایه مداخله نکرده است. جمهوری آزربایجان همیشه سیاست توسعه روابط دوستانه و شفاف با کشورهای همسایه را اجرا کرده است.
الهام علی اف رئیس جمهور آزربایجان در تمامی دیدار و مذاکرات خود دیدگاه های خود در مورد منافع ملی کشور را بطور آشکار بیان کرده است. سیاست خارجی آزربایجان همیشه مستقل، مستحکم، منطقی و صمیمی بوده است
Sunday, November 28, 2010
تاوان آزادي خواهي
از همان صبح 21 آذر كشتار و غارت بیرحمانهای درسراسر آذربایجان شروع شد. مامورین ستاد ارتش و وابستگان دولت مركزی كه با لباس مبدل وارد آذربایجان شده بودند دستور داشتند تا رسیدن نیروهای انتظامی هرچه بتوانند ازاعضا و طرفداران فرقه نابود كنند. به همین جهت جلادان تنها به كشتن مردم با ضرب گلوله اكتفاء نمینمودند، بلكه براحتی سر پرشور آزادیخواهان را دركنار خیابان از تن جدا میكردند.
آذربایجان را همیشه چشم و چراغ ایران نامیدهاند. آذربایجان كه در جریان انقلاب مشروطیت سنگر آزادیخواهان بود، سنگری كه هرگز تسلیم نشد و مشروطیت را به سراسر ایران بازگردانید، پس از انقلاب و روی كار آمدن مجدد ارتجاع، مورد كینه خصمانه و ددمنشانه حكومتهای ضدملی ایران قرار گرفت و ظلم روز افزون این حكومتها باعث طغیان و تشكیل نهضت دموكراتیك آذربایجان گشت، كه در این مقال فرصت نیست تا به دلائل وقوع این نهضت و ثمرههای آن بپردازیم. بلكه سعی داریم تا از منظری دیگر به قضیه نگاه كنیم و آن زمینه حوادث و جنایاتی است كه شاه و قوام (نخست وزیر وقت) در سركوب این نهضت مرتكب شدند. چیزی كه كمتر به آن توجه شده است.
قوام مرد گمنامی نبود. قبل از انقلاب مشروطیت دبیر حضوری عین الدوله بود. بعد از انقلاب مشروطیت نیز مانند سایر عناصر ارتجاعی لباس مشروطه خواهی بر تن كرد و پس از كودتای 1299و خروج سیدضیاء از ایران، جانشین او گردید و رضاخان در كابینه وی سمت وزارت جنگ را بر عهده گرفت. پس چگونه این عضو خانواده «خیانت» و شاخه «شجره خبیثه» و قاتل كلنل محمدتقی خان و میرزا كوچك خان پشتیبانی آزادیخواهان ایران را بخود جلب نمود. وی نقش خود را بسیار خوب بازی میكرد و ژستهای آزادیخواهانه نشان میداد و اعتماد همگان را جلب مینمود. بطوریكه دولت وی بنام دولت «حسن نیت» مشهور گشت و دولت شوروی وی را «بزرگترین سیاستمدار شرق» نامید. قوام میگفت: «من برای حل قضایای آذربایجان جز مسالمت رویهای اتخاذ نمیكنم، من از برادركشی گریزانم» و لكن در خفا علیه نهضت آذربایجان توطئه میچید و زمینه حمله را فراهم میساخت.
وی در جهت سیاستهای خود، سعی مینمود روابط را با شوروی اصلاح كند. بر این اساس به مسكو سفر كرد و با استالین دیدار كرد ولی شوروی از تخلیه خاك ایران سرباز زد و خواستار اعطای امتیاز نفت شمال شد این سیاست شوروی تاثیر نامساعدی در میان مردم بخشید و آمریكا و انگلیس آنرا تحمل نكردند. تا اینكه ترومن رئیس جمهور وقت آمریكا، درباره تخلیه ایران اولتیماتومی به استالین فرستاد و به وی هشدار داد چنانچه شوروی خاك ایران را تخلیه نكند دولت آمریكا نیز مجددا وارد ایران میشود.
بدین ترتیب دولت شوروی مجبور به تخلیه ایران گشت و دولتهای ایران و شوروی در این مورد توافقنامهای امضا كردند كه مفاد آن عبارت بود از تخلیه ارتش سرخ از خاك ایران، قرارداد شركت نفت ایران و شوروی و همچنین عدم دخالت شوروی در مورد مسئله آذربایجان. قوام نیز طی یادداشتی به سفارت روسیه اعلام نمود، مادامی كه زبان فارسی زبان رسمی باقی بماند، زبان تركی میتواند در آذربایجان مورد استعمال قرار گیرد. همچنین اجازه داده شده بود كه شورای ایالتی آذربایجان كلیه مامورین محلی را انتخاب كند و حكمران كل نیز از طرف تهران و مشروط بر تصویب و تائید شورای ایالتی انتخاب گردد.
هنگامی كه قوام از صلح و سازش صحبت میكرد. ستونهای نظامی از تهران همدان، كرمانشاه، كردستان و گیلان بسوی آذربایجان در حركت بود و آشكارا معلوم بود كه نبرد قطعی بین آزادیخواهان و غاصبین حقوق ملت نزدیكتر میگردد.
دولت قوام پس از امضای موافقتنامه با شوروی و اطمینان از روش این كشور درباره تخلیه ایران و سایر موارد مذكور برای مذاكره با حكومت ملی آذربایجان قدم پیش نهاد و بدین منظور هیئت نمایندگی آذربایجان به تهران عازم شد و با استقبال پرشور مردمی مواجه گردید كه در آزادیخواهان آذربایجان امید رهایی خود را میدیدند. ژاندارمها نیز در مقام جلوگیری از حركت مردم و كارگران به فرودگاه برآمده و عدهای از كارگران را بخون كشیدند.
پس از 15 روز مذاكره، هیئت نمایندگی آذربایجان بدون حصول نتیجهای برگشت. دور دوم مذاكرات با اعزام یك هیئت ده نفری سیاسی نظامی به ریاست مظفر فیروز معاون سیاسی قوام به تبریز آغاز گشت. با پیگیری مذاكرات طرفین به توافقاتی دست یافتند كه مهمترین آنها عبارت بود از: دولت، مجلس محلی آذربایجان را بعنوان انجمن ایالتی میپذیرفت و قوای داوطلب فدایی به ژاندارمری ملحق میشد و قشون خلق نیز جزء ارتش ایران محسوب میگشت. در مدارس متوسطه و عالیه تدریس به زبان فارسی و آذربایجانی خواهد بود. همچنین دولت موافقت مینمود كه اقلیتهای مقیم آذربایجان از جمله اكراد، آسوریها، ارمنیها نیز حق خواهند داشت تا كلاس پنجم به زبان خود تدریس نمایند. و زنجان نیزبه حکومت مرکزی ملحق می شد.
چون زنجان (خمسه) بطور رسمی جزء آذربایجان محسوب نمیشد بایستی نیروهای آذربایجان آنرا تخلیه مینمودند. پس از امضای موافقتنامه دكتر سلام الله جاوید از طرف دولت به استانداردی معین گردید و پیشه وری نیز شغل دولتی نپذیرفت.
واگذاری زنجان (خمسه)، سبب مخالفت و ناراحتی اهالی زنجان شد و مردم جهت رسانیدن اعتراضات خود به رهبران فرقه یك میتینگ 50 هزار نفری تشكیل دادند. پیشه وری نیز درجواب مردم زنجان به آنها اطمینان داد كه پای ژاندارمها به آنجا نخواهد رسید و اتفاق سوئی برای آنها نخواهد افتاد.
پس از امضای موافقتنامه، قوام هیچ اقدام مثبت و عملی نشان نداد بلكه، در كارها نیز اشكال تراشی مینمود. بعبارت دیگر سیاست دولت قوام عبارت بود از وقت گذرانی و تظاهر به دوستی و حسن نیت و استفاده از سیاست غافلگیری. در حالیكه از طرف دولت ضیافتهای پرشكوهی به افتخار نمایندگان آذربایجان داده میشد ولی توطئههای عمیقی درحال شكل گیری بود. سلاحهای سنگینی از آمریكا وارد می گردید. محاصره آذربایجان تكمیل میشد. نیروهای مركزی جهت ارزیابی قدرت دفاعی و تهاجمی قشون ملی آذربایجان متناوبا در مواضع مختلف به آنها حمله میكردند كه اعتراض آذربایجان را سبب میگردید اما طبق معمول اعلامیههای دولت «حسن نیت» قوام سروصداها را میخواباند.
آذربایجان كه اجرای دقیق موافقتنامه را خواستار بود، مرتبا قراء و قصبات خمسه را تخلیه میكرد ولی هر ده و پاسگاهی كه تخلیه میشد بلافاصله مورد هجوم و قتل و غارت افراد مسلح قرارگرفته وازطرف نیروهای نظامی تهران اشغال میشد. درواقع حكومت مركزی در پی تحویل گرفتن مسالمت آمیز زنجان نبود بلكه میخواست آنرا به صورت یك پیروزی نظامی جلوه گر سازد. لذا به شهر بیدفاعی كه برابر صورتجلسه رسمی تحویل گرفته بود، با توسل به حمله نظامی حمله میكرد: آنها میدانستند كه مسئولین زنجان طبق تصمیم انجمن ایالتی آذربایجان در حال جمعآوری و خرید غله هستند و روزانه چندین قطار حامل گندم از تاكستان وارد زنجان میشد. لذا شب دوم آذر با استفاده از قطارهای حامل گندم و به نام غله، نیروهای نظامی، تانك و توپ وارد شهر كردند. بمحض اشغال زنجان، اراذل و اوباشی كه همراه نیروی نظامی وارد شهر شده بودند دست به قتل و غارت و تجاوز زدند. مسافری از زنجان كه وابستگی حزبی نداشت و میگفت: «غارتگران حداقل 200 خانه را در زنجان غارت كردند. آنها حتی به كودكان شیرخوار نیز رحم نمیكردند و پس از كشتن آنها جسدشان را مثل توپ فوتبال از این طرف به آن طرف پرتاب میكردند…»
روزنامه "راه پیروزی" راجع به غارت اموال مردم این خبر نفرت انگیز را دارد: «…درمیان قالیهای غارتی، طفل شیرخوار خفه شدهای پیدا كردند». و بسیاری جنایات دیگر كه انسان از بیان آنها شرم دارد.
آری! این بود امنیت و آسایشی كه شاه و قوام با پشتیبانی استعمارگران آمریكایی و انگلیسی به مردم زنجان هدیه كردند.
حكومت مركزی از حمله به زنجان و تبلیغات افترا آمیز، هدفهای مشخصی را تعقیب مینمود: آماده كردن زمینه روحی و فكری برای حمله به آذربایجان و بهرهبرداری از شكست روحی نیروهای آذربایجان…
قوام جهت نابود ساختن نهضت، به بهانه حفظ نظم و امنیت انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورای ملی، خواستار اعزام نیروی نظامی به آذربایجان شد. در حالیكه طبق توافقنامه لشكر آذربایجان جزو ارتش ایران بود. قوام السلطنه موذیانه موضوع اعزام نیرو به آذربایجان را با شروع انتخابات وفعالیتهای انتخاباتی درهم آمیخت بود.حوادث زنجان و تصمیم دولت به اعزام نیروی نظامی به آذربایجان موجب غلیان احساسات و هیجان عمومی و تحریك حس انتقام گردید. در آذربایجان علاوه بر نیروی منظم فداییان و قزلباش نیروی داوطلب بابك نیز تشكیل یافت كه انجام وظایف پارتیزانی را بر عهده داشت. قوام در حمله به آذربایجان و سایر اقدامات خود، پشتیبانی فعالانه دولتهای آمریكا و انگلیس و حمایت شورای امنیت و سكوت شوروی را همراه داشت. دولت آمریكا خود، ارتش و ژاندارمری ایران را سرپرستی میكرد.
قوام طی اعلامیهای اعلام كرد اعزام قوای تامینه به آذربایجان به هیچ وجه جنبه تعرض و لشكركشی ندارد و جز حسن اجرای انتخابات و حفظ آزادی عموم و جز رافت و شفقت به اهالی و تامین رفاه و آسایش مردم نظر دیگری در میان نیست.
دریغا كه تغییر سیاست جهانی در نیمه دوم آذرماه سیر حوادث كشور را به سود ارتجاع و به زیان آزادی جریان داد. از طرف دیگر در آخرین روزهای عمر حكومت ملی جز تفنگ و مسلسل و اسلحه كمری، اسلحه دیگری در آذربایجان نبود. این عوامل و چندین عامل دیگر باعث شد كمیته مركزی فرقه دموكرات آذربایجان، موافقت خود را با ورود نیروهای تامینه دولتی به آذربایجان اعلام كند.
برای جلوگیری از عملیات پارتیزانی، دولت شوروی به نیروهای آذربایجان پیشنهاد پناهندگی داد. در نتیجه ستونهای منظمی از فداییان و سربازان به خاك شوروی عقب نشینی كردند، چنانچه كه در سال 1326 روزنامههای باكو تعداد پناهندگان را حدود 70 هزارنفر نوشتند وبدین ترتیب مردم آذربایجان را درمقابل جلادان شاه و قوام بیدفاع رها كردند.
از همان صبح 21 آذر كشتار و غارت بیرحمانهای درسراسر آذربایجان شروع شد. مامورین ستاد ارتش و وابستگان دولت مركزی كه با لباس مبدل وارد آذربایجان شده بودند دستور داشتند تا رسیدن نیروهای انتظامی هرچه بتوانند ازاعضا و طرفداران فرقه نابود كنند. به همین جهت جلادان تنها به كشتن مردم با ضرب گلوله اكتفاء نمینمودند، بلكه براحتی سر پرشور آزادیخواهان را دركنار خیابان از تن جدا میكردند.
روز 22 آذر 1325 نیروهای دولتی بدون برخورد یا مقاومتی وارد شهر تبریز گردیدند. بلافاصله در شهر حكومت نظامی اعلام گردید. ویلیام گالاس قاضی آمریكایی كه خود به آذربایجان رفته بود چنین میگوید: «وقتی ارتش ایران به آذربایجان بازگشت، وحشت برپانمود. سربازان قتل و غارت و تاراج براه انداختند. آنها هرچه به دستشان میرسید، هرچه میخواستند تصاحب میكردند. رفتار سربازان اشغالگران روس بسیار برازندهتر از اعمال
وحشیانه سربازان به اصطلاح نجات بخش ارتش شاهنشاهی بود. بطوریكه خاطره فوق العاده زشت و شومی در آذربایجان به جا گذاشت. در آذربایجان اموال و احشام دهقانان به غارت رفت و زنان و دختران مورد تجاوز قرار گرفتند. گرچه رسالت ارتش ایران، آزادی آذربایجان بود ولی مردم را غارت كرده، پشت سر خود مرگ و نابودی بجا گذاشتند.»
درمیانه عالم نمای از خدا بیخبری فتوا داد كه جان و مال و ناموس دموكراتها حلال است. سراب كانون آزادی آذربایجان سراپا در آتش كشیده شد. محبوب كارگر مبارز عضو تشكیلات محلی را درمنظر عام با سنگ قطعه قطعه كردند و جسد او را هلهله كنان به معرض نمایش گذاردند. در باسمنج سربریده علی قهرمانی را بالای نیزه بردند و همچون اعصار قدیم گرد سرنیزه به چرخ زدن و رقصیدن پرداختند.
اردبیل تلختر از 26 آذر خاطرهای ندارد از فزونی شهیدان راه آمد وشد بسته شده بود. خلیل دایی را سه بار بردار كردند و هربار نیمه جان به هوش آوردند و دوباره بالا كشیدند. دشمنان آزادی در كشتار اردبیل چنگیز را روسفید كردند. آنها حتی كودكان خردسال را بالای دار فرستادند. تاریخ چنین جنایات وحشیانهای را به یاد ندارد.
سریه بانوی شجاع شاهسون را كه یكه و تنها 5 روز در محاصره به مقاومت ادامه داده بود، ناجوانمردانه بسوی قتلگاه فرستادند. هنگام تیرباران او خاطرنشان ساخت «تاریخ نام پیمان شكنان را با نفرت یاد خواهد كرد.آدمكشان در این معامله سودی نخواهند برد.فرزندان آذربایجان كین مرا خواهند جست.خون شهیدان درخت آزادی را بارور خواهد ساخت.»
منبع : جامی «گذشته چراغ راه آینده است».
آذربایجان را همیشه چشم و چراغ ایران نامیدهاند. آذربایجان كه در جریان انقلاب مشروطیت سنگر آزادیخواهان بود، سنگری كه هرگز تسلیم نشد و مشروطیت را به سراسر ایران بازگردانید، پس از انقلاب و روی كار آمدن مجدد ارتجاع، مورد كینه خصمانه و ددمنشانه حكومتهای ضدملی ایران قرار گرفت و ظلم روز افزون این حكومتها باعث طغیان و تشكیل نهضت دموكراتیك آذربایجان گشت، كه در این مقال فرصت نیست تا به دلائل وقوع این نهضت و ثمرههای آن بپردازیم. بلكه سعی داریم تا از منظری دیگر به قضیه نگاه كنیم و آن زمینه حوادث و جنایاتی است كه شاه و قوام (نخست وزیر وقت) در سركوب این نهضت مرتكب شدند. چیزی كه كمتر به آن توجه شده است.
قوام مرد گمنامی نبود. قبل از انقلاب مشروطیت دبیر حضوری عین الدوله بود. بعد از انقلاب مشروطیت نیز مانند سایر عناصر ارتجاعی لباس مشروطه خواهی بر تن كرد و پس از كودتای 1299و خروج سیدضیاء از ایران، جانشین او گردید و رضاخان در كابینه وی سمت وزارت جنگ را بر عهده گرفت. پس چگونه این عضو خانواده «خیانت» و شاخه «شجره خبیثه» و قاتل كلنل محمدتقی خان و میرزا كوچك خان پشتیبانی آزادیخواهان ایران را بخود جلب نمود. وی نقش خود را بسیار خوب بازی میكرد و ژستهای آزادیخواهانه نشان میداد و اعتماد همگان را جلب مینمود. بطوریكه دولت وی بنام دولت «حسن نیت» مشهور گشت و دولت شوروی وی را «بزرگترین سیاستمدار شرق» نامید. قوام میگفت: «من برای حل قضایای آذربایجان جز مسالمت رویهای اتخاذ نمیكنم، من از برادركشی گریزانم» و لكن در خفا علیه نهضت آذربایجان توطئه میچید و زمینه حمله را فراهم میساخت.
وی در جهت سیاستهای خود، سعی مینمود روابط را با شوروی اصلاح كند. بر این اساس به مسكو سفر كرد و با استالین دیدار كرد ولی شوروی از تخلیه خاك ایران سرباز زد و خواستار اعطای امتیاز نفت شمال شد این سیاست شوروی تاثیر نامساعدی در میان مردم بخشید و آمریكا و انگلیس آنرا تحمل نكردند. تا اینكه ترومن رئیس جمهور وقت آمریكا، درباره تخلیه ایران اولتیماتومی به استالین فرستاد و به وی هشدار داد چنانچه شوروی خاك ایران را تخلیه نكند دولت آمریكا نیز مجددا وارد ایران میشود.
بدین ترتیب دولت شوروی مجبور به تخلیه ایران گشت و دولتهای ایران و شوروی در این مورد توافقنامهای امضا كردند كه مفاد آن عبارت بود از تخلیه ارتش سرخ از خاك ایران، قرارداد شركت نفت ایران و شوروی و همچنین عدم دخالت شوروی در مورد مسئله آذربایجان. قوام نیز طی یادداشتی به سفارت روسیه اعلام نمود، مادامی كه زبان فارسی زبان رسمی باقی بماند، زبان تركی میتواند در آذربایجان مورد استعمال قرار گیرد. همچنین اجازه داده شده بود كه شورای ایالتی آذربایجان كلیه مامورین محلی را انتخاب كند و حكمران كل نیز از طرف تهران و مشروط بر تصویب و تائید شورای ایالتی انتخاب گردد.
هنگامی كه قوام از صلح و سازش صحبت میكرد. ستونهای نظامی از تهران همدان، كرمانشاه، كردستان و گیلان بسوی آذربایجان در حركت بود و آشكارا معلوم بود كه نبرد قطعی بین آزادیخواهان و غاصبین حقوق ملت نزدیكتر میگردد.
دولت قوام پس از امضای موافقتنامه با شوروی و اطمینان از روش این كشور درباره تخلیه ایران و سایر موارد مذكور برای مذاكره با حكومت ملی آذربایجان قدم پیش نهاد و بدین منظور هیئت نمایندگی آذربایجان به تهران عازم شد و با استقبال پرشور مردمی مواجه گردید كه در آزادیخواهان آذربایجان امید رهایی خود را میدیدند. ژاندارمها نیز در مقام جلوگیری از حركت مردم و كارگران به فرودگاه برآمده و عدهای از كارگران را بخون كشیدند.
پس از 15 روز مذاكره، هیئت نمایندگی آذربایجان بدون حصول نتیجهای برگشت. دور دوم مذاكرات با اعزام یك هیئت ده نفری سیاسی نظامی به ریاست مظفر فیروز معاون سیاسی قوام به تبریز آغاز گشت. با پیگیری مذاكرات طرفین به توافقاتی دست یافتند كه مهمترین آنها عبارت بود از: دولت، مجلس محلی آذربایجان را بعنوان انجمن ایالتی میپذیرفت و قوای داوطلب فدایی به ژاندارمری ملحق میشد و قشون خلق نیز جزء ارتش ایران محسوب میگشت. در مدارس متوسطه و عالیه تدریس به زبان فارسی و آذربایجانی خواهد بود. همچنین دولت موافقت مینمود كه اقلیتهای مقیم آذربایجان از جمله اكراد، آسوریها، ارمنیها نیز حق خواهند داشت تا كلاس پنجم به زبان خود تدریس نمایند. و زنجان نیزبه حکومت مرکزی ملحق می شد.
چون زنجان (خمسه) بطور رسمی جزء آذربایجان محسوب نمیشد بایستی نیروهای آذربایجان آنرا تخلیه مینمودند. پس از امضای موافقتنامه دكتر سلام الله جاوید از طرف دولت به استانداردی معین گردید و پیشه وری نیز شغل دولتی نپذیرفت.
واگذاری زنجان (خمسه)، سبب مخالفت و ناراحتی اهالی زنجان شد و مردم جهت رسانیدن اعتراضات خود به رهبران فرقه یك میتینگ 50 هزار نفری تشكیل دادند. پیشه وری نیز درجواب مردم زنجان به آنها اطمینان داد كه پای ژاندارمها به آنجا نخواهد رسید و اتفاق سوئی برای آنها نخواهد افتاد.
پس از امضای موافقتنامه، قوام هیچ اقدام مثبت و عملی نشان نداد بلكه، در كارها نیز اشكال تراشی مینمود. بعبارت دیگر سیاست دولت قوام عبارت بود از وقت گذرانی و تظاهر به دوستی و حسن نیت و استفاده از سیاست غافلگیری. در حالیكه از طرف دولت ضیافتهای پرشكوهی به افتخار نمایندگان آذربایجان داده میشد ولی توطئههای عمیقی درحال شكل گیری بود. سلاحهای سنگینی از آمریكا وارد می گردید. محاصره آذربایجان تكمیل میشد. نیروهای مركزی جهت ارزیابی قدرت دفاعی و تهاجمی قشون ملی آذربایجان متناوبا در مواضع مختلف به آنها حمله میكردند كه اعتراض آذربایجان را سبب میگردید اما طبق معمول اعلامیههای دولت «حسن نیت» قوام سروصداها را میخواباند.
آذربایجان كه اجرای دقیق موافقتنامه را خواستار بود، مرتبا قراء و قصبات خمسه را تخلیه میكرد ولی هر ده و پاسگاهی كه تخلیه میشد بلافاصله مورد هجوم و قتل و غارت افراد مسلح قرارگرفته وازطرف نیروهای نظامی تهران اشغال میشد. درواقع حكومت مركزی در پی تحویل گرفتن مسالمت آمیز زنجان نبود بلكه میخواست آنرا به صورت یك پیروزی نظامی جلوه گر سازد. لذا به شهر بیدفاعی كه برابر صورتجلسه رسمی تحویل گرفته بود، با توسل به حمله نظامی حمله میكرد: آنها میدانستند كه مسئولین زنجان طبق تصمیم انجمن ایالتی آذربایجان در حال جمعآوری و خرید غله هستند و روزانه چندین قطار حامل گندم از تاكستان وارد زنجان میشد. لذا شب دوم آذر با استفاده از قطارهای حامل گندم و به نام غله، نیروهای نظامی، تانك و توپ وارد شهر كردند. بمحض اشغال زنجان، اراذل و اوباشی كه همراه نیروی نظامی وارد شهر شده بودند دست به قتل و غارت و تجاوز زدند. مسافری از زنجان كه وابستگی حزبی نداشت و میگفت: «غارتگران حداقل 200 خانه را در زنجان غارت كردند. آنها حتی به كودكان شیرخوار نیز رحم نمیكردند و پس از كشتن آنها جسدشان را مثل توپ فوتبال از این طرف به آن طرف پرتاب میكردند…»
روزنامه "راه پیروزی" راجع به غارت اموال مردم این خبر نفرت انگیز را دارد: «…درمیان قالیهای غارتی، طفل شیرخوار خفه شدهای پیدا كردند». و بسیاری جنایات دیگر كه انسان از بیان آنها شرم دارد.
آری! این بود امنیت و آسایشی كه شاه و قوام با پشتیبانی استعمارگران آمریكایی و انگلیسی به مردم زنجان هدیه كردند.
حكومت مركزی از حمله به زنجان و تبلیغات افترا آمیز، هدفهای مشخصی را تعقیب مینمود: آماده كردن زمینه روحی و فكری برای حمله به آذربایجان و بهرهبرداری از شكست روحی نیروهای آذربایجان…
قوام جهت نابود ساختن نهضت، به بهانه حفظ نظم و امنیت انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورای ملی، خواستار اعزام نیروی نظامی به آذربایجان شد. در حالیكه طبق توافقنامه لشكر آذربایجان جزو ارتش ایران بود. قوام السلطنه موذیانه موضوع اعزام نیرو به آذربایجان را با شروع انتخابات وفعالیتهای انتخاباتی درهم آمیخت بود.حوادث زنجان و تصمیم دولت به اعزام نیروی نظامی به آذربایجان موجب غلیان احساسات و هیجان عمومی و تحریك حس انتقام گردید. در آذربایجان علاوه بر نیروی منظم فداییان و قزلباش نیروی داوطلب بابك نیز تشكیل یافت كه انجام وظایف پارتیزانی را بر عهده داشت. قوام در حمله به آذربایجان و سایر اقدامات خود، پشتیبانی فعالانه دولتهای آمریكا و انگلیس و حمایت شورای امنیت و سكوت شوروی را همراه داشت. دولت آمریكا خود، ارتش و ژاندارمری ایران را سرپرستی میكرد.
قوام طی اعلامیهای اعلام كرد اعزام قوای تامینه به آذربایجان به هیچ وجه جنبه تعرض و لشكركشی ندارد و جز حسن اجرای انتخابات و حفظ آزادی عموم و جز رافت و شفقت به اهالی و تامین رفاه و آسایش مردم نظر دیگری در میان نیست.
دریغا كه تغییر سیاست جهانی در نیمه دوم آذرماه سیر حوادث كشور را به سود ارتجاع و به زیان آزادی جریان داد. از طرف دیگر در آخرین روزهای عمر حكومت ملی جز تفنگ و مسلسل و اسلحه كمری، اسلحه دیگری در آذربایجان نبود. این عوامل و چندین عامل دیگر باعث شد كمیته مركزی فرقه دموكرات آذربایجان، موافقت خود را با ورود نیروهای تامینه دولتی به آذربایجان اعلام كند.
برای جلوگیری از عملیات پارتیزانی، دولت شوروی به نیروهای آذربایجان پیشنهاد پناهندگی داد. در نتیجه ستونهای منظمی از فداییان و سربازان به خاك شوروی عقب نشینی كردند، چنانچه كه در سال 1326 روزنامههای باكو تعداد پناهندگان را حدود 70 هزارنفر نوشتند وبدین ترتیب مردم آذربایجان را درمقابل جلادان شاه و قوام بیدفاع رها كردند.
از همان صبح 21 آذر كشتار و غارت بیرحمانهای درسراسر آذربایجان شروع شد. مامورین ستاد ارتش و وابستگان دولت مركزی كه با لباس مبدل وارد آذربایجان شده بودند دستور داشتند تا رسیدن نیروهای انتظامی هرچه بتوانند ازاعضا و طرفداران فرقه نابود كنند. به همین جهت جلادان تنها به كشتن مردم با ضرب گلوله اكتفاء نمینمودند، بلكه براحتی سر پرشور آزادیخواهان را دركنار خیابان از تن جدا میكردند.
روز 22 آذر 1325 نیروهای دولتی بدون برخورد یا مقاومتی وارد شهر تبریز گردیدند. بلافاصله در شهر حكومت نظامی اعلام گردید. ویلیام گالاس قاضی آمریكایی كه خود به آذربایجان رفته بود چنین میگوید: «وقتی ارتش ایران به آذربایجان بازگشت، وحشت برپانمود. سربازان قتل و غارت و تاراج براه انداختند. آنها هرچه به دستشان میرسید، هرچه میخواستند تصاحب میكردند. رفتار سربازان اشغالگران روس بسیار برازندهتر از اعمال
وحشیانه سربازان به اصطلاح نجات بخش ارتش شاهنشاهی بود. بطوریكه خاطره فوق العاده زشت و شومی در آذربایجان به جا گذاشت. در آذربایجان اموال و احشام دهقانان به غارت رفت و زنان و دختران مورد تجاوز قرار گرفتند. گرچه رسالت ارتش ایران، آزادی آذربایجان بود ولی مردم را غارت كرده، پشت سر خود مرگ و نابودی بجا گذاشتند.»
درمیانه عالم نمای از خدا بیخبری فتوا داد كه جان و مال و ناموس دموكراتها حلال است. سراب كانون آزادی آذربایجان سراپا در آتش كشیده شد. محبوب كارگر مبارز عضو تشكیلات محلی را درمنظر عام با سنگ قطعه قطعه كردند و جسد او را هلهله كنان به معرض نمایش گذاردند. در باسمنج سربریده علی قهرمانی را بالای نیزه بردند و همچون اعصار قدیم گرد سرنیزه به چرخ زدن و رقصیدن پرداختند.
اردبیل تلختر از 26 آذر خاطرهای ندارد از فزونی شهیدان راه آمد وشد بسته شده بود. خلیل دایی را سه بار بردار كردند و هربار نیمه جان به هوش آوردند و دوباره بالا كشیدند. دشمنان آزادی در كشتار اردبیل چنگیز را روسفید كردند. آنها حتی كودكان خردسال را بالای دار فرستادند. تاریخ چنین جنایات وحشیانهای را به یاد ندارد.
سریه بانوی شجاع شاهسون را كه یكه و تنها 5 روز در محاصره به مقاومت ادامه داده بود، ناجوانمردانه بسوی قتلگاه فرستادند. هنگام تیرباران او خاطرنشان ساخت «تاریخ نام پیمان شكنان را با نفرت یاد خواهد كرد.آدمكشان در این معامله سودی نخواهند برد.فرزندان آذربایجان كین مرا خواهند جست.خون شهیدان درخت آزادی را بارور خواهد ساخت.»
منبع : جامی «گذشته چراغ راه آینده است».
دروصف بيست و يكم آذر
پس از سالها انتظار و مبارزه با ستم جگر سوزآریائیان،
سرانجام کبوترهای آبی آزادی از افق شفقین آسمان پدیدارشدند.
آنها گقتند : آزادی از راه رسیده است!
اینبار نیز آزادی کبوتری بود آبی رنگ ،
نشسته بر شانه های گرگی خاکستری!
...که در دل شبهای تاریک برای وطنش می نالید!
جلودار انها مردی از تبار ترکان فکور و جسور اوغوز بود.
توشه اش اندیشه بود و پیشه اش آزادی !
او پیشه وری بزرگ بود!
او تنها نبود!
انبوه خلق یاورش بودند.
او پیامبرآور حریت برای ملتی بود که تشنه رهایی بودند !
درآنروزها چقدر مردم شاد گشتند!
گلهای لبخند در چهره ها باز شدند.
حتی مادرهای داغدیده ای که فرزندانشان در راه آزادی آذربایجان به شهادت رسیده بودند از ته دل خوشحال شدند.
همه جا گل بود و سرود!
دختران ترک ، شعر غزی می خواندند ،
و چیچکهای درختان سیب به آواز آنها گشوده می شد!
قوپوزها نواخته می شد،
کودکان ماهنی می خواندند،
همه لزگی می رقصیدند و یاللی می رفتند!
نونهالان آذربایجان بسیار شاد بودند!
آینده در دستهای آنان بود،
همانند دسته ای از گلهای وحشی خوشرنگ و خوشبو!
ا
همه اماده بودند،
... ومنتظر ظهور یک تغییر بزرگ،
قرار بود 24 سال بعد از ستم سیاه آریایی، حادثه بسیار مهمی در آذربایجان اتفاق افتد!
زبان مادری ملت آذربایجان از اسارت آزاد شده بود!
کتابهای آنادیلی نوشته شده بودند،
دیگر کسی« بابا نان داد!» نخواهد خواند!
مدارس شروع شده بود،
بر روی تخته های سیاه کلماتی درخشانتر از خورشید نوشته می شدند!
همه چیز با آ ذربایجان شروع شده بود!
کودکان و نو جوانان مبهوت زیبایی وروانی زبانشان شده بودند!
آنها فهمیده بودند که زبانشان چون عسل شیرین است،
و وطنشان چون لعل قیمتی!
مکتب ها دیگر حکم زندان را نداشت!
شادی بود و اندیشه ،
و ورزش بود و جنب و جوش!
حنی بزرگسان نیز آمده بودند!
زبان ترکی هزاران ساله را باید یاد گرفت،
زبان مادری را می باید مقدس شمرد!
همه علوم به زبان ترکی آذربایجانی نوشته شدند!
وقت بسیار کم بود،
اما کتاب بعد کتاب منتشر می شد!
دانشگاه تبریز افتتاح شد!
سیل دانشجویان بسوی تحصیل روان گردیدند!
هیچ در بسته ای در برابر ورود به دانشگاه وجود نداشت!
مردم نیز خود دست بکار شده بودند،
تمام اسامی تحمیلی آریاییان برچیده شد!
ملت قلم برداشتند و زبان مقدس ترکی آذربایجانی راهمه جا نوشتند!
در روند اصلاح جامعه پیشه وری چقدر توانا و دانا بود!
او لحظه ای تنها نماند،
با مردم زیست و همراه با مردم به شهادت رسید!
او ستارخان زمان خود بود،
او اندیشه های مشروطیت را احیا کرد،
و نام سردار ملی را زنده تر!
میلیونها آذربایجانی به میدان امده بودند،
انروز آذربایجان سرافراز شده بود،
تبریز می رفت تا بار دیگر جهان شهر روزگار خود شود!
اما حریت اذربایجان در معرض خطر بود!
دشمنان تشنه خون ما بودند و مرگ ما را می خواستند!
جوانان دلاور ما فداکارانه جنگیدندو مردانه در خون خود غلتان شدند!
از بهار آزادی آذربایحان کمتر از یکسال نگذشته بود!
عفریت آریایی به سراغ ما آمد!
گلوله ها شلیک شدند و بزرگان ما به شهادت رسیدند!
در آنروزهای تلخ دههاهزار نفر کشته شدند،
و همین تعدادبه اسارت در آمدند و یا مال و ناموسشان به تاراج رفت.
دارها بر پا شد و آزادیخواهان یکی بعد از دیگری بر دار شدند!
وای برما،
وای بر جهان ،
و وای بر آتش آریایی منفوری که کتابهای آذربایجانی ما را همانند جوانان رشید ما سوزاند!
و کتابهای ما 58سال است که همچنان می سوزند!
اول مهرماه هر سال زبانمان در دهانمان گرفتار آتش فاشیسم آریائیان می شود!
و اما آتش شومش هر سال شعله ورتر از سال پیش!
این داغ سوزناک را بر روی زبانت حس می کنی!؟
هر سال زبانمان دردناکتر از سال پیش در دهانمان می سوزد،
....و ما سوختگان به چه دلیل این چنین ساکتیم!؟
سرانجام کبوترهای آبی آزادی از افق شفقین آسمان پدیدارشدند.
آنها گقتند : آزادی از راه رسیده است!
اینبار نیز آزادی کبوتری بود آبی رنگ ،
نشسته بر شانه های گرگی خاکستری!
...که در دل شبهای تاریک برای وطنش می نالید!
جلودار انها مردی از تبار ترکان فکور و جسور اوغوز بود.
توشه اش اندیشه بود و پیشه اش آزادی !
او پیشه وری بزرگ بود!
او تنها نبود!
انبوه خلق یاورش بودند.
او پیامبرآور حریت برای ملتی بود که تشنه رهایی بودند !
درآنروزها چقدر مردم شاد گشتند!
گلهای لبخند در چهره ها باز شدند.
حتی مادرهای داغدیده ای که فرزندانشان در راه آزادی آذربایجان به شهادت رسیده بودند از ته دل خوشحال شدند.
همه جا گل بود و سرود!
دختران ترک ، شعر غزی می خواندند ،
و چیچکهای درختان سیب به آواز آنها گشوده می شد!
قوپوزها نواخته می شد،
کودکان ماهنی می خواندند،
همه لزگی می رقصیدند و یاللی می رفتند!
نونهالان آذربایجان بسیار شاد بودند!
آینده در دستهای آنان بود،
همانند دسته ای از گلهای وحشی خوشرنگ و خوشبو!
ا
همه اماده بودند،
... ومنتظر ظهور یک تغییر بزرگ،
قرار بود 24 سال بعد از ستم سیاه آریایی، حادثه بسیار مهمی در آذربایجان اتفاق افتد!
زبان مادری ملت آذربایجان از اسارت آزاد شده بود!
کتابهای آنادیلی نوشته شده بودند،
دیگر کسی« بابا نان داد!» نخواهد خواند!
مدارس شروع شده بود،
بر روی تخته های سیاه کلماتی درخشانتر از خورشید نوشته می شدند!
همه چیز با آ ذربایجان شروع شده بود!
کودکان و نو جوانان مبهوت زیبایی وروانی زبانشان شده بودند!
آنها فهمیده بودند که زبانشان چون عسل شیرین است،
و وطنشان چون لعل قیمتی!
مکتب ها دیگر حکم زندان را نداشت!
شادی بود و اندیشه ،
و ورزش بود و جنب و جوش!
حنی بزرگسان نیز آمده بودند!
زبان ترکی هزاران ساله را باید یاد گرفت،
زبان مادری را می باید مقدس شمرد!
همه علوم به زبان ترکی آذربایجانی نوشته شدند!
وقت بسیار کم بود،
اما کتاب بعد کتاب منتشر می شد!
دانشگاه تبریز افتتاح شد!
سیل دانشجویان بسوی تحصیل روان گردیدند!
هیچ در بسته ای در برابر ورود به دانشگاه وجود نداشت!
مردم نیز خود دست بکار شده بودند،
تمام اسامی تحمیلی آریاییان برچیده شد!
ملت قلم برداشتند و زبان مقدس ترکی آذربایجانی راهمه جا نوشتند!
در روند اصلاح جامعه پیشه وری چقدر توانا و دانا بود!
او لحظه ای تنها نماند،
با مردم زیست و همراه با مردم به شهادت رسید!
او ستارخان زمان خود بود،
او اندیشه های مشروطیت را احیا کرد،
و نام سردار ملی را زنده تر!
میلیونها آذربایجانی به میدان امده بودند،
انروز آذربایجان سرافراز شده بود،
تبریز می رفت تا بار دیگر جهان شهر روزگار خود شود!
اما حریت اذربایجان در معرض خطر بود!
دشمنان تشنه خون ما بودند و مرگ ما را می خواستند!
جوانان دلاور ما فداکارانه جنگیدندو مردانه در خون خود غلتان شدند!
از بهار آزادی آذربایحان کمتر از یکسال نگذشته بود!
عفریت آریایی به سراغ ما آمد!
گلوله ها شلیک شدند و بزرگان ما به شهادت رسیدند!
در آنروزهای تلخ دههاهزار نفر کشته شدند،
و همین تعدادبه اسارت در آمدند و یا مال و ناموسشان به تاراج رفت.
دارها بر پا شد و آزادیخواهان یکی بعد از دیگری بر دار شدند!
وای برما،
وای بر جهان ،
و وای بر آتش آریایی منفوری که کتابهای آذربایجانی ما را همانند جوانان رشید ما سوزاند!
و کتابهای ما 58سال است که همچنان می سوزند!
اول مهرماه هر سال زبانمان در دهانمان گرفتار آتش فاشیسم آریائیان می شود!
و اما آتش شومش هر سال شعله ورتر از سال پیش!
این داغ سوزناک را بر روی زبانت حس می کنی!؟
هر سال زبانمان دردناکتر از سال پیش در دهانمان می سوزد،
....و ما سوختگان به چه دلیل این چنین ساکتیم!؟
علل و شرایط پیروزی و عقبنشینی نهضت دموكراتیك آذربایجان
در اردیبهشت ماه 1324 آلمان هیتلری تسلیم بلاشرط متفقین شد و ژاپن متحد جنگی آنها در آستانه شكست قرار گرفت و پس از بمباران اتمی هیروشمیا و ناكازاكی تسلیم شد و جنگ دوم به پایان رسید.
با پایان یافتن جنگ جهانی، جنبش استقلالطلبانه در مستعمرات اوج گرفت و مبارزات ملی برای به دست آوردن حقوق دموكراتیك گسترش یافت. امپراطوری بریتانیا برای حفظ پایگاههای مستعمراتی خود و امپریالیسم تازهنفس و قدرتمند آمریكا برای نفوذ در بازارهای جهانی به تكاپو افتادند.
نهضت دموكراتیك ملی آذربایجان در چنین شرایط جهانی به دست رهبران كارآزموده خود پایهگذاری شد. پیشهوری و رهبران فرقه دموكرات آذربایجان با بررسی شرایط عینی اقتصادی- اجتماعی و سیاسی و تقاضاهای دموكراتیك و ملی مردم آذربایجان به تشكل نیروهای مبارزهجو پرداختند و فرقه دموكرات آذربایجان با شعارهای دموكراتیك: آزادی عقیده، زبان و مطبوعات، تقسیم اراضی خالصه بین دهقانان و تعدیل روابط مالك و زارع، قانون كار و بیمه برای كارگران، تأمین رفاه كارمندان، حمایت از صنایع داخلی و حمایت از بازرگانان و نیز حقوق ملی و مشاركت در اداره امور خود از طریق انتخاب انجمنهای ایالتی و ولایتی بر اساس قانون اساسی، حقوق مربوط به زبان مادری، تحصیل به زبان آذربایجانی و رسمیت آن توانست نیروهای عظیم ملی را متشكل سازد.
پس از صدور اعلامیه 12/6/24 و اعلام آغاز فعالیت فرقه، حزب توده شعبه آذربایجان با شصت هزار عضو و جمعیت آذربایجان الحاق خود را به فرقه اعلام داشتند و شورای متحده كارگران استان آذربایجان طرفداری از فرقه را پذیرفتند، شخصیتهای ملی و آزادی خواه به همكاری با فرقه پرداختند و در نهایت اعضای فرقه به 200 هزار تن رسید و سازمان های زنان و جوانان تودههای وسیعی را به حمایت از شعارهای فرقه جلب نمود.
فساد مأمورین دولتی و اهانت نمایندگان هیئت حاكمه در آذربایجان به ملت آذربایجان، استثمار ظالمانه دهقانان و تجاوز ژاندارمها و مالكین عمده به حقوق دهقانان، نبود قانون كار، ورشكستگی كارخانجات و كارگاههای تولیدی و ركود تجارت، تورم روزافزون موجبات اعتراض عمومی را فراهم كرده بود و شرایط عینی برای جنبش ملی را فراهم ساخته بودند.
نهضت دموكراتیك ملی آذربایجان ریشههای مردمی داشت و جنبشی بود خودجوش. به چند سند محرمانه درباره این جنبش توجه بكنید.كنسول انگلیس در تبریز پس از بازدید از منطقه شمالغرب در گزارش خود مینویسد: «... نمیتوان انكار كرد كه در بین كارگران و دهقانان این استان احساسی وجود دارد كه من همیشه آن را خشم طبیعی نسبت به ب لیاقتی و فساد حكومت ایران قلمداد كردهام و باز نمیتوان انكار كرد كه بدبختیها و بی عدالتیهایی وجود دارد كه اگر در هر كشور دیگری بود، به شورش خودانگیخته منجر میشد. نمیتوانم باور كنم كه این نهضت كامل كار روسها باشد. بلكه به نظر میرسد كه آنها از یك وضعیت انقلابی واقعی بهرهبرداری میكنند. هرچند آنها مهاجران را به میان دهقانان فرستادهاند ولی دهقانان هم آماده همكاری بودهاند...».
كنسول آمریكا در تبریز نیز تأكید می كند كه «چنین جنبشهایی از حمایت وسیع مردمی برخوردار است و شكایات و نارضایتیهای حقیقی از حكومت مركزی را نشان میدهد» (ایران بین دو انقلاب، ص 268).
موری سفیر كبیر آمریكا در ایران به وزارت امور خارجه آمریكا گزارش میكند:
«مقامات رسمی ایران در تبریز اظهار میدارند كه فرقه دموكرات آذربایجان تكیه گاه تودهای ندارد... كنسول ما و كنسول بریتانیا در تبریز تأكید میكنند: در آذربایجان نسبت به دموكراتها علاقه و همدردی وجود دارد.مردم آذربایجان نسبت به حكومت تهران عمیقا" نفرت دارند». (گذشته، چراغ راه آینده است، ص 223)
باز موری سفیر كبیر آمریكا در ایران در گزارش مورخ 15 سپتامبر 1945 خاطرنشان میسازد:
«4- تا زمانی كه پشتیبانی مردم شامل حال جنبش دموكراتیك است، دولت نمی تواند قدرت و نفوذ خود را در مداخله مخالفین اعمال نماید، مگر اینكه هرچه زودتر از این پشتیبانی كه حتی شامل عشایر نیز میشود، جلوگیری به عمل آورد...
8- در حقیقت مسئله بغرنج است كه شورشیان در برابر شكایت استاندار دلایلی دارند. آنان مخالف اصول اداره آذربایجان هستند و میگویند كه متمولین و مالكین عمده به وسیله این اصول اداری حمایت میشوند». (غائله، ص 291)
گزارشهای مورخ 24 نوامبر 1945 سر ریدر بولارد سفیر كبیر انگلستان در ایران صریحتر است:
«1- اما این استان هم (استان آذربایجان) شكایاتی داشته. دیر یا زود و به نحوی مؤثر به شورشی بر علیه مقامات فاسد و ناواردی كه از تهران مأمور شدهاند، منجر گردید. تمام عواید كشور در تهران به مصرف میرسد و آنچه باقی میماند پس از پرداختهای مربوط به آرتش و ژاندارمری در وزارتخانهها خرج میشود كه كار زیادی هم نمیكنند. تمام مسایل و امور مربوط به استانها اعم از بزرگ و كوچك به تهران احاله میشود و در بسیاری اوقات از طرف وزارتخانههای مربوط بیپاسخ میماند. حتا شهرداران بخشهای استانها نیز از تهران اعزام میشوند.
تجربه شش ساله من، در اینجا مرا متقاعد كرده است كه در برابر آزمندی و كوتاهبینی بسیاری از ایرانیان، رجال و سرشناسهای محلی با احساسات و افتخارات محلی خود به میهنپرستی كه دارند، میتوانند برای نمایندگی در انجمنهای محلی مناسب باشند. اگر عواید هر استان به وسیله انحمنهای محلی به مصرف آبادی آن استان مانند ایجاد جادهها و مراكز بهداشتی برسد، امكان این هست كه ایران به طرف ترقی و تعالی سوق داده شود.
2- ضمنا" من معتقدم كه بهتر است موضوع زبان را در نظر گرفته و افراد محلی را به مشاغل اداری هر محل نه تنها در مورد آذربایجان، بلكه درباره تمام اقلیتها بگمارد.
به طور كلی باید گفت كه گوش تهران تا زمانی كه یكی از استانها دچار بینظمی نشود، به هیچ توصیهای بدهكار نیست.
اعلامیه حزب دموكرات حاكی از دموكراسی و توسل به قدرتهای دموكراتیك و منشور آتلانتیك عاقلانه و زیركانه تهیه شده است.... ایران به علت وجود تمركز شدیدی كه نتیجه آن ركود كامل امور استانهاست، در هر زمان میتواند تجزیهپذیر باشد».
اسناد مذكور نشان میدهد كه جنبش دموكراتیك آذربایجان دارای زمینه عینی بوده و قیام ملی چیزی نیست كه به فرمان شوروی و به وسیله چند مهاجر صورت بگیرد.
دولت صدرالاشراف این قصاب باغشاه در زمان كودتای محمدعلیشاه و لیاخوف بر علیه مشروطیت، مطالبات حقطلبانه و مسالمتآمیز فرقه دموكرات آذربایجان را با تشدید فشار بر آزادیخواهان در سراسر ایران و تحریك مالكین و ژاندارمها در آذربایجان بر علیه دهقانان پاسخ داد. شرح فجایعی كه در این زمان در د ات آذربایجان انجام گرفت، بحث مفصلی میطلبد.
دهقانان و فرقه دموكرات آذربایجان به مراجع قضایی شكایت كردند، ولی احكام قضایی ضمانت اجرا نداشت و مفید فایدهای نبود. ناچار دهقانان براساس سنت دیرینه به دفاع از خود پرداختند. از دیرباز دهقانان آذربایجان یا گروهی از آنها برای مبارزه با ستم اربابان به كوهها میرفتند و به جنگ و گریز پارتیزانی دست میزدند. این دستهها به «قاچاق»ها شهرت داشتند. داستانهای حماسی قهرمانان آذربایجانی به نام كوراوغلو، قاچاق نبی و... شرح مبارزات این دلیرمردان است. از سال 1320 به ب د نیز دستههای كوچك مسلح «قاچاق» در اطراف میانه، سراب، مراغه و ارومیه و... به حمایت از دهقانان تشكیل شده بود. صفر قهرمانیان یكی از افراد این گروهها بود.
وقتی به شكوائیههای دهقانان و فرقه دموكرات با تشدید فشار پاسخ دادند و حتا بخشنامه كفیل استانداری آذربایجان مبنی بر اینكه وصول سورسات و عوارض از زارعین را غیرقانونی اعلام كرد، مالكین و ژاندارمها اجرا نكردند. دولت مركزی آن را فسخ كرد. وقتی كه دهقانان ناگزیر به شیوه مبارزه سنتی «قاچاق» پرداختند، فرقه دموكرات آذربایجان شعار «دفاع از خود» را پیش كشید و دستجات فدایی در د ات و شهرها تشكیل شدند.
بعد از صدرالاشراف حكومت حكیمی (حكیمالملك) روش فشار صدر را ادامه داد و حتا در مجلس به ملت آذربایجان توهین كرد و زبان آنها را زبان تحمیلی مغول قلمداد كرد و شركتكنندگان در نهضت دموكراتیك ملی آذربایجان را «یك مشت مهاجر» نامید.
حكیمالملك از استادان فراماسیونری، عامل امپراطوری بریتانیا و نوكر دربار بود، كوشش كرد مسایل داخلی ایران را به مجامع بینالمللی بكشاند. ابتدا به كمیسیون وزرای امور خارجه 5 كشور بزرگ كه در تاریخ 25 آذر 24 در مسكو تشكیل گردید، شكایت كرد. در این جلسه وزیر خارجه بریتانیا طرحی پیشنهاد كرد كه مسایل ایران در كمیته سه نفری مركب از نمایندگان آمریكا و انگلستان و شوروی حل و فصل شود. پیشنهادی كه ایران را تحت قیمومیت این كمیسیون درمیآورد. دولت حكیمی با این پیشنهاد موافقت كرد و تنها تقاضایش این بود كه دو نماینده از طرف دولت ایران در این كمیسیون داشته باشد.
مولوتف وزیر خارجه شوروی این طرخ را با قاطعیت رد كرد و آن را دخالت در امور داخلی ایران تلقی كرد.
سپس سه استاد فراماسیونری و عاملان بدنام انگلستان یعنی حكیمی نخستوزیر، تقیزاده سفیر كبیر ایران در لندن و نماینده ایران در سازمان ملل متحد و علا سفیر كبیر ایران در واشنگتن موضوع داخلی را به سازمان مل و شورای امنیت كشاندند.
دولتهای صدر و حكیمی نه فقط به تقاضای آذربایجان جواب ندادند، بلكه انتخابات مجلس 15 را نیز به تعویق انداختند. فرقه دموكرات آذربایجان طی نامه سرگشادهای مطالبات خود را به 5 دولت بزرگ و دولت و دربار ایران نوشت و اتمام حجت كرد. این اقدامات مسالمتآمیز و قانونی مبنی بر تشكیل انجمنهای ایلتی و ولایتی نیز به نتیجه نرسید. لذا فرقه گام بعدی را برداشت و شعار «فرمان انتخابات را مردم آذربایجان خود صادر خواهند كرد» را مطرح نمود. كنگره ملی آذربایجان در 29 آبان 1324 فرمان انتخابات مجلس ملی را صادر كرد و هیئت 39 نفری مأمور اجرای آن شدند و مجلس ملی آذربایجان در 21 آذر 24 رسما" گشایش یافت و پیشهوری رهبر فرقه دموكرات (حزب اکثریت)مأمور تشكیل كابینه گردید و همان روز بعد از ظهر حكومت ملی و برنامه آن از طرف مجلس ملی تأیید شد.
حكومت ملی از شخصیتهای محلی به شرح زیر تشكیل یافت كه فقط محمد بیریا سابقه عضویت در حزب توده ایران را داشت:
1- سید جعفر پیشهوری نخستوزیر (و سرپرست وزارت كار تا تعیین وزیر)
2- دكتر سلاماله جاوید- وزیر كشور
3- دكتر مهتاش- وزیر كشاورزی
4- دكتر اورنگی- وزیر بهداری
5- محمد بیریا- وزیر معارف
6- كبیری- وزیر راه و پست و تلگراف و تلفن
7- جعفر كاویان- وزیر قشون ملی
8- غلامرضا الهامی- وزیر مالیه
9- یوسف عظیما- وزیر دادگستری
10- رضا رسولی- وزیر تجارت و اقتصاد
ضمنا" زینالعابدین قیامی به ریاست دیوان تمیز و فریدون ابراهیمی به سمت دادستان كل آذربایجان تعیین گردیدند.
حكومت به اجرای سریع برنامههای خود آغاز كرد كه شرح آن آمده است.
سیاست خصمانه و لجوجانه حكیمی موجب تیرگی روابط دولت مركزی و حكومت ملی آذربایجان گردید و حكیمی در گزارشی كه در جلسه 19/10/1324 به مجلس داد، اظهار داشت: «به نظر بنده، اكثر قریب به اتفاق كسانی كه در آن دسته وارد هستند، آذربایجانی نیستند»!
دكتر مصدق در پاسخ حكیمی گفت: «نظریات من این بود كه بین دولت راجع به طرز اداره نمودن قسمتی از مملكت با اهالی آنجا (آذربایجان) اختلاف حاصل شده است. باید با اهالی محل داخل مذاكره شد. شاید، اختلاف را بتوان با خود آنها حل كرد. من برای صلاح و صواب ملت ایران از آقای حكیمی خواهش میكنم بیش از این وقت مملكت را ضایع نكند، فورا" از كار كنارهجویی كند».
پس از استعفای حكیمالملك، قوامالسلطنه در تاریخ 6/11/1324 به نخستوزیری تعیین شد...
قوامالسلطنه ابلاغیه هفت مادهای مورخ 2/2/1325 هیئت دولت را به عنوان مبنای مذاكره با حكومت ملی آذربایجان انتشار داد و از نمایندگان آذربایجان دعوت كرد تا برای مذاكرات به تهران بیایند. حكومت ملی كه همواره طرفدار حل مسالمتآمیز مسایل خود با مركز بود، این دعوت را پذیرفت و هیئت نمایندگی آذربایجان به سرپرستی پیشهوری در تاریخ 8/2/1325 به تهران وارد شدند كه از طرف آزادیخواهان تهران با شكوه كمنظیری استقبال شدند.
هیئت نمایندگی آذربایجان مطالبات خود را در 33 ماده تسلیم دولت مركزی كردند و طی مذاكرات به نتیجه نرسیدند و پیشهوری بعد از دو هفته اقامت در تهران با همراهان به تبریز بازگشتند و مقرر شد مذاكرات در تبریز ادامه یابد.
در خرداد ماه 25 هیئت نمایندگی دولت مركزی به ریاست مظفر فیروز معاون نخستوزیر در تبریز مذاكرات را ادامه دادند و منجر به موافقتنامه 23/3/25 گردید و سپس به تصویب مقامات دولت مركزی و مجلس ملی آذربایجان رسید.
مسایلی كه در موافقتنامه مورد توافق طرفین قرار گرفت، به اختصار عبارت است از:
- دولت مركزی «نهضت دموكراتیك آذربایجان» را به رسمیت شناخت.
- تشكیل انجمن ایالتی و ولایتی در آذربایجان و در سراسر ایران.
- استاندار و رؤسای ادارات با پیشنهاد انجمن ایالتی آذربایجان و با حكم دولت مركزی تعیین میگردد.
- انجمن ملی آذربایجان به عنوان انجمن ایالتی آذربایجان شناخته شد.
- 75% از عواید مالیاتی آذربایجان اختصاص به خود آذربایجان خواهدداشت.
- 25% از درامد گمركی به دانشگاه آذربایجان اختصاص داده شد.
- امتداد راهآهن میانه به تبریز با مخارج دولت
- سازمان فدائیان به سازمان ژاندارمری تبدیل شود و نام ژاندارمری عوض شود (بعدا" نگهبان نامیده شد).
- تقسیم اراضی خالصه را دولت تأیید نمود و قرار شد لایحه قانونی برای تصویب به مجلس 15 تقدیم دارد.
- دولت تعهد كرد كه لایحه انتخابات را بر اساس اصول دموكراتیك شامل مشاركت زنان در انتخابات را تهیه و با قید فوریت به مجلس تقدیم نماید و نیز تعداد نمایندگان آذربایجان به نسبت جمعیت افزایش یابد.
- ایالت آذربایجان عبارت است از استانهای 3 و 4
- موافقت با تشكیل شورای اداری آذربایجان مركب از استاندار و رؤسای ادارات و هیئت رئیسه انجمن ایالتی آذربایحان.
- تدریس در 5 كلاس ابتدایی به زبان آذربایجانی و در سایر مقاطع تحصیلی به زبان فارسی و آذربایجانی خواهد بود.
- زبان آذربایجانی و فارسی به عنوان زبان رسمی شناخته شدند.
- تا تصویب لایحه انتخابات انجمن شهر و اجرای آن، انجمن فعلی شهر، شهرداریها در آذربایجان به كار خود ادامه خواهد داد.
در این موافقتنامه مسئله طرز جبران خسارت مالكینی كه املاك آنها از طرف حكومت ملی مصادره و تقسیم شده، به كمیسیونی كه بعدا" تعیین خواهد شد، موكول گردید.
مهمتر اینكه طرز تعیین فرماندهان قشون و سازمان آن و درجات فدائیان و به طور كلی آرتش لاینحل باقی ماند و موكول به تشكیل كمیسیونی خاص و ادامه مذاكرات شد. قواملسلطنه چنین وانمود میكرد كه این كارشكنیها را دربار میكند و پیشهوری در نطق خود صراحتا" گفت: «مقامات غیرمسئول (شاه) حق دخالت ندارد».
درباره موافقتنامه نظر پیشهوری این بود كه حكومت ملی آذربایجان برای حل مسالمتآمیز مسایل بین حكومت ملی آذربایجان و دولت مركزی به گذشتهایی تن داد، ولی توانست هدفهایی را كه فرقه دموكرات آذربایجان در اعلامیه 12 شهریور 24 مطرح كرده بود، رسمیت دهد.
قوامالسلطنه حل مسایل نظامی و انتظامی را معوق گذاشت. و با تظاهر به «حسن نیت» و «آزادیخواهی» مرموزانه به توطئهچینی ادامه داد و شبكه «بدامن» به فعالیت خود برای تحریك خانهای قشقایی، بختیاری و... برای قیام شدت بخشید.
پس از تحویل مسالمتآمیز زنجان به قوای دولتی و یورش آرتش شاهنشاهی و عوامل آنها به شهر و فجایعی كه مرتكب شدند، برخوردهای نظامی در مرزها از طرف قوای دولتی تكرار شد، و بالاخره به بهانه «لزوم ورود آرتش به آذربایجان به منظور استقرار امنیت انتخابات مجلس پانزدهم» در 19 آذر 1325 فرمان حمله به آذربایجان صادر گردید. و ستون اعزامی به فرماندهی سرتیپ هاشمی[1] به سوی میانه حركت كرد.
همین جا درستی این نظریه را باید تأیید نمود كه اگر آرتش شاهنشاهی بدون پشتیبانی و دخالت دولتهای آمریكا و بریتانیا به آذربایجان حمله میكردند قوای مسلح و نیروهای ملی آذربایجان و آزادیخواهان ایران قادر بودند با آنها مقابله نموده و اراده ملت را حاكم نمایند, ولی حقیقت این است كه نقشه حمله به آذربایجان به دستور آمریكا و انگلیس با برنامهریزی مستشاران نظامی آمریكا و فرماندهی شوارتسكوپف آمریكایی انجام گرفت
جنایاتی كه آرتش شاهنشاهی و ژاندارمها و چاقوكشان ذوالفقاری در د م آذرماه و روزهای بعد در زنجان مرتكب شدند، همه آذربایجانیها را به هیجان آورد. طبیعی است كه عكسالعمل دانشجویان چشمگیر بود.
میدانیم كه طبق موافقتنامه بین دولت مركزی و نمایندگان آذربایجان و بنا به پیشنهاد دولت قرار شد كه چون زنجان در تقسیمبندی كشوری جزء آذربایجان نبوده مؤقتا به دولت مركزی تحویل داده شود. امنیت شهر به وسیله 300 ژاندارم (نگهبان) و 300 فدایی حفظ شود و دولت تعهد كرد كه پس از تشكیل دوره 15 مجلس لایحهای به مجلس تقدیم نماید و زنجان جزء استان آذربایجان بشود. در اجرای این موافقتنامه در تاریخ 30 آبان صورتمجلس تحویل بین نمایندگان دولت مركزی و آذربایجان به امضا رسید و شهر از اول آذر تحویل نمایندگان دولت داده شد. ولی آرتش ریاكارانه و عهدشكنانه در اول آذر با توپ و تانك به شهر حمله كرد، شهر بیدفاع و تحویل داده شده را «فتح!» كرد. تحت حمایت آرتش ژاندارمها و عوامل ذوالفقاریها به شهر ریختند. مرتكب جنایات هولناكی شدند....)
اتحادیه دانشجویان آذربایجان اعلامیه اعتراضآمیزی چاپ و منتشر كردند و میتینگی در سالن اجتماعات دانشگاه برگزار نمودند و تصمیم گرفته شد كه دانشجویان به حالت دمونستراسیون از دانشگاه تا كمیته مركزی فرقه دموكرات آذربایجان كه محل كار پیشهوری بود، حركت كنند. همزمان كارگران كارخانه ظفر به طرف كمیته مركزی راهپیمایی كردند. دو مظهر روشنفكری و كارگزی آذربایجان در جلوی كمیته مركزی اجتماع كردند. پیشهوری در بالكن مشرف به خیابان ستارخان ظاهر شد و مورد استقبال پرشور دانشجویان و كارگران قرار گرفت و نطق هیجانانگیزی ایراد كرد. این آخرین نطق پیشهوری در اجتماعات تبریز بود.
پس از یورش وحشیانه آرتش شاهنشاهی به تبریز یكی از اهداف اولیه آنها و اوباشان سلطنتطلب تعطیل دانشگاه بود. شاه و دولت قوامالسلطنه با امحای یادگاریهای پرارزش حكومت ملی تلاش كردند كه این خاطرات را از حافظه آذربایجانیها بزدایند. تعطیلی دانشگاه و سرنگون ساختن مجسمه ستارخان و قهرمانان آذربایجان و... از آن جمله بود. آنها به رذالت آلوده بودند، آلودهتر شدند، ولی به آرزوهای پلیدشان نرسیدند. دانشگاه آذربایجان به همت مردم احیا شد و ستارخانها الهامبخش مبارزات مردمی گردیدند.
شاه با بازگشایی دانشگاه تبریز خصمانه مخالفت میكرد. و در اوایل خرداد ماه 1326 كه «فاتحانه» به تبریز سفر كرد در باسمنج شخصیتهای سرشناس تبریز به استقبالش رفتند و در این ملاقات یكی از خواستهای اساسی اهالی بازگشایی دانشگاه آذربایجان بود كه شاه با اكراه قبول كرد. و بالاخره پس از تأخیرهای فراوان چاكران شاهنشاهی حاكم بر آذربایجان چاپلوسانی نظیر دكتر بیانی رئیش دانشگاه تبریز آن را «به نام نامی اعلیحضرت همایون شاهنشاهی»! افتتاح كردند.
تأسیس دانشگاه ملی آذربایجان یكی از اقدامات درخشان حكومت ملی آذربایجان است و برنامهریزی و اجرای آن نمونهای از واقعبینی و استفاده بهینه از امكانات موجود و مدیریت مدبرانه و كارهای انقلابی است.
تا سالها این دانشگاه نقایص جدی از لحاظ استاد و وسایل فنی داشت، به نحوی كه دانشگاه تهران این تصمیم تحقیرآمیز را گرفت كه دانشجویان دانشكده پزشكی تبریز كه به دانشگاه تهران منتقل میشوند یا باید یك سال پایینتر تحصیل بكنند و یا امتحان مجدد بدهند! در حالی كه اگر هم تحصیل آنها نقصی داشت گناه به گردن دولت بوده است.
مبارزات دانشجویان در د رههای اول افتتاح مجدد دانشگاه بسیار درخشان بود. در نتیجه مبارزات آنها بود كه نسبت به رفع نقایص اقدام شد. یاد این دانشجویان گرامی باد!
پرسش- جناب آقای بهزادی، حالا که به طور اجمالی با برخی از فعالیتهای حکومت ملی آذربایجان آشنا شدیم، دوست داریم نظر شما را درباره علل و شرایط ظهور و سقوط حکومت ملی آذربایجان بدانیم.
پاسخ- توضیح درباره علل و شرایط آغاز نهضت دموكراتیك ملی آذربایجان و گسترش و پیشرفت گام به گام و سریع آن و نیل به اهداف خود، تشكیل حكومت ملی و نیز علل و شرایط عقبنشینی بدون دفاع و مسالمتآمیز آن، مستلزم بحث مفصلی است. ولی من كوشش میكنم هر چند به اختصار جمعبندی آن را ارائه دهم.
حقیقت این است كه شایعات و تبلیغات دشمنانه به قصد انحراف افكار عمومی آن چنان گسترده بود كه هالهای از ابهامات بر روی حقایق كشیده است. واقعا" تاریخ این دوره را باید بازنویسی كرد. نظام دیكتاتوری درباری و ساواكی به مدت طولانی 32 سال بر روی توجیه این شایعات كوشیده است و به نحوی كه برخی اشخاص سادهلوح نیز تحت تأثیر آن قرار گرفتهاند.
اجازه میخواهم كه خواننده را به مطالعه جلد دوم كتاب ظهور و سقوط پهلوی دعوت كنم. در صفحه 178 كتاب تحت عنوان اینتلجنت سرویس، سیا و شبکه بدامن چنین میخوانیم:
«شاپور ریپورتر زمانی وارد ایران شد (1325) كه سرویس اطلاعاتی بریتانیا توسط جاسوسان برجستهای چون آلن چارلز ترات، آن لمبتون و ارنست پرون شبكههای وسیع خود را بازسازی كرده و در همین دوران «اداره خاورمیانه» سرویس اطلاعاتی آمریكا به رهبری كرومیت روزولت نیز نخستین شبكههای خود را تنیده بود و هر دو سرویس جاسوسی فعالیتهای توطئهگرایانه و پیچیده و مؤثری را، به ویژه در بحبوحه حوادث سالهای 1325-1324 به فرجام رسانیده بود».
ترات یكی از جاسوسان عالیرتبه اینتلجنت سرویس و متخصص ورزیده جنگهای روانی بوده، میس لمبتون جاسوسی ورزیده، دانشمند كه مدت طولانی در ایران برای امپراطوری بریتانیا خدمت كرده و كتاب «مالك و زارع» وی مشهور است. ارنست پرون چهره مرموزی است. در آستانه سفر محمدرضا در زمان ولیعهدی برای ادامه تحصیل به مدرسه لوروزه در سویس اینتلجنتسرویس باغبانی را در آن مدرسه میگمارد كه پسرش ارنست پرون با ولیعهد ایران روابط ویژه برقرار میكند. ارنست پرون به همراه محمدرضا به تهران میآید و در د بار و در جوار محمدرضا زندگی میكند. درباره نفوذ او در محمدرضا و رفتار خیرهسرانه وی در د بار مطالبی در كتاب خاطرات فردوست و ملكه ثریا آمده است.
شبكه جاسوسی بدامن در همكاری نزدیك با كرومیت روزولت در آستانه نهضت دموكراتیك ملی آذربایجان به دو رشته عملیات دست میزنند. از یك سو با جعل شایعات و افتراها جنگ روانی بر علیه نهضت دموكراتیك راه میاندازند و از سوی دیگر به تبلیغات دامنهداری بر علیه نهضت ملی آذربایجان میپردازند. عوامل این شبكهها، دربار، آرتش و سیدضیا و مطبوعات داخلی و خارجی وابسته به آنها و رادیوهای لندن، آنكارا و دهلی تهمتهای ساخته و پرداخته این شبكه را میپراكنند. یكی از شگردهای این شبكه پخش شعارگونه افتراهایی بود كه احساسات مخالف افراد ناآگاه را بر علیه نهضت دموكراتیك آذربایجان برانگیزد. این شیوه در تاریخ ما سابقه داشته است. از آن جمله اتهام «بابیگری»، «ملحد»، «نوكر بیگانه» و اتهام «تجزیهطلبی» به شیخ محمد خیابانی و لقب «متجاسر» به سردار و...
بنا به مراتب بالا قبلا باید ماهیت این افتراها و انگزنیها را برملا ساخت. من كوشش میكنم با استناد به مستنداتی از اسناد محرمانه منتشره وزارت امور خارجه آمریكا و انگلیس و رجال این كشورها حقایق را آشكار كنم. همه اینها دشمنان نهضت بودهاند، ولی در گزارشات خود هرچند با بیان دیپلماتیك به حقایقی اعتراف كردهاند.
محور اصلی این اتهامات را میتوان چنین خلاصه كرد:
1- عدم تخلیه ایران از طرف آرتش سرخ به منظور تثبیت حكومت ملی آذربایجان و تحصیل امتیاز نفت شمال است.
2- اتحاد شوروی حكومت ملی آذربایجان را به وجود آورده تا امتیاز نفت شمال را تحصیل كند.
3- نهضت دموكراتیك آذربایجان را یك مشت «مهاجر» طبق نقشه شورویها برای تجزیه آذربایجان از ایران و الحاق آن به آذربایجان شوروی راه انداخته است.
توضیح اینكه:
1- عدم تخلیه ایران از طرف آرتش سرخ ربطی به مسایل ایران نداشته است. بلكه به ب خوردهای بین المللی اتحاد شوروی و انگلستان مربوط بوده است.
نوشته روزنامه پراودا در این زمینه گویاست:
«.... چرا آرتش انگلیس مصر، لبنان، یونان و... را تخلیه نمیكند؟»
به عبارت دیگر عدم تخلیه ایران از طرف آرتش سرخ، برای فشار آوردن به امپراطوری بریتانیا برای تخلیه كشورهای اشغالی بوده است.
2- در مورد نفت شمال اظهار عقیده جرج كنان كاردار آمریكا در مسكو جالب است:
«انگیزه اخیر رفتار شوروی در شمال ایران شاید صرفا" نفت نباشد، بلكه نگرانی از نفوذ احتمالی خارجیها در آن منطقه كه با مسئله وجهه عمومی ارتباط مییابد، نیز مطرح است. نفت شمال ایران مهم است، اما نه به عنوان چیزی كه مورد نیاز روسیه است، بلكه به عنوان چیزی كه ممكن است در صورت بهرهبرداری هر كشور دیگری از آن خطرناك باشد». (نقل از كتاب ایران بین دو انقلاب)
كلارمونت اسكراین كنسول انگلیس در مشهد بعدها در خاطرات خود نوشت:
«دخالت قدرتمندانه آمریكا به صورت حضور هیئتهای مالی، نظامی و هیئت ژاندارمری، یورش آشكار آمریكا برای تصرف بازار ایران و مهمتر از همه تلاش شركتهای استاندارداویل و اكیوم و شل برای دستیابی به امتیازات نفتی بود كه روسها را در این كشور از متحد دوران جنگ به رقیب دوران جنگ سرد تبدیل كرد».
از اظهارنظرهای بالا چنین برمیآید كه شورویها احتیاجی به نفت ایران نداشتند، ولی برای جلوگیری از دادن امتیاز نفت به شركتهای آمریكایی در همسایگی كشورشان پیشنهاد مشاركت در نفت شمال را پیش كشیدند.
به طور اجمال به روند مسایل مربوط به نفت شمال ایران بعد از سال 1320 نظر میافكنیم.
دولت ساعد مذاكرات محرمانه با شركتهای نفتی آمریكایی را آغاز كرد وقرارداد آن مورد توافق قرار گرفت. طوسی نماینده مجلس در مرداد 1323 در جلسه مجلس پرده از روی این مذاكرات محرمانه برداشت. حزب توده، مطبوعات آزادیخواه و دكتر مصدق و... اعتراضات شدیدی را آغاز كردند و از دولت ساعد خواستند كه نتیجه مذاكرات محرمانه را گزارش كند.
در این زمان کافتارادزه معاون وزارت امور خارجه شوروی با پیشنهاد متقابلی به تهران آمد و بالاخره مجلس طبق ماده واحدهای هرگونه مذاكره برای واگذاری منابع نفتی به خارجیها را موكول به ب د از تخلیه ایران از قوای اشغالی كرد.
دكتر مصدق در این مورد چنین اظهارنظر كرد: «اگر آقای نخستوزیر (ساعد) به شركتهای آمریكایی گفته بودند، مادام كه جنگ تمام نشده و مادام كه قوای آمریكا از مملكت خارج نشده دولت داخل مذاكره نمیشود... دولت شوروی هرگز از ما تقاضای امتیاز نمیكرد. وقتی از آن طرف دنیا دولت آمریكا تقاضای امتیاز كند، دولت شوروی كه همسایه ماست، چرا نكند؟ و آنهایی كه میگویند كه اعطای امتیاز به شركتهای تابع دولت آمریكا از این لحاظ كه آن دولت با ما مجاور نیست، خالی از ضرر است، در اشتباهند. تنها عدم مجاورت دلیل نیست كه دادن امتیاز به آن دولت یا به شركتهای آمریكایی برای ما ضرر نكند. آمریكا دولتی نیست كه مجاورت یا عدم مجاورت آن با ما فرق بكند».
بعد از پایان جنگ بینالمللی دوم در شهریور 1324 دولت شوروی از بیم اینكه شركتهای آمریكایی برای تحصیل امتیاز نفت از نفوذ خود در هیئت حاكمه ایران استفاده بكند، پیشدستی كردند و پیشنهاد تشكیل شركت مختلط ایران و شوروی براساس 50-50 را پیش كشیدند. اگرچه قوام با طرح مذكور موافقت اصولی كرد، ولی تصویب نهایی را به تشكیل مجلس پانزدهم موكول كرد و بالاخره مجلس در تاریخ 29/6/26 مقاولهنامه مزبور را كان لم یكن تلقی نمود. ولی برای تسكین خاطر شورویها و رعایت «اصل موازنه مثبت» این شرط را در آن مصوبه گنجاند: «دولت مكلف است در كلیه مواردی كه حقوق ملت ایران نسبت به منابع ثروت كشور اعم از منابع زیرزمینی و نظیر آن مورد تضییع واقع شده، بخصوص راجع به نفت جنوب، به منظور استیفای حقوق ملی مذاكرات و اقدامات لازم را به عمل آورد».
شرط اخیر انگیزه و دستاویز آغاز نهضت ملی برای ملی كردن صنایع نفت ایران و خلع ید از شركت نفت جنوب گردید. به این ترتیب با دخالت شوروی در مسئله نفت شمال اولا" از دادن امتیاز نفت به شركتهای آمریكایی جلوگیری گردد و ثانیا" راه برای ملی شدن صنایع نفت گشوده شد.
3- تهمت تجریهطلبی را شبكه بدامن برای تحریك احساسات ملی مردم ایران و بدنام كردن فرقه دموكرات آذربایجان در بوق دمید. هستند كسانی كه امروز هم تا كسی دم از حقوق ملی اقوام ایرانی میزند، او را با اتهام «تجزیهطلبی» مورد حمله قرار میدهند.
در ادامه همان مقاصد بالا «مهاجرین» را محرك و ادارهكننده نهضت دموكراتیك ملی آذربایجان قلمداد کردند. همه مهاجرین كه در د ره رضاخان پهلوی به ایران برگشتند، 16 هزار نفر شامل زن و بچه بودند. از این عده تعداد كثیری پس از بازگشت به ایران به دور از مسایل سیاسی به زندگی خود ادامه دادند و غالبا" هم سابقه فعالیت سیاسی و یا تحصیلات عالی نداشتند. با توجه به تعداد اعضای فرقه و شمار شهدای آن پس از یورش آرتش شاهنشاهی پوچ بودن این اتهام محرز است. همه به یاد داریم كه درباره خیزش 29/11/1356 تبریز تیمسار آزموده استاندار شاه در آذربایجان در نطق رادیویی فریاد میزد:
«به خدا اینها آذربایجانی نبودند. اینها از آنور مرز آمده بودند»!
فرقه دموكرات آذربایجان در اعلامیه 12 شهریور 1324، در اسناد بعدی و رهبران حكومت ملی به كرات اعلام كردند كه ما خودمختاری برای آذربایجان با حفظ تمامیت ارضی ایران را میخواهیم. و موافقتنامه 23/3/25 بین دولت مركزی و نمایندگان آذربایجان بار دیگر صداقت آنها را در حفظ تمامیت ارضی ایران و تكذیب تجزیهطلبی ثابت كرد. تاریخ هم نشان داد كه حق با فرقه دموكرات بوده است.
یك دلیل انكارناپذیر را اینجا میگویم:
مداركی كه از آخرین شعارهای 2500 نفر اعدامی به حكم دادگاههای صحرایی آرتش شاهنشاهی در د ت است، گویای این حقیقت است كه این دلاوران قهرمان در راه اعتقادات ملی خود در پای چوبه دار و یا در برابر جوخه اعدام قرار گرفتند، با صدای رسا فریاد زدند: «زنده باد آذربایجان، زنده باد ایران، زنده باد آزادی»!
آری، این رادمردان كه دلاورانه شربت شهادت نوشیدند،اعتقاد فرقه و حكومت ملی و مردم آذربایجان به حفظ تمامیت ارضی ایران و آزادی و استقلال ایران را بازگو كردند. «زنده باد ایران»!
و این واقعیت انكارناپذیر اعلام بطلان جعلیات، افتراها و تهمتهای جاسوسان و افروزندگان جنگ روانی و تبلیغاتی امپریالیستها و ایادی آنها بود. تاریخ هم گواه صداقت آنهاست
میتوان گفت كه یادگارهایی از عمران و آبادی كه در زمان حكومت ملی و یا با همیاری مردم هر محل انجام گرفته، در هر شهر آذربایجان موجود است.
ساختمان بانك ملی آذربایجان و مجلس ملی آذربایجان و دانشسرای دختران و ساختمان دانشگاه و موزه و... در تبریز، ساختمان دهها مدرسه در تبریز و شهرها و دهات، ساختمان باشگاهها، سینما و سالن اجتماعات در شهرهای متعدد، احداث خیابانها، پاركها و آسفالت خیابانها در تبریز و شهرستانها، احداث جاده بین دهات و تعریض جادههای اصلی و تعمیر و نوسازی پلها، بازسازی قنوات و مخازن آب و اقدامات نظیر آن را میتوان نام برد.
خبرنگار روزنامه نیویورك هرالد تریبون در ایران مینویسد: «دموكراتها در مدت یك سال حكومت خود در شهر تبریز اصلاحات مهمی انجام دادهاند. در عرض این یك سال بیش از كلیه كوچههایی كه در سالهای قبل احداث شده بود، خیابانسازی شده است. چهار میل مسافت بین شهر و ایستگاه راهآهن آسفالت و گدایان از كوچهها رانده شده بودند... تعریض و ترمیم جادههای بین شهرها از فعالیتهای چشمگیر حكومت ملی بود».
6- خدمات فرهنگی و مطبوعات
تألیف كتب درسی كلاسهای ابتدایی در مدت كوتاه و چاپ و ارسال آنها به مدارس در سراسر آذربایجان، تأسیس چاپخانه آذربایجان، تشویق انتشار 50 روزنامه و مطبوعات در تبریز و شهرستانها، تهیه وسایل و امكانات ورزشی برای جوانان و سالنهای ورزشی برای بانوان، تشكیل انجمن شعرا و نویسندگان در تبریز و شهرستانها و ایجاد امكانات و تسهیلات برای نویسندگان و شعرا، مبارزه گسترده با بیسوادی در شهرها و كارخانجات و دهات و... از اقدامات مهم و فراموشنشدنی حكومت ملی است.
7- خدمات بهداشتی و بهداری
حفظ سلامتی مردم مورد توجه خاص بود. به منظور مبارزه و پیشگیری از بیماریهای مسری از طریق آموزش عمومی و واكسیناسیون خدمات ارزندهای صورت گرفت. پنجاه بیمارستان و درمانگاه در نقاط مختلف به كار افتاد و درمانگاههای سیار برای اعزام به دهات سازمان داده شد.
دانشكده طب در د نشگاه تبریز تأسیس شد و آموزشگاه عالی مامایی و آموزشگاه پرستاری به فعالیت پرداخت.
8- امور خیریه
مجلس ملی و حكومت ملی قانونی برای تشكیل جمعیت خیریهای از شخصیتهای سرشناس و معتمدین تبریز برای تأسیس پرورشگاه كودكان، تأسیس خانه سالمندان، كمك به مادران و شیرخوارگاهها، گسترش شعب آنها در شهرستانها به تصویب رساند و با جدیت قابل تحسینی آنها را به مرحله اجرا درآورد.
پرورشگاه برای كودكان بیسرپرست دو بخش بود. كودكان بیسرپرست 3 تا 14 سال و كودكان كمتر از 3 سال.
این اقدامات و ایجاد كار برای بیكاران بساط تكدیگری را برچید.
9- اقدامات در زمینههای هنری
احیای تئاتر ملی آذربایجان و تشكیل گروههایی از هنرپیشگان بااستعداد سابقهدار و جوانان در تبریز كه چندین نمایشنامه را به صحنه آوردند و آنها را در سایر شهرهای آذربایجان به تماشا گذاشتند.
در هر شهر نیز گروههای محلی برای هنرنمایی تشویق شدند. گروه موسیقی ملی برای اولین بار در تبریز به شكل سازمان یافته و با اسلوب مترقی فعالیت خود را آغاز كرد و دهها هنرمند در رشتههای مختلف موسیقی و رقص به هنرنمایی پرداختند.
موزه نقاشی استاد بهزاد و نمایشگاه دایمی نقاشی و خط افتتاح شد.
در اینجا مناسب میدانم كه سرگذشت حسن ذوالفقارزاده، یكی از نقاشان تبریزی را بازگو كنم. ایشان در سال 1297 در تبریز به دنیا آمده و در پرورشگاه بزرگ شده و تحت تعلیم استادان در هنر نقاشی استعداد درخشان خود را نشان داده است. ایشان اواخر آذر 25 در یورش اوباش و اراذل به موزه نقاشی بهزاد به دفاع از تخریب آثار هنری میایستد. او به دست اوباش مضروب و دستگیر و چند روز بعد در د منه كوههای پربرف سرخاب تبریز به جوخه اعدام سپرده میشود.
خانم فكور با این جمله زیبا یاد او را عزیز میدارد:
«... بدین ترتیب حسن ذوالفقارزاده در زیر آسمان مهآلود تبریز، بر بومی از برف و یخ با خون خویش آخرین تابلوی نقاشیاش را آفرید. او اولین نقاشی است كه در مدافعه از هنر خویش به شهادت رسیده است. یادش گرامی باد»!
10- دانیشیر تبریز
هنگامی كه در تاریخ 26/1/25 به طور آزمایشی و در تاریخ 6/2/25 به طور رسمی این كلام از ایستگاه فرستنده رادیو تبریز طنین افكند، دلهای هر آذربایجانی و ایرانی آزادیخواه لبریز از شادی گردید.
حكومت و شهرداریها به علت اینكه تعداد رادیو در منازل كم بود و همه قادر به خرید آن نبودند، تعداد مورد نیاز رادیو در محلهای عمومی نصب كردند تا مردم بتوانند به رادیوی خود گوش كنند.
این برای اولین بار بود كه خارج از تهران در استانها رادیوی محلی به كار میپرداخت.
این بود شمهای از اقدامات و خدمات تاریخی حكومت ملی آذربایجان در یك سال كه بدان اشاره شد. این اقدامات خاطرهای را نزد آذربایجانیها به یادگار گذاشت كه هرگاه عناصر صالح و مدبر با دلسوزی و برنامه صحیح در رأس حكومت به مردم خدمت كنند، چه انقلاب عظیمی را میتوانند آفرید
پرسش- جناب بهزادی، با توجه به اینکه شما دانشجوی اولین دوره آموزشی دانشگاه آذربایجان به سال ۱۳۲۵ بودید، درباره نحوه تأسیس و همینطور سیستم آموزشی آن نکاتی را بیان بفرمایید.
پاسخ- درباره تأسیس دانشگاه ملی آذربایجان جداگانه و كمی گستردهتر صحبت خواهم كرد. زیرا یكی از اقدامات پرارزش و انقلابی حكومت ملی است.
تأسیس دارالفنون ملی آذربایجان در تبریز در سرلوحه مرامنامه فرقه دموكرات آذربایجان، مصوبات مجلس ملی و برنامه مورخ 21 آذر 1324 حكومت ملی قرار داشت و به خصوص پیشهوری توجه ویژهای به این امر داشت.
فرمان مورخ 9/10/24 حكومت ملی تأسیس دانشگاه را در اولویت قرار داد. به موجب این مصوبه دانشگاه ملی در اول مهر ماه 1325 میبایستی شروع به كار كند. بدین منظور دو راهحل پیشبینی شد. نخست اینكه ساختمان دانشسرای مقدماتی تبریز كه ساختمانی مجهز و مناسب بود تخلیه و به دانشگاه تحویل شود. به سرعت محلی برای انتقال دانشسرای مقدماتی پسران تهیه شد و ساختمان در اختیار دانشگاه قرار گرفت و برای پذیرش دانشجو در سال تحصیلی آینده آماده گردید.
دوم اینكه محلی مناسب برای دانشگاه در نظر گرفته شود و ساختمان و تجهیزات یك دانشگاه مدرن در آنجا پیاده شود.
دكتر جهانشاهلو به ریاست دانشگاه و كمیسیونی 7 نفره برای تدارك مقدمات افتتاح دانشگاه در مهر سال 25 جهت تعیین دروس و استاد و تنظیم امور و غیره تعیین گردیدند.
در تاریخ 22/3/25 مراسم كلنگزنی و یا گذاشتن سنگ بنای ساختمان اصلی ابتدا در ساختمان دانشسرای مقدماتی برگزار شد و سپس مدعوین با حضور پیشهوری به محل اصلی دانشگاه رفتند و پیشهوری در د خل بطری یادبودنامهای را در بتون پیستون اصلی قرار داد و كار ساختمانی آغاز گردید. در این مراسم یكی از ناطقین صفوت، فرهنگی باسابقه بود كه خاطره خود را چنین نقل كرد: (ترجمه به فارسی)
«چند روز پیش جهت انتخاب زمین مناسب برای دانشگاه با حضور آقای پیشهوری به سوی مدخل شرقی شهر رفتیم. در مدخل شهر باغ قدیمی صاحبدیوان را دیدیم كه دیوارهای ضخیم همانند قلعهها داشت و در آن ساختمان جدید وحشتآوری قرار داشت. این ساختمان را برای ما زندانی بنا كرده بودند تا واردین به شهر با دیدن بنا به خود بلرزند. این مدفنی بود كه برای آزادیخواهان ساخته بودند، اما فرصت نیافتند. برای بنای این ساختمان مبلغ 400 هزار تومان قبل از جنگ خرج كرده بودند. نصف این پول را به جیب زده بودند و نصف دیگر را هزینه كرده بودند.خلاصه ما وارد این ساختمان شدیم. آنجا را بازدید كردیم. آقای پیشهوری پس از ملاحظه آن گفت: من طرفدار زندان نیستم. من طرفدار مدرسهام. مسافری كه به شهر وارد میشود نه زندان و بازداشتگاه بلكه باید مركز علم و عرفان، یعنی دارالفنون را ببیند».(روزنامه آذربایجان 24/3/1325).
به این ترتیب محل ساختمان دانشگاه تعیین شد و همان طوری كه پیشهوری در این مراسم گفته بود، به شهر بزرگ دانشگاهی تبدیل گردید.
مبلغ 2 میلیون تومان برای ساختمان و هزینه اداری آن بودجه اختصاص دادند كه نصف آن برای مرحله اول ساختمان بود و نصف دیگر برای تجهیزات و سایر هزینههای جاری. باید گفت كه مبلغ دو میلیون تومان از كل بودجه سالیانه وزارت معارف آذربایجان بیشتر بود.
چه نیكوست كه دانشجویان دانشگاه تبریز سالگرد این روز یا روز نهم دیماه 24 را جشن بگیرند و به ب یادگزاران آن به ویژه به پیشهوری درود بفرستند.
اسمنویسی برای سال تحصیلی جاری ( اول مهرماه 25) آغاز و از تاریخ 10 تیر ماه لغایت 15 مرداد 25 انجام گرفت.
آنهایی كه دیپلم ششم متوسطه داشتند، بدون كنكور و فارغالتحصیلان پنجم متوسطه و دانشسرای مقدماتی با گذراندن كنكور پذیرفته شدند. كنكور در شهریور ماه انجام گرفت و در موعد مقرر كلاسها تشكیل یافت.
دانشگاه مركب از دو د نشكده بود: 1) دانشكده پزشكی، مدت تحصیل 6 سال و تعداد پذیرش دانشجو 60 نفر. 2) دانشكده تربیت معلم شامل 4 رشته: زبان و ادبیات- تاریخ و جغرافیا- طبیعیات و شیمی، ریاضیات و فیزیك. دوره تحصیل در این دانشكده 3 سال بود و در هر رشته 30 دانشجو پذیرفته شد.
قرار بود كه در آینده دانشكدههای كشاورزی و حقوق نیز دایر گردد.
استادان از پزشكان، دبیران باسابقه و سرشناس تبریز و مهندسین برگزیده شده بودند. تنها یك نفر استاد ریاضیات عالی از باكو استخدام شده بود. دكتر محمدوف مردی بود بلندقامت، چهارشانه، گندمگون و شیكپوش. او قبل از انقلاب اكتبر كارگر معادن نفت باكو بود. بعد از انقلاب در كلاسهای شبانه به تحصیل ادامه میدهد و سپس با استفاده از بورس دولتی در باكو لیسانس ریاضیات را اخذ میكند و از دانشگاه مسكو در رشته ریاضیات به اخذ درجه دكترا نایل میگردد.
پیشهوری در رشته زبان و ادبیات، ادبیات باستانی را تدریس میكرد و پنجشنبهها به دانشكده میآمد و در موقع تنفس، دانشجویان دورش حلقه میزدند و با اشتیاق فراوان با این معلم پیر و رهبر حكومت ملی صحبت میكردند. حضور پیشهوری در د نشگاه موجب توجه خاص به امور جاری دانشگاه بود.
دروس در تمام كلاسها به زبان آذربایجانی بود و درس زبان آذربایجانی برای همه رشتهها اجباری بود. استاد این درس گنجعلی صباحی بود كه در مدیریت داخلی دانشكده هم فعالیت میكرد. صباحی با تسلط كامل به دستور زبان تركی آذربایجانی و با شیوایی و فصاحت قانون هماهنگی اصوات تركی آذربایجانی را آموزش میداد. باید اذعان كنم كه این درس گیرایی ویژهای داشت، زیرا برای اولین بار از قانونمندی زبان مادری اطلاع یافتیم و در حقیقت ایشان دری به روی ما گشودند كه بعدها با خودآموزی آن را ادامه دادیم.
اوقات درس دانشگاه از ساعت 2 تا 8 بعد از ظهر بود. به این ترتیب استادان شاغل و آن دسته از دانشجویان كه شاغل بودند میتوانستند به كار و درس خود برسند.
كارمندان و آموزگاران هم میتوانستند در صورتی كه در د نشگاه پذیرفته میشدند با ارائه گواهی قبولی دانشكده به اداره مربوطه به تبریز منتقل گردند و در ادارات به این افراد كار سبكتر ارجاع میشد.
من در آستارا آموزگار بودم، به اداره معارف تبریز به دایره تعلیمات منتقل شدم و كارم ثبت نامههای وارده و صادره بود. تا ساعت 12 كار میكردم.
دانشجویان شهرستانی اعم از اینكه كارمند بودند و یا غیركارمند در صورتی كه در تبریز مسكن نداشتند و دانشجویان بیبضاعت از تسهیلات شبانهروزی، از خوابگاه و رستوران (صبحانه، ناهار، شام) رایگان استفاده میکردند. قرار بود به این دانشجویان كمك خرج نقدی هم پرداخت شود.
در نیمه آبان ماه 1325 اتحادیه دانشجویان دانشگاه ملی آذربایجان تشكیل شد. بنا به دعوت هیئت مؤسس كه من یكی از آنها بودم، دعوت شد كه از هر كلاس به نسبت هر ده نفر دانشجو یك نفر نماینده برای شركت در مجمع عمومی مؤسس انتخاب و معرفی گردد. این انتخابات به طرز دموكراتیك برگزار شد، نمایندگان منتخب مركب از همه گروههای فكری بودند. مجمع عمومی مؤسس اساسنامه را تصویب و هیئت مدیره 9 نفری را انتخاب كرد. من عضو هیئت مدیره بودم و به دبیری اتحادیه برگزیده شدم. دبیر اتحادیه موجودیت اتحادیه را به دكتر جهانشاهلو رئیس دانشگاه اطلاع داد و آمادگی اتحادیه را برای همكاری با دانشگاه در مسایل مربوط به دانشگاه و دانشجویان اعلام داشت. این پیشنهاد با استقبال اولیای دانشگاه مواجه شد و همكاری در زمینه نظارت بر كار رستوران و خوابگاهها و كتابخانه و بوفه آغاز گردید. نمونه این همكاری در نظارت بر رستوران را شرح میدهم.
دكتر برازش كه دكتر دامپزشك بود و اینك در د نشكده پزشكی تحصیل میكرد، برادربزرگ دكتر محمدتقی زهتابی، شخصیتی مورد احترام و علاقهمند و عضو هیئت مدیره اتحادیه بود. ایشان مسئول نظارت بر امور رستوران گردید و به اتفاق گروهی از دانشجویان تمام مواد غذایی را كه به انبار رستوران تحویل میشد و همه روزه مقداری از آنها به آشپزخانه تحویل میشد از لحاظ كمیت و كیفیت كنترل میكردند. رعایت بهداشت در آشپزخانه و سهمی كه به دانشجویان داده میشد از طرف این عده كنترل میشد. غذا مطلوب و كافی بود. از حیف و میل جلوگیری میشد. یك نفر فدایی هم در این امور نظارت داشت
با پایان یافتن جنگ جهانی، جنبش استقلالطلبانه در مستعمرات اوج گرفت و مبارزات ملی برای به دست آوردن حقوق دموكراتیك گسترش یافت. امپراطوری بریتانیا برای حفظ پایگاههای مستعمراتی خود و امپریالیسم تازهنفس و قدرتمند آمریكا برای نفوذ در بازارهای جهانی به تكاپو افتادند.
نهضت دموكراتیك ملی آذربایجان در چنین شرایط جهانی به دست رهبران كارآزموده خود پایهگذاری شد. پیشهوری و رهبران فرقه دموكرات آذربایجان با بررسی شرایط عینی اقتصادی- اجتماعی و سیاسی و تقاضاهای دموكراتیك و ملی مردم آذربایجان به تشكل نیروهای مبارزهجو پرداختند و فرقه دموكرات آذربایجان با شعارهای دموكراتیك: آزادی عقیده، زبان و مطبوعات، تقسیم اراضی خالصه بین دهقانان و تعدیل روابط مالك و زارع، قانون كار و بیمه برای كارگران، تأمین رفاه كارمندان، حمایت از صنایع داخلی و حمایت از بازرگانان و نیز حقوق ملی و مشاركت در اداره امور خود از طریق انتخاب انجمنهای ایالتی و ولایتی بر اساس قانون اساسی، حقوق مربوط به زبان مادری، تحصیل به زبان آذربایجانی و رسمیت آن توانست نیروهای عظیم ملی را متشكل سازد.
پس از صدور اعلامیه 12/6/24 و اعلام آغاز فعالیت فرقه، حزب توده شعبه آذربایجان با شصت هزار عضو و جمعیت آذربایجان الحاق خود را به فرقه اعلام داشتند و شورای متحده كارگران استان آذربایجان طرفداری از فرقه را پذیرفتند، شخصیتهای ملی و آزادی خواه به همكاری با فرقه پرداختند و در نهایت اعضای فرقه به 200 هزار تن رسید و سازمان های زنان و جوانان تودههای وسیعی را به حمایت از شعارهای فرقه جلب نمود.
فساد مأمورین دولتی و اهانت نمایندگان هیئت حاكمه در آذربایجان به ملت آذربایجان، استثمار ظالمانه دهقانان و تجاوز ژاندارمها و مالكین عمده به حقوق دهقانان، نبود قانون كار، ورشكستگی كارخانجات و كارگاههای تولیدی و ركود تجارت، تورم روزافزون موجبات اعتراض عمومی را فراهم كرده بود و شرایط عینی برای جنبش ملی را فراهم ساخته بودند.
نهضت دموكراتیك ملی آذربایجان ریشههای مردمی داشت و جنبشی بود خودجوش. به چند سند محرمانه درباره این جنبش توجه بكنید.كنسول انگلیس در تبریز پس از بازدید از منطقه شمالغرب در گزارش خود مینویسد: «... نمیتوان انكار كرد كه در بین كارگران و دهقانان این استان احساسی وجود دارد كه من همیشه آن را خشم طبیعی نسبت به ب لیاقتی و فساد حكومت ایران قلمداد كردهام و باز نمیتوان انكار كرد كه بدبختیها و بی عدالتیهایی وجود دارد كه اگر در هر كشور دیگری بود، به شورش خودانگیخته منجر میشد. نمیتوانم باور كنم كه این نهضت كامل كار روسها باشد. بلكه به نظر میرسد كه آنها از یك وضعیت انقلابی واقعی بهرهبرداری میكنند. هرچند آنها مهاجران را به میان دهقانان فرستادهاند ولی دهقانان هم آماده همكاری بودهاند...».
كنسول آمریكا در تبریز نیز تأكید می كند كه «چنین جنبشهایی از حمایت وسیع مردمی برخوردار است و شكایات و نارضایتیهای حقیقی از حكومت مركزی را نشان میدهد» (ایران بین دو انقلاب، ص 268).
موری سفیر كبیر آمریكا در ایران به وزارت امور خارجه آمریكا گزارش میكند:
«مقامات رسمی ایران در تبریز اظهار میدارند كه فرقه دموكرات آذربایجان تكیه گاه تودهای ندارد... كنسول ما و كنسول بریتانیا در تبریز تأكید میكنند: در آذربایجان نسبت به دموكراتها علاقه و همدردی وجود دارد.مردم آذربایجان نسبت به حكومت تهران عمیقا" نفرت دارند». (گذشته، چراغ راه آینده است، ص 223)
باز موری سفیر كبیر آمریكا در ایران در گزارش مورخ 15 سپتامبر 1945 خاطرنشان میسازد:
«4- تا زمانی كه پشتیبانی مردم شامل حال جنبش دموكراتیك است، دولت نمی تواند قدرت و نفوذ خود را در مداخله مخالفین اعمال نماید، مگر اینكه هرچه زودتر از این پشتیبانی كه حتی شامل عشایر نیز میشود، جلوگیری به عمل آورد...
8- در حقیقت مسئله بغرنج است كه شورشیان در برابر شكایت استاندار دلایلی دارند. آنان مخالف اصول اداره آذربایجان هستند و میگویند كه متمولین و مالكین عمده به وسیله این اصول اداری حمایت میشوند». (غائله، ص 291)
گزارشهای مورخ 24 نوامبر 1945 سر ریدر بولارد سفیر كبیر انگلستان در ایران صریحتر است:
«1- اما این استان هم (استان آذربایجان) شكایاتی داشته. دیر یا زود و به نحوی مؤثر به شورشی بر علیه مقامات فاسد و ناواردی كه از تهران مأمور شدهاند، منجر گردید. تمام عواید كشور در تهران به مصرف میرسد و آنچه باقی میماند پس از پرداختهای مربوط به آرتش و ژاندارمری در وزارتخانهها خرج میشود كه كار زیادی هم نمیكنند. تمام مسایل و امور مربوط به استانها اعم از بزرگ و كوچك به تهران احاله میشود و در بسیاری اوقات از طرف وزارتخانههای مربوط بیپاسخ میماند. حتا شهرداران بخشهای استانها نیز از تهران اعزام میشوند.
تجربه شش ساله من، در اینجا مرا متقاعد كرده است كه در برابر آزمندی و كوتاهبینی بسیاری از ایرانیان، رجال و سرشناسهای محلی با احساسات و افتخارات محلی خود به میهنپرستی كه دارند، میتوانند برای نمایندگی در انجمنهای محلی مناسب باشند. اگر عواید هر استان به وسیله انحمنهای محلی به مصرف آبادی آن استان مانند ایجاد جادهها و مراكز بهداشتی برسد، امكان این هست كه ایران به طرف ترقی و تعالی سوق داده شود.
2- ضمنا" من معتقدم كه بهتر است موضوع زبان را در نظر گرفته و افراد محلی را به مشاغل اداری هر محل نه تنها در مورد آذربایجان، بلكه درباره تمام اقلیتها بگمارد.
به طور كلی باید گفت كه گوش تهران تا زمانی كه یكی از استانها دچار بینظمی نشود، به هیچ توصیهای بدهكار نیست.
اعلامیه حزب دموكرات حاكی از دموكراسی و توسل به قدرتهای دموكراتیك و منشور آتلانتیك عاقلانه و زیركانه تهیه شده است.... ایران به علت وجود تمركز شدیدی كه نتیجه آن ركود كامل امور استانهاست، در هر زمان میتواند تجزیهپذیر باشد».
اسناد مذكور نشان میدهد كه جنبش دموكراتیك آذربایجان دارای زمینه عینی بوده و قیام ملی چیزی نیست كه به فرمان شوروی و به وسیله چند مهاجر صورت بگیرد.
دولت صدرالاشراف این قصاب باغشاه در زمان كودتای محمدعلیشاه و لیاخوف بر علیه مشروطیت، مطالبات حقطلبانه و مسالمتآمیز فرقه دموكرات آذربایجان را با تشدید فشار بر آزادیخواهان در سراسر ایران و تحریك مالكین و ژاندارمها در آذربایجان بر علیه دهقانان پاسخ داد. شرح فجایعی كه در این زمان در د ات آذربایجان انجام گرفت، بحث مفصلی میطلبد.
دهقانان و فرقه دموكرات آذربایجان به مراجع قضایی شكایت كردند، ولی احكام قضایی ضمانت اجرا نداشت و مفید فایدهای نبود. ناچار دهقانان براساس سنت دیرینه به دفاع از خود پرداختند. از دیرباز دهقانان آذربایجان یا گروهی از آنها برای مبارزه با ستم اربابان به كوهها میرفتند و به جنگ و گریز پارتیزانی دست میزدند. این دستهها به «قاچاق»ها شهرت داشتند. داستانهای حماسی قهرمانان آذربایجانی به نام كوراوغلو، قاچاق نبی و... شرح مبارزات این دلیرمردان است. از سال 1320 به ب د نیز دستههای كوچك مسلح «قاچاق» در اطراف میانه، سراب، مراغه و ارومیه و... به حمایت از دهقانان تشكیل شده بود. صفر قهرمانیان یكی از افراد این گروهها بود.
وقتی به شكوائیههای دهقانان و فرقه دموكرات با تشدید فشار پاسخ دادند و حتا بخشنامه كفیل استانداری آذربایجان مبنی بر اینكه وصول سورسات و عوارض از زارعین را غیرقانونی اعلام كرد، مالكین و ژاندارمها اجرا نكردند. دولت مركزی آن را فسخ كرد. وقتی كه دهقانان ناگزیر به شیوه مبارزه سنتی «قاچاق» پرداختند، فرقه دموكرات آذربایجان شعار «دفاع از خود» را پیش كشید و دستجات فدایی در د ات و شهرها تشكیل شدند.
بعد از صدرالاشراف حكومت حكیمی (حكیمالملك) روش فشار صدر را ادامه داد و حتا در مجلس به ملت آذربایجان توهین كرد و زبان آنها را زبان تحمیلی مغول قلمداد كرد و شركتكنندگان در نهضت دموكراتیك ملی آذربایجان را «یك مشت مهاجر» نامید.
حكیمالملك از استادان فراماسیونری، عامل امپراطوری بریتانیا و نوكر دربار بود، كوشش كرد مسایل داخلی ایران را به مجامع بینالمللی بكشاند. ابتدا به كمیسیون وزرای امور خارجه 5 كشور بزرگ كه در تاریخ 25 آذر 24 در مسكو تشكیل گردید، شكایت كرد. در این جلسه وزیر خارجه بریتانیا طرحی پیشنهاد كرد كه مسایل ایران در كمیته سه نفری مركب از نمایندگان آمریكا و انگلستان و شوروی حل و فصل شود. پیشنهادی كه ایران را تحت قیمومیت این كمیسیون درمیآورد. دولت حكیمی با این پیشنهاد موافقت كرد و تنها تقاضایش این بود كه دو نماینده از طرف دولت ایران در این كمیسیون داشته باشد.
مولوتف وزیر خارجه شوروی این طرخ را با قاطعیت رد كرد و آن را دخالت در امور داخلی ایران تلقی كرد.
سپس سه استاد فراماسیونری و عاملان بدنام انگلستان یعنی حكیمی نخستوزیر، تقیزاده سفیر كبیر ایران در لندن و نماینده ایران در سازمان ملل متحد و علا سفیر كبیر ایران در واشنگتن موضوع داخلی را به سازمان مل و شورای امنیت كشاندند.
دولتهای صدر و حكیمی نه فقط به تقاضای آذربایجان جواب ندادند، بلكه انتخابات مجلس 15 را نیز به تعویق انداختند. فرقه دموكرات آذربایجان طی نامه سرگشادهای مطالبات خود را به 5 دولت بزرگ و دولت و دربار ایران نوشت و اتمام حجت كرد. این اقدامات مسالمتآمیز و قانونی مبنی بر تشكیل انجمنهای ایلتی و ولایتی نیز به نتیجه نرسید. لذا فرقه گام بعدی را برداشت و شعار «فرمان انتخابات را مردم آذربایجان خود صادر خواهند كرد» را مطرح نمود. كنگره ملی آذربایجان در 29 آبان 1324 فرمان انتخابات مجلس ملی را صادر كرد و هیئت 39 نفری مأمور اجرای آن شدند و مجلس ملی آذربایجان در 21 آذر 24 رسما" گشایش یافت و پیشهوری رهبر فرقه دموكرات (حزب اکثریت)مأمور تشكیل كابینه گردید و همان روز بعد از ظهر حكومت ملی و برنامه آن از طرف مجلس ملی تأیید شد.
حكومت ملی از شخصیتهای محلی به شرح زیر تشكیل یافت كه فقط محمد بیریا سابقه عضویت در حزب توده ایران را داشت:
1- سید جعفر پیشهوری نخستوزیر (و سرپرست وزارت كار تا تعیین وزیر)
2- دكتر سلاماله جاوید- وزیر كشور
3- دكتر مهتاش- وزیر كشاورزی
4- دكتر اورنگی- وزیر بهداری
5- محمد بیریا- وزیر معارف
6- كبیری- وزیر راه و پست و تلگراف و تلفن
7- جعفر كاویان- وزیر قشون ملی
8- غلامرضا الهامی- وزیر مالیه
9- یوسف عظیما- وزیر دادگستری
10- رضا رسولی- وزیر تجارت و اقتصاد
ضمنا" زینالعابدین قیامی به ریاست دیوان تمیز و فریدون ابراهیمی به سمت دادستان كل آذربایجان تعیین گردیدند.
حكومت به اجرای سریع برنامههای خود آغاز كرد كه شرح آن آمده است.
سیاست خصمانه و لجوجانه حكیمی موجب تیرگی روابط دولت مركزی و حكومت ملی آذربایجان گردید و حكیمی در گزارشی كه در جلسه 19/10/1324 به مجلس داد، اظهار داشت: «به نظر بنده، اكثر قریب به اتفاق كسانی كه در آن دسته وارد هستند، آذربایجانی نیستند»!
دكتر مصدق در پاسخ حكیمی گفت: «نظریات من این بود كه بین دولت راجع به طرز اداره نمودن قسمتی از مملكت با اهالی آنجا (آذربایجان) اختلاف حاصل شده است. باید با اهالی محل داخل مذاكره شد. شاید، اختلاف را بتوان با خود آنها حل كرد. من برای صلاح و صواب ملت ایران از آقای حكیمی خواهش میكنم بیش از این وقت مملكت را ضایع نكند، فورا" از كار كنارهجویی كند».
پس از استعفای حكیمالملك، قوامالسلطنه در تاریخ 6/11/1324 به نخستوزیری تعیین شد...
قوامالسلطنه ابلاغیه هفت مادهای مورخ 2/2/1325 هیئت دولت را به عنوان مبنای مذاكره با حكومت ملی آذربایجان انتشار داد و از نمایندگان آذربایجان دعوت كرد تا برای مذاكرات به تهران بیایند. حكومت ملی كه همواره طرفدار حل مسالمتآمیز مسایل خود با مركز بود، این دعوت را پذیرفت و هیئت نمایندگی آذربایجان به سرپرستی پیشهوری در تاریخ 8/2/1325 به تهران وارد شدند كه از طرف آزادیخواهان تهران با شكوه كمنظیری استقبال شدند.
هیئت نمایندگی آذربایجان مطالبات خود را در 33 ماده تسلیم دولت مركزی كردند و طی مذاكرات به نتیجه نرسیدند و پیشهوری بعد از دو هفته اقامت در تهران با همراهان به تبریز بازگشتند و مقرر شد مذاكرات در تبریز ادامه یابد.
در خرداد ماه 25 هیئت نمایندگی دولت مركزی به ریاست مظفر فیروز معاون نخستوزیر در تبریز مذاكرات را ادامه دادند و منجر به موافقتنامه 23/3/25 گردید و سپس به تصویب مقامات دولت مركزی و مجلس ملی آذربایجان رسید.
مسایلی كه در موافقتنامه مورد توافق طرفین قرار گرفت، به اختصار عبارت است از:
- دولت مركزی «نهضت دموكراتیك آذربایجان» را به رسمیت شناخت.
- تشكیل انجمن ایالتی و ولایتی در آذربایجان و در سراسر ایران.
- استاندار و رؤسای ادارات با پیشنهاد انجمن ایالتی آذربایجان و با حكم دولت مركزی تعیین میگردد.
- انجمن ملی آذربایجان به عنوان انجمن ایالتی آذربایجان شناخته شد.
- 75% از عواید مالیاتی آذربایجان اختصاص به خود آذربایجان خواهدداشت.
- 25% از درامد گمركی به دانشگاه آذربایجان اختصاص داده شد.
- امتداد راهآهن میانه به تبریز با مخارج دولت
- سازمان فدائیان به سازمان ژاندارمری تبدیل شود و نام ژاندارمری عوض شود (بعدا" نگهبان نامیده شد).
- تقسیم اراضی خالصه را دولت تأیید نمود و قرار شد لایحه قانونی برای تصویب به مجلس 15 تقدیم دارد.
- دولت تعهد كرد كه لایحه انتخابات را بر اساس اصول دموكراتیك شامل مشاركت زنان در انتخابات را تهیه و با قید فوریت به مجلس تقدیم نماید و نیز تعداد نمایندگان آذربایجان به نسبت جمعیت افزایش یابد.
- ایالت آذربایجان عبارت است از استانهای 3 و 4
- موافقت با تشكیل شورای اداری آذربایجان مركب از استاندار و رؤسای ادارات و هیئت رئیسه انجمن ایالتی آذربایحان.
- تدریس در 5 كلاس ابتدایی به زبان آذربایجانی و در سایر مقاطع تحصیلی به زبان فارسی و آذربایجانی خواهد بود.
- زبان آذربایجانی و فارسی به عنوان زبان رسمی شناخته شدند.
- تا تصویب لایحه انتخابات انجمن شهر و اجرای آن، انجمن فعلی شهر، شهرداریها در آذربایجان به كار خود ادامه خواهد داد.
در این موافقتنامه مسئله طرز جبران خسارت مالكینی كه املاك آنها از طرف حكومت ملی مصادره و تقسیم شده، به كمیسیونی كه بعدا" تعیین خواهد شد، موكول گردید.
مهمتر اینكه طرز تعیین فرماندهان قشون و سازمان آن و درجات فدائیان و به طور كلی آرتش لاینحل باقی ماند و موكول به تشكیل كمیسیونی خاص و ادامه مذاكرات شد. قواملسلطنه چنین وانمود میكرد كه این كارشكنیها را دربار میكند و پیشهوری در نطق خود صراحتا" گفت: «مقامات غیرمسئول (شاه) حق دخالت ندارد».
درباره موافقتنامه نظر پیشهوری این بود كه حكومت ملی آذربایجان برای حل مسالمتآمیز مسایل بین حكومت ملی آذربایجان و دولت مركزی به گذشتهایی تن داد، ولی توانست هدفهایی را كه فرقه دموكرات آذربایجان در اعلامیه 12 شهریور 24 مطرح كرده بود، رسمیت دهد.
قوامالسلطنه حل مسایل نظامی و انتظامی را معوق گذاشت. و با تظاهر به «حسن نیت» و «آزادیخواهی» مرموزانه به توطئهچینی ادامه داد و شبكه «بدامن» به فعالیت خود برای تحریك خانهای قشقایی، بختیاری و... برای قیام شدت بخشید.
پس از تحویل مسالمتآمیز زنجان به قوای دولتی و یورش آرتش شاهنشاهی و عوامل آنها به شهر و فجایعی كه مرتكب شدند، برخوردهای نظامی در مرزها از طرف قوای دولتی تكرار شد، و بالاخره به بهانه «لزوم ورود آرتش به آذربایجان به منظور استقرار امنیت انتخابات مجلس پانزدهم» در 19 آذر 1325 فرمان حمله به آذربایجان صادر گردید. و ستون اعزامی به فرماندهی سرتیپ هاشمی[1] به سوی میانه حركت كرد.
همین جا درستی این نظریه را باید تأیید نمود كه اگر آرتش شاهنشاهی بدون پشتیبانی و دخالت دولتهای آمریكا و بریتانیا به آذربایجان حمله میكردند قوای مسلح و نیروهای ملی آذربایجان و آزادیخواهان ایران قادر بودند با آنها مقابله نموده و اراده ملت را حاكم نمایند, ولی حقیقت این است كه نقشه حمله به آذربایجان به دستور آمریكا و انگلیس با برنامهریزی مستشاران نظامی آمریكا و فرماندهی شوارتسكوپف آمریكایی انجام گرفت
جنایاتی كه آرتش شاهنشاهی و ژاندارمها و چاقوكشان ذوالفقاری در د م آذرماه و روزهای بعد در زنجان مرتكب شدند، همه آذربایجانیها را به هیجان آورد. طبیعی است كه عكسالعمل دانشجویان چشمگیر بود.
میدانیم كه طبق موافقتنامه بین دولت مركزی و نمایندگان آذربایجان و بنا به پیشنهاد دولت قرار شد كه چون زنجان در تقسیمبندی كشوری جزء آذربایجان نبوده مؤقتا به دولت مركزی تحویل داده شود. امنیت شهر به وسیله 300 ژاندارم (نگهبان) و 300 فدایی حفظ شود و دولت تعهد كرد كه پس از تشكیل دوره 15 مجلس لایحهای به مجلس تقدیم نماید و زنجان جزء استان آذربایجان بشود. در اجرای این موافقتنامه در تاریخ 30 آبان صورتمجلس تحویل بین نمایندگان دولت مركزی و آذربایجان به امضا رسید و شهر از اول آذر تحویل نمایندگان دولت داده شد. ولی آرتش ریاكارانه و عهدشكنانه در اول آذر با توپ و تانك به شهر حمله كرد، شهر بیدفاع و تحویل داده شده را «فتح!» كرد. تحت حمایت آرتش ژاندارمها و عوامل ذوالفقاریها به شهر ریختند. مرتكب جنایات هولناكی شدند....)
اتحادیه دانشجویان آذربایجان اعلامیه اعتراضآمیزی چاپ و منتشر كردند و میتینگی در سالن اجتماعات دانشگاه برگزار نمودند و تصمیم گرفته شد كه دانشجویان به حالت دمونستراسیون از دانشگاه تا كمیته مركزی فرقه دموكرات آذربایجان كه محل كار پیشهوری بود، حركت كنند. همزمان كارگران كارخانه ظفر به طرف كمیته مركزی راهپیمایی كردند. دو مظهر روشنفكری و كارگزی آذربایجان در جلوی كمیته مركزی اجتماع كردند. پیشهوری در بالكن مشرف به خیابان ستارخان ظاهر شد و مورد استقبال پرشور دانشجویان و كارگران قرار گرفت و نطق هیجانانگیزی ایراد كرد. این آخرین نطق پیشهوری در اجتماعات تبریز بود.
پس از یورش وحشیانه آرتش شاهنشاهی به تبریز یكی از اهداف اولیه آنها و اوباشان سلطنتطلب تعطیل دانشگاه بود. شاه و دولت قوامالسلطنه با امحای یادگاریهای پرارزش حكومت ملی تلاش كردند كه این خاطرات را از حافظه آذربایجانیها بزدایند. تعطیلی دانشگاه و سرنگون ساختن مجسمه ستارخان و قهرمانان آذربایجان و... از آن جمله بود. آنها به رذالت آلوده بودند، آلودهتر شدند، ولی به آرزوهای پلیدشان نرسیدند. دانشگاه آذربایجان به همت مردم احیا شد و ستارخانها الهامبخش مبارزات مردمی گردیدند.
شاه با بازگشایی دانشگاه تبریز خصمانه مخالفت میكرد. و در اوایل خرداد ماه 1326 كه «فاتحانه» به تبریز سفر كرد در باسمنج شخصیتهای سرشناس تبریز به استقبالش رفتند و در این ملاقات یكی از خواستهای اساسی اهالی بازگشایی دانشگاه آذربایجان بود كه شاه با اكراه قبول كرد. و بالاخره پس از تأخیرهای فراوان چاكران شاهنشاهی حاكم بر آذربایجان چاپلوسانی نظیر دكتر بیانی رئیش دانشگاه تبریز آن را «به نام نامی اعلیحضرت همایون شاهنشاهی»! افتتاح كردند.
تأسیس دانشگاه ملی آذربایجان یكی از اقدامات درخشان حكومت ملی آذربایجان است و برنامهریزی و اجرای آن نمونهای از واقعبینی و استفاده بهینه از امكانات موجود و مدیریت مدبرانه و كارهای انقلابی است.
تا سالها این دانشگاه نقایص جدی از لحاظ استاد و وسایل فنی داشت، به نحوی كه دانشگاه تهران این تصمیم تحقیرآمیز را گرفت كه دانشجویان دانشكده پزشكی تبریز كه به دانشگاه تهران منتقل میشوند یا باید یك سال پایینتر تحصیل بكنند و یا امتحان مجدد بدهند! در حالی كه اگر هم تحصیل آنها نقصی داشت گناه به گردن دولت بوده است.
مبارزات دانشجویان در د رههای اول افتتاح مجدد دانشگاه بسیار درخشان بود. در نتیجه مبارزات آنها بود كه نسبت به رفع نقایص اقدام شد. یاد این دانشجویان گرامی باد!
پرسش- جناب آقای بهزادی، حالا که به طور اجمالی با برخی از فعالیتهای حکومت ملی آذربایجان آشنا شدیم، دوست داریم نظر شما را درباره علل و شرایط ظهور و سقوط حکومت ملی آذربایجان بدانیم.
پاسخ- توضیح درباره علل و شرایط آغاز نهضت دموكراتیك ملی آذربایجان و گسترش و پیشرفت گام به گام و سریع آن و نیل به اهداف خود، تشكیل حكومت ملی و نیز علل و شرایط عقبنشینی بدون دفاع و مسالمتآمیز آن، مستلزم بحث مفصلی است. ولی من كوشش میكنم هر چند به اختصار جمعبندی آن را ارائه دهم.
حقیقت این است كه شایعات و تبلیغات دشمنانه به قصد انحراف افكار عمومی آن چنان گسترده بود كه هالهای از ابهامات بر روی حقایق كشیده است. واقعا" تاریخ این دوره را باید بازنویسی كرد. نظام دیكتاتوری درباری و ساواكی به مدت طولانی 32 سال بر روی توجیه این شایعات كوشیده است و به نحوی كه برخی اشخاص سادهلوح نیز تحت تأثیر آن قرار گرفتهاند.
اجازه میخواهم كه خواننده را به مطالعه جلد دوم كتاب ظهور و سقوط پهلوی دعوت كنم. در صفحه 178 كتاب تحت عنوان اینتلجنت سرویس، سیا و شبکه بدامن چنین میخوانیم:
«شاپور ریپورتر زمانی وارد ایران شد (1325) كه سرویس اطلاعاتی بریتانیا توسط جاسوسان برجستهای چون آلن چارلز ترات، آن لمبتون و ارنست پرون شبكههای وسیع خود را بازسازی كرده و در همین دوران «اداره خاورمیانه» سرویس اطلاعاتی آمریكا به رهبری كرومیت روزولت نیز نخستین شبكههای خود را تنیده بود و هر دو سرویس جاسوسی فعالیتهای توطئهگرایانه و پیچیده و مؤثری را، به ویژه در بحبوحه حوادث سالهای 1325-1324 به فرجام رسانیده بود».
ترات یكی از جاسوسان عالیرتبه اینتلجنت سرویس و متخصص ورزیده جنگهای روانی بوده، میس لمبتون جاسوسی ورزیده، دانشمند كه مدت طولانی در ایران برای امپراطوری بریتانیا خدمت كرده و كتاب «مالك و زارع» وی مشهور است. ارنست پرون چهره مرموزی است. در آستانه سفر محمدرضا در زمان ولیعهدی برای ادامه تحصیل به مدرسه لوروزه در سویس اینتلجنتسرویس باغبانی را در آن مدرسه میگمارد كه پسرش ارنست پرون با ولیعهد ایران روابط ویژه برقرار میكند. ارنست پرون به همراه محمدرضا به تهران میآید و در د بار و در جوار محمدرضا زندگی میكند. درباره نفوذ او در محمدرضا و رفتار خیرهسرانه وی در د بار مطالبی در كتاب خاطرات فردوست و ملكه ثریا آمده است.
شبكه جاسوسی بدامن در همكاری نزدیك با كرومیت روزولت در آستانه نهضت دموكراتیك ملی آذربایجان به دو رشته عملیات دست میزنند. از یك سو با جعل شایعات و افتراها جنگ روانی بر علیه نهضت دموكراتیك راه میاندازند و از سوی دیگر به تبلیغات دامنهداری بر علیه نهضت ملی آذربایجان میپردازند. عوامل این شبكهها، دربار، آرتش و سیدضیا و مطبوعات داخلی و خارجی وابسته به آنها و رادیوهای لندن، آنكارا و دهلی تهمتهای ساخته و پرداخته این شبكه را میپراكنند. یكی از شگردهای این شبكه پخش شعارگونه افتراهایی بود كه احساسات مخالف افراد ناآگاه را بر علیه نهضت دموكراتیك آذربایجان برانگیزد. این شیوه در تاریخ ما سابقه داشته است. از آن جمله اتهام «بابیگری»، «ملحد»، «نوكر بیگانه» و اتهام «تجزیهطلبی» به شیخ محمد خیابانی و لقب «متجاسر» به سردار و...
بنا به مراتب بالا قبلا باید ماهیت این افتراها و انگزنیها را برملا ساخت. من كوشش میكنم با استناد به مستنداتی از اسناد محرمانه منتشره وزارت امور خارجه آمریكا و انگلیس و رجال این كشورها حقایق را آشكار كنم. همه اینها دشمنان نهضت بودهاند، ولی در گزارشات خود هرچند با بیان دیپلماتیك به حقایقی اعتراف كردهاند.
محور اصلی این اتهامات را میتوان چنین خلاصه كرد:
1- عدم تخلیه ایران از طرف آرتش سرخ به منظور تثبیت حكومت ملی آذربایجان و تحصیل امتیاز نفت شمال است.
2- اتحاد شوروی حكومت ملی آذربایجان را به وجود آورده تا امتیاز نفت شمال را تحصیل كند.
3- نهضت دموكراتیك آذربایجان را یك مشت «مهاجر» طبق نقشه شورویها برای تجزیه آذربایجان از ایران و الحاق آن به آذربایجان شوروی راه انداخته است.
توضیح اینكه:
1- عدم تخلیه ایران از طرف آرتش سرخ ربطی به مسایل ایران نداشته است. بلكه به ب خوردهای بین المللی اتحاد شوروی و انگلستان مربوط بوده است.
نوشته روزنامه پراودا در این زمینه گویاست:
«.... چرا آرتش انگلیس مصر، لبنان، یونان و... را تخلیه نمیكند؟»
به عبارت دیگر عدم تخلیه ایران از طرف آرتش سرخ، برای فشار آوردن به امپراطوری بریتانیا برای تخلیه كشورهای اشغالی بوده است.
2- در مورد نفت شمال اظهار عقیده جرج كنان كاردار آمریكا در مسكو جالب است:
«انگیزه اخیر رفتار شوروی در شمال ایران شاید صرفا" نفت نباشد، بلكه نگرانی از نفوذ احتمالی خارجیها در آن منطقه كه با مسئله وجهه عمومی ارتباط مییابد، نیز مطرح است. نفت شمال ایران مهم است، اما نه به عنوان چیزی كه مورد نیاز روسیه است، بلكه به عنوان چیزی كه ممكن است در صورت بهرهبرداری هر كشور دیگری از آن خطرناك باشد». (نقل از كتاب ایران بین دو انقلاب)
كلارمونت اسكراین كنسول انگلیس در مشهد بعدها در خاطرات خود نوشت:
«دخالت قدرتمندانه آمریكا به صورت حضور هیئتهای مالی، نظامی و هیئت ژاندارمری، یورش آشكار آمریكا برای تصرف بازار ایران و مهمتر از همه تلاش شركتهای استاندارداویل و اكیوم و شل برای دستیابی به امتیازات نفتی بود كه روسها را در این كشور از متحد دوران جنگ به رقیب دوران جنگ سرد تبدیل كرد».
از اظهارنظرهای بالا چنین برمیآید كه شورویها احتیاجی به نفت ایران نداشتند، ولی برای جلوگیری از دادن امتیاز نفت به شركتهای آمریكایی در همسایگی كشورشان پیشنهاد مشاركت در نفت شمال را پیش كشیدند.
به طور اجمال به روند مسایل مربوط به نفت شمال ایران بعد از سال 1320 نظر میافكنیم.
دولت ساعد مذاكرات محرمانه با شركتهای نفتی آمریكایی را آغاز كرد وقرارداد آن مورد توافق قرار گرفت. طوسی نماینده مجلس در مرداد 1323 در جلسه مجلس پرده از روی این مذاكرات محرمانه برداشت. حزب توده، مطبوعات آزادیخواه و دكتر مصدق و... اعتراضات شدیدی را آغاز كردند و از دولت ساعد خواستند كه نتیجه مذاكرات محرمانه را گزارش كند.
در این زمان کافتارادزه معاون وزارت امور خارجه شوروی با پیشنهاد متقابلی به تهران آمد و بالاخره مجلس طبق ماده واحدهای هرگونه مذاكره برای واگذاری منابع نفتی به خارجیها را موكول به ب د از تخلیه ایران از قوای اشغالی كرد.
دكتر مصدق در این مورد چنین اظهارنظر كرد: «اگر آقای نخستوزیر (ساعد) به شركتهای آمریكایی گفته بودند، مادام كه جنگ تمام نشده و مادام كه قوای آمریكا از مملكت خارج نشده دولت داخل مذاكره نمیشود... دولت شوروی هرگز از ما تقاضای امتیاز نمیكرد. وقتی از آن طرف دنیا دولت آمریكا تقاضای امتیاز كند، دولت شوروی كه همسایه ماست، چرا نكند؟ و آنهایی كه میگویند كه اعطای امتیاز به شركتهای تابع دولت آمریكا از این لحاظ كه آن دولت با ما مجاور نیست، خالی از ضرر است، در اشتباهند. تنها عدم مجاورت دلیل نیست كه دادن امتیاز به آن دولت یا به شركتهای آمریكایی برای ما ضرر نكند. آمریكا دولتی نیست كه مجاورت یا عدم مجاورت آن با ما فرق بكند».
بعد از پایان جنگ بینالمللی دوم در شهریور 1324 دولت شوروی از بیم اینكه شركتهای آمریكایی برای تحصیل امتیاز نفت از نفوذ خود در هیئت حاكمه ایران استفاده بكند، پیشدستی كردند و پیشنهاد تشكیل شركت مختلط ایران و شوروی براساس 50-50 را پیش كشیدند. اگرچه قوام با طرح مذكور موافقت اصولی كرد، ولی تصویب نهایی را به تشكیل مجلس پانزدهم موكول كرد و بالاخره مجلس در تاریخ 29/6/26 مقاولهنامه مزبور را كان لم یكن تلقی نمود. ولی برای تسكین خاطر شورویها و رعایت «اصل موازنه مثبت» این شرط را در آن مصوبه گنجاند: «دولت مكلف است در كلیه مواردی كه حقوق ملت ایران نسبت به منابع ثروت كشور اعم از منابع زیرزمینی و نظیر آن مورد تضییع واقع شده، بخصوص راجع به نفت جنوب، به منظور استیفای حقوق ملی مذاكرات و اقدامات لازم را به عمل آورد».
شرط اخیر انگیزه و دستاویز آغاز نهضت ملی برای ملی كردن صنایع نفت ایران و خلع ید از شركت نفت جنوب گردید. به این ترتیب با دخالت شوروی در مسئله نفت شمال اولا" از دادن امتیاز نفت به شركتهای آمریكایی جلوگیری گردد و ثانیا" راه برای ملی شدن صنایع نفت گشوده شد.
3- تهمت تجریهطلبی را شبكه بدامن برای تحریك احساسات ملی مردم ایران و بدنام كردن فرقه دموكرات آذربایجان در بوق دمید. هستند كسانی كه امروز هم تا كسی دم از حقوق ملی اقوام ایرانی میزند، او را با اتهام «تجزیهطلبی» مورد حمله قرار میدهند.
در ادامه همان مقاصد بالا «مهاجرین» را محرك و ادارهكننده نهضت دموكراتیك ملی آذربایجان قلمداد کردند. همه مهاجرین كه در د ره رضاخان پهلوی به ایران برگشتند، 16 هزار نفر شامل زن و بچه بودند. از این عده تعداد كثیری پس از بازگشت به ایران به دور از مسایل سیاسی به زندگی خود ادامه دادند و غالبا" هم سابقه فعالیت سیاسی و یا تحصیلات عالی نداشتند. با توجه به تعداد اعضای فرقه و شمار شهدای آن پس از یورش آرتش شاهنشاهی پوچ بودن این اتهام محرز است. همه به یاد داریم كه درباره خیزش 29/11/1356 تبریز تیمسار آزموده استاندار شاه در آذربایجان در نطق رادیویی فریاد میزد:
«به خدا اینها آذربایجانی نبودند. اینها از آنور مرز آمده بودند»!
فرقه دموكرات آذربایجان در اعلامیه 12 شهریور 1324، در اسناد بعدی و رهبران حكومت ملی به كرات اعلام كردند كه ما خودمختاری برای آذربایجان با حفظ تمامیت ارضی ایران را میخواهیم. و موافقتنامه 23/3/25 بین دولت مركزی و نمایندگان آذربایجان بار دیگر صداقت آنها را در حفظ تمامیت ارضی ایران و تكذیب تجزیهطلبی ثابت كرد. تاریخ هم نشان داد كه حق با فرقه دموكرات بوده است.
یك دلیل انكارناپذیر را اینجا میگویم:
مداركی كه از آخرین شعارهای 2500 نفر اعدامی به حكم دادگاههای صحرایی آرتش شاهنشاهی در د ت است، گویای این حقیقت است كه این دلاوران قهرمان در راه اعتقادات ملی خود در پای چوبه دار و یا در برابر جوخه اعدام قرار گرفتند، با صدای رسا فریاد زدند: «زنده باد آذربایجان، زنده باد ایران، زنده باد آزادی»!
آری، این رادمردان كه دلاورانه شربت شهادت نوشیدند،اعتقاد فرقه و حكومت ملی و مردم آذربایجان به حفظ تمامیت ارضی ایران و آزادی و استقلال ایران را بازگو كردند. «زنده باد ایران»!
و این واقعیت انكارناپذیر اعلام بطلان جعلیات، افتراها و تهمتهای جاسوسان و افروزندگان جنگ روانی و تبلیغاتی امپریالیستها و ایادی آنها بود. تاریخ هم گواه صداقت آنهاست
میتوان گفت كه یادگارهایی از عمران و آبادی كه در زمان حكومت ملی و یا با همیاری مردم هر محل انجام گرفته، در هر شهر آذربایجان موجود است.
ساختمان بانك ملی آذربایجان و مجلس ملی آذربایجان و دانشسرای دختران و ساختمان دانشگاه و موزه و... در تبریز، ساختمان دهها مدرسه در تبریز و شهرها و دهات، ساختمان باشگاهها، سینما و سالن اجتماعات در شهرهای متعدد، احداث خیابانها، پاركها و آسفالت خیابانها در تبریز و شهرستانها، احداث جاده بین دهات و تعریض جادههای اصلی و تعمیر و نوسازی پلها، بازسازی قنوات و مخازن آب و اقدامات نظیر آن را میتوان نام برد.
خبرنگار روزنامه نیویورك هرالد تریبون در ایران مینویسد: «دموكراتها در مدت یك سال حكومت خود در شهر تبریز اصلاحات مهمی انجام دادهاند. در عرض این یك سال بیش از كلیه كوچههایی كه در سالهای قبل احداث شده بود، خیابانسازی شده است. چهار میل مسافت بین شهر و ایستگاه راهآهن آسفالت و گدایان از كوچهها رانده شده بودند... تعریض و ترمیم جادههای بین شهرها از فعالیتهای چشمگیر حكومت ملی بود».
6- خدمات فرهنگی و مطبوعات
تألیف كتب درسی كلاسهای ابتدایی در مدت كوتاه و چاپ و ارسال آنها به مدارس در سراسر آذربایجان، تأسیس چاپخانه آذربایجان، تشویق انتشار 50 روزنامه و مطبوعات در تبریز و شهرستانها، تهیه وسایل و امكانات ورزشی برای جوانان و سالنهای ورزشی برای بانوان، تشكیل انجمن شعرا و نویسندگان در تبریز و شهرستانها و ایجاد امكانات و تسهیلات برای نویسندگان و شعرا، مبارزه گسترده با بیسوادی در شهرها و كارخانجات و دهات و... از اقدامات مهم و فراموشنشدنی حكومت ملی است.
7- خدمات بهداشتی و بهداری
حفظ سلامتی مردم مورد توجه خاص بود. به منظور مبارزه و پیشگیری از بیماریهای مسری از طریق آموزش عمومی و واكسیناسیون خدمات ارزندهای صورت گرفت. پنجاه بیمارستان و درمانگاه در نقاط مختلف به كار افتاد و درمانگاههای سیار برای اعزام به دهات سازمان داده شد.
دانشكده طب در د نشگاه تبریز تأسیس شد و آموزشگاه عالی مامایی و آموزشگاه پرستاری به فعالیت پرداخت.
8- امور خیریه
مجلس ملی و حكومت ملی قانونی برای تشكیل جمعیت خیریهای از شخصیتهای سرشناس و معتمدین تبریز برای تأسیس پرورشگاه كودكان، تأسیس خانه سالمندان، كمك به مادران و شیرخوارگاهها، گسترش شعب آنها در شهرستانها به تصویب رساند و با جدیت قابل تحسینی آنها را به مرحله اجرا درآورد.
پرورشگاه برای كودكان بیسرپرست دو بخش بود. كودكان بیسرپرست 3 تا 14 سال و كودكان كمتر از 3 سال.
این اقدامات و ایجاد كار برای بیكاران بساط تكدیگری را برچید.
9- اقدامات در زمینههای هنری
احیای تئاتر ملی آذربایجان و تشكیل گروههایی از هنرپیشگان بااستعداد سابقهدار و جوانان در تبریز كه چندین نمایشنامه را به صحنه آوردند و آنها را در سایر شهرهای آذربایجان به تماشا گذاشتند.
در هر شهر نیز گروههای محلی برای هنرنمایی تشویق شدند. گروه موسیقی ملی برای اولین بار در تبریز به شكل سازمان یافته و با اسلوب مترقی فعالیت خود را آغاز كرد و دهها هنرمند در رشتههای مختلف موسیقی و رقص به هنرنمایی پرداختند.
موزه نقاشی استاد بهزاد و نمایشگاه دایمی نقاشی و خط افتتاح شد.
در اینجا مناسب میدانم كه سرگذشت حسن ذوالفقارزاده، یكی از نقاشان تبریزی را بازگو كنم. ایشان در سال 1297 در تبریز به دنیا آمده و در پرورشگاه بزرگ شده و تحت تعلیم استادان در هنر نقاشی استعداد درخشان خود را نشان داده است. ایشان اواخر آذر 25 در یورش اوباش و اراذل به موزه نقاشی بهزاد به دفاع از تخریب آثار هنری میایستد. او به دست اوباش مضروب و دستگیر و چند روز بعد در د منه كوههای پربرف سرخاب تبریز به جوخه اعدام سپرده میشود.
خانم فكور با این جمله زیبا یاد او را عزیز میدارد:
«... بدین ترتیب حسن ذوالفقارزاده در زیر آسمان مهآلود تبریز، بر بومی از برف و یخ با خون خویش آخرین تابلوی نقاشیاش را آفرید. او اولین نقاشی است كه در مدافعه از هنر خویش به شهادت رسیده است. یادش گرامی باد»!
10- دانیشیر تبریز
هنگامی كه در تاریخ 26/1/25 به طور آزمایشی و در تاریخ 6/2/25 به طور رسمی این كلام از ایستگاه فرستنده رادیو تبریز طنین افكند، دلهای هر آذربایجانی و ایرانی آزادیخواه لبریز از شادی گردید.
حكومت و شهرداریها به علت اینكه تعداد رادیو در منازل كم بود و همه قادر به خرید آن نبودند، تعداد مورد نیاز رادیو در محلهای عمومی نصب كردند تا مردم بتوانند به رادیوی خود گوش كنند.
این برای اولین بار بود كه خارج از تهران در استانها رادیوی محلی به كار میپرداخت.
این بود شمهای از اقدامات و خدمات تاریخی حكومت ملی آذربایجان در یك سال كه بدان اشاره شد. این اقدامات خاطرهای را نزد آذربایجانیها به یادگار گذاشت كه هرگاه عناصر صالح و مدبر با دلسوزی و برنامه صحیح در رأس حكومت به مردم خدمت كنند، چه انقلاب عظیمی را میتوانند آفرید
پرسش- جناب بهزادی، با توجه به اینکه شما دانشجوی اولین دوره آموزشی دانشگاه آذربایجان به سال ۱۳۲۵ بودید، درباره نحوه تأسیس و همینطور سیستم آموزشی آن نکاتی را بیان بفرمایید.
پاسخ- درباره تأسیس دانشگاه ملی آذربایجان جداگانه و كمی گستردهتر صحبت خواهم كرد. زیرا یكی از اقدامات پرارزش و انقلابی حكومت ملی است.
تأسیس دارالفنون ملی آذربایجان در تبریز در سرلوحه مرامنامه فرقه دموكرات آذربایجان، مصوبات مجلس ملی و برنامه مورخ 21 آذر 1324 حكومت ملی قرار داشت و به خصوص پیشهوری توجه ویژهای به این امر داشت.
فرمان مورخ 9/10/24 حكومت ملی تأسیس دانشگاه را در اولویت قرار داد. به موجب این مصوبه دانشگاه ملی در اول مهر ماه 1325 میبایستی شروع به كار كند. بدین منظور دو راهحل پیشبینی شد. نخست اینكه ساختمان دانشسرای مقدماتی تبریز كه ساختمانی مجهز و مناسب بود تخلیه و به دانشگاه تحویل شود. به سرعت محلی برای انتقال دانشسرای مقدماتی پسران تهیه شد و ساختمان در اختیار دانشگاه قرار گرفت و برای پذیرش دانشجو در سال تحصیلی آینده آماده گردید.
دوم اینكه محلی مناسب برای دانشگاه در نظر گرفته شود و ساختمان و تجهیزات یك دانشگاه مدرن در آنجا پیاده شود.
دكتر جهانشاهلو به ریاست دانشگاه و كمیسیونی 7 نفره برای تدارك مقدمات افتتاح دانشگاه در مهر سال 25 جهت تعیین دروس و استاد و تنظیم امور و غیره تعیین گردیدند.
در تاریخ 22/3/25 مراسم كلنگزنی و یا گذاشتن سنگ بنای ساختمان اصلی ابتدا در ساختمان دانشسرای مقدماتی برگزار شد و سپس مدعوین با حضور پیشهوری به محل اصلی دانشگاه رفتند و پیشهوری در د خل بطری یادبودنامهای را در بتون پیستون اصلی قرار داد و كار ساختمانی آغاز گردید. در این مراسم یكی از ناطقین صفوت، فرهنگی باسابقه بود كه خاطره خود را چنین نقل كرد: (ترجمه به فارسی)
«چند روز پیش جهت انتخاب زمین مناسب برای دانشگاه با حضور آقای پیشهوری به سوی مدخل شرقی شهر رفتیم. در مدخل شهر باغ قدیمی صاحبدیوان را دیدیم كه دیوارهای ضخیم همانند قلعهها داشت و در آن ساختمان جدید وحشتآوری قرار داشت. این ساختمان را برای ما زندانی بنا كرده بودند تا واردین به شهر با دیدن بنا به خود بلرزند. این مدفنی بود كه برای آزادیخواهان ساخته بودند، اما فرصت نیافتند. برای بنای این ساختمان مبلغ 400 هزار تومان قبل از جنگ خرج كرده بودند. نصف این پول را به جیب زده بودند و نصف دیگر را هزینه كرده بودند.خلاصه ما وارد این ساختمان شدیم. آنجا را بازدید كردیم. آقای پیشهوری پس از ملاحظه آن گفت: من طرفدار زندان نیستم. من طرفدار مدرسهام. مسافری كه به شهر وارد میشود نه زندان و بازداشتگاه بلكه باید مركز علم و عرفان، یعنی دارالفنون را ببیند».(روزنامه آذربایجان 24/3/1325).
به این ترتیب محل ساختمان دانشگاه تعیین شد و همان طوری كه پیشهوری در این مراسم گفته بود، به شهر بزرگ دانشگاهی تبدیل گردید.
مبلغ 2 میلیون تومان برای ساختمان و هزینه اداری آن بودجه اختصاص دادند كه نصف آن برای مرحله اول ساختمان بود و نصف دیگر برای تجهیزات و سایر هزینههای جاری. باید گفت كه مبلغ دو میلیون تومان از كل بودجه سالیانه وزارت معارف آذربایجان بیشتر بود.
چه نیكوست كه دانشجویان دانشگاه تبریز سالگرد این روز یا روز نهم دیماه 24 را جشن بگیرند و به ب یادگزاران آن به ویژه به پیشهوری درود بفرستند.
اسمنویسی برای سال تحصیلی جاری ( اول مهرماه 25) آغاز و از تاریخ 10 تیر ماه لغایت 15 مرداد 25 انجام گرفت.
آنهایی كه دیپلم ششم متوسطه داشتند، بدون كنكور و فارغالتحصیلان پنجم متوسطه و دانشسرای مقدماتی با گذراندن كنكور پذیرفته شدند. كنكور در شهریور ماه انجام گرفت و در موعد مقرر كلاسها تشكیل یافت.
دانشگاه مركب از دو د نشكده بود: 1) دانشكده پزشكی، مدت تحصیل 6 سال و تعداد پذیرش دانشجو 60 نفر. 2) دانشكده تربیت معلم شامل 4 رشته: زبان و ادبیات- تاریخ و جغرافیا- طبیعیات و شیمی، ریاضیات و فیزیك. دوره تحصیل در این دانشكده 3 سال بود و در هر رشته 30 دانشجو پذیرفته شد.
قرار بود كه در آینده دانشكدههای كشاورزی و حقوق نیز دایر گردد.
استادان از پزشكان، دبیران باسابقه و سرشناس تبریز و مهندسین برگزیده شده بودند. تنها یك نفر استاد ریاضیات عالی از باكو استخدام شده بود. دكتر محمدوف مردی بود بلندقامت، چهارشانه، گندمگون و شیكپوش. او قبل از انقلاب اكتبر كارگر معادن نفت باكو بود. بعد از انقلاب در كلاسهای شبانه به تحصیل ادامه میدهد و سپس با استفاده از بورس دولتی در باكو لیسانس ریاضیات را اخذ میكند و از دانشگاه مسكو در رشته ریاضیات به اخذ درجه دكترا نایل میگردد.
پیشهوری در رشته زبان و ادبیات، ادبیات باستانی را تدریس میكرد و پنجشنبهها به دانشكده میآمد و در موقع تنفس، دانشجویان دورش حلقه میزدند و با اشتیاق فراوان با این معلم پیر و رهبر حكومت ملی صحبت میكردند. حضور پیشهوری در د نشگاه موجب توجه خاص به امور جاری دانشگاه بود.
دروس در تمام كلاسها به زبان آذربایجانی بود و درس زبان آذربایجانی برای همه رشتهها اجباری بود. استاد این درس گنجعلی صباحی بود كه در مدیریت داخلی دانشكده هم فعالیت میكرد. صباحی با تسلط كامل به دستور زبان تركی آذربایجانی و با شیوایی و فصاحت قانون هماهنگی اصوات تركی آذربایجانی را آموزش میداد. باید اذعان كنم كه این درس گیرایی ویژهای داشت، زیرا برای اولین بار از قانونمندی زبان مادری اطلاع یافتیم و در حقیقت ایشان دری به روی ما گشودند كه بعدها با خودآموزی آن را ادامه دادیم.
اوقات درس دانشگاه از ساعت 2 تا 8 بعد از ظهر بود. به این ترتیب استادان شاغل و آن دسته از دانشجویان كه شاغل بودند میتوانستند به كار و درس خود برسند.
كارمندان و آموزگاران هم میتوانستند در صورتی كه در د نشگاه پذیرفته میشدند با ارائه گواهی قبولی دانشكده به اداره مربوطه به تبریز منتقل گردند و در ادارات به این افراد كار سبكتر ارجاع میشد.
من در آستارا آموزگار بودم، به اداره معارف تبریز به دایره تعلیمات منتقل شدم و كارم ثبت نامههای وارده و صادره بود. تا ساعت 12 كار میكردم.
دانشجویان شهرستانی اعم از اینكه كارمند بودند و یا غیركارمند در صورتی كه در تبریز مسكن نداشتند و دانشجویان بیبضاعت از تسهیلات شبانهروزی، از خوابگاه و رستوران (صبحانه، ناهار، شام) رایگان استفاده میکردند. قرار بود به این دانشجویان كمك خرج نقدی هم پرداخت شود.
در نیمه آبان ماه 1325 اتحادیه دانشجویان دانشگاه ملی آذربایجان تشكیل شد. بنا به دعوت هیئت مؤسس كه من یكی از آنها بودم، دعوت شد كه از هر كلاس به نسبت هر ده نفر دانشجو یك نفر نماینده برای شركت در مجمع عمومی مؤسس انتخاب و معرفی گردد. این انتخابات به طرز دموكراتیك برگزار شد، نمایندگان منتخب مركب از همه گروههای فكری بودند. مجمع عمومی مؤسس اساسنامه را تصویب و هیئت مدیره 9 نفری را انتخاب كرد. من عضو هیئت مدیره بودم و به دبیری اتحادیه برگزیده شدم. دبیر اتحادیه موجودیت اتحادیه را به دكتر جهانشاهلو رئیس دانشگاه اطلاع داد و آمادگی اتحادیه را برای همكاری با دانشگاه در مسایل مربوط به دانشگاه و دانشجویان اعلام داشت. این پیشنهاد با استقبال اولیای دانشگاه مواجه شد و همكاری در زمینه نظارت بر كار رستوران و خوابگاهها و كتابخانه و بوفه آغاز گردید. نمونه این همكاری در نظارت بر رستوران را شرح میدهم.
دكتر برازش كه دكتر دامپزشك بود و اینك در د نشكده پزشكی تحصیل میكرد، برادربزرگ دكتر محمدتقی زهتابی، شخصیتی مورد احترام و علاقهمند و عضو هیئت مدیره اتحادیه بود. ایشان مسئول نظارت بر امور رستوران گردید و به اتفاق گروهی از دانشجویان تمام مواد غذایی را كه به انبار رستوران تحویل میشد و همه روزه مقداری از آنها به آشپزخانه تحویل میشد از لحاظ كمیت و كیفیت كنترل میكردند. رعایت بهداشت در آشپزخانه و سهمی كه به دانشجویان داده میشد از طرف این عده كنترل میشد. غذا مطلوب و كافی بود. از حیف و میل جلوگیری میشد. یك نفر فدایی هم در این امور نظارت داشت
نظر ما درباره مسئله آذربایجان و ایران
نهضت ملی دموکراتیک آذربایجان در سالهای 24 و 25، ورقی زرین و جاودانه در تاریخ تلاشهای عدالتجویانه و آزادیخواهانه ستمدیدگان آذربایجان، ایران و کل منطقه است. ارتجاع ایران برای آنکه از تاثیر ایدههای عدالتخواهانه و دمکراتیک آن بر روی ساکنان نقاط دیگر جلوگیری کند، از همان آغاز بخشی از خواستهای نضت، یعنی خواست انجمنهای ایالتی و خودمختاری داخلی آذربایجان را به شکلی تحریفشده برجسته کرد و بعنوان تجزیهطلبی جلوه داد تا بتواند به لشکرکشی صلیبی علیه آن بپردازد. زمیندارانی که آقایی و «زمینهایشان» ازدست رفته بود، دست در دست سردمداران بازار، اشرافیت گندیده، رجال وطنفروش، ناسیونالیستهای افراطی فارس و... قرار دادند و فریاد وامیهنا سر دادند. امپریالیسم امریکا و استعمار انگلیس – که بزرگترین دشمنان استقلال ایران بودند، به «وطنخواهان» پیوستند و نهضت در خون دهها هزار دهقان و کارگر و زحمتکش و روشنفکر آزادیخواه غرقه شد...
اینک 60 سال از این ماجرای خونین میگذرد. بسیاری از آنانکه مدعیان آزادیخواهیاند هنوز نمیخواهند و یا شجاعت آنرا نیافتهاند که تاریخ مظلوم این جنبش مظلوم را بازبینی کنند. زهر کشنده ناسیونالیسم افراطی، گاهی عدالتخواهیها و آزادیطلبیها را نیز در سایه قرار داده است. 21 آذر هنوز هم قبل از آنکه نخستین اصلاحات ارضی و نخستین برابرحقوقی زن و مرد در شرق میانه و نخستین حاکمیت مردم ساده زحمتکش را تداعی کند، مسئله خودمختاری را به ذهن میآورد. هنوز هم شبح «تجزیه»، همچنان مانع از شناخت واقعی این نهضت عظیم است.
مقالهای که ترجمه آن تقدیم خوانندگان میشود، یکی از صدها و شاید هزاران نوشته و اظهار نظر رهبران و کوشندگان نهضت آذربایجان درباره اتهام تجزیهخواهی است. این مقاله زمانی نوشته شده است که حسین علا، یکی از بدنامترین رجال آن دوران به تشویق تقیزاده مشهور و پشتیبانی نمایندگان انگلیس و امریکا، تلاش کرد علیرغم دستور دولت ایران، با طرح مسئله آذربایجان در شورای امنیت، آنرا به مسئلهای بینالمللی تبدیل کند و زمینه را برای سرکوب جنبش فراهم آورد. پیشهوری که در هر فرصتی میکوشید توهمآفرینی و توطئهسازیهای مرتجعین داخلی و خارجی را خنثی کند، این مقاله را همان هنگام به زبان آذربایجانی در روزنامه آذربایجان- ارگان فرقه دموکرات منتشر کرد.
ترجمه فارسی این مقاله برای نخستین بار در نشریه آذربایجان (نشریه آزادیخواهان آذربایجان ایران. شماره 1، مهر 78) چاپ شد و پس از آن بارها و بارها با حذف یادداشت مترجم و با برخی تغییرات جزئی در نشریات گوناگون منتشر گشت. با توجه به حسن استقبالی که در این سالها از آن شده است، اینک این ترجمه را پس از بازبینی مجدد به خوانندگان تقدیم میکنیم. ترجمه از روی متن منتشر شده در مجموعه «21 آذر» (چاپ 1340) انجام گرفته است. کلمات داخل [ ] را من برای سهولت درک مضمون به متن افزودهام.
سیروس مددی.کلن. آذر 1384
همزمانی جنبش ملی - دموکراتیک ما با خاتمه جنگ بزرگ جهانی موجب گفتگوها و هیاهوهای شدیدی در بازار سیاست جهانی گشته است. نهادهای دیپلوماتیک و مطبوعاتی دول کوچک و بزرگ، اینبار نیز میکوشند جهت تامین منافع خود و برای گلآلود کردن آب و ماهی گرفتن از آن، شایعات حیرتآور و خبرهای شگفتانگیزی درباره نهضت دموکراتیک ما بپزند و به خورد بشریت دهند. نهضت آذربایجان که واقعا امری مربوط به تکامل و تعالی داخلی ایران است، توسط سیاستمداران سودجو از پشهای به فیلی تبدیل گردانیده شده و در چشم جهانیان به صورت یک ماجرای عظیم بینالمللی در آورده شده است.
سازمانهای مستقیم و یا غیرمستقیم مقاماتی که برای در اسارت نگاهداشتن ملتهای ضعیف، مکیدن خون ملتهای عقبمانده و مستعمره کردن کشورهای آنان تلاش میکنند- حتی نمیخواهند از ایجاد یک ماجرای بزرگ جنگی از این موضوع صرفنظر کنند. ما نمیتوانیم نطقهای حسین علاء _ که خود را سفیر ایران میداند _ و نطقهای دایههای مهربانتر از مادر _ یعنی نمایندگان انگلیس و امریکا در شورای امنیت _ را ساده تلقی کنیم. اینجا، نقض خشن حق ملتهای ضعیف در تعیین سرنوشت خود، توسط نیروهای متحد ارتجاع داخلی و خارجی به شکل خشنی خودنمایی میکند.
علاء با نطق خود بهعنوان نماینده حقیقی عناصر خائن و وطنفروش دستپرورده امیرپالیستها در کشورهای ضعیف، از آشکار کردن سیمای حقیقی خود شرم نمیکند. این رفتار پست او را نیز نمایندگان دول بزرگ، با نقض نزاکت بینالمللی سازمان میدهند و از این طریق حتی از جریحهدار کردن احساسات مردم صلحجوی ایران نیز واهمه نمیکنند.
تلاش علاء برای نگهداشتن مسئله [آذربایجان] را در شورای امنیت- علیرغم انتشار اعلامیه صریح و آشکار دولت ایران مبنی بر تایید خروج ارتش سرخ از ایران، و اقدام او بر خلاف اطلاعیه رسمیدولت [متبوع] خود، نشان میدهد که در ایران غیر از دولت رسمی، دولت دیگری نیز وجود دارد که علاء با اتکاء به آن میکوشد به استقلال و حق حاکمیت ملت خاتمه دهد.
خروج کامل نیروهای اتحاد شوروی از ایران چنان حقیقتی است که حتی دیپلماتهایی نیز که شورای امنیت را تا درجه شورای ضد امنیت تنزل دادهاند، قادر به انکار صریح آن نیستند. گفتگوهایی که علیرغم این موضوع در شورای امنیت جریان دارند، فینفسه کاری بسیار مشکوک و خطر ناک است و این نیز یک حقیقت است. واقعا رفتار آقایانی که در شورای امنیت نشستهاند آن اندازه سبک و بیمزه است که حتی انسانهای ساده نیز آغشته بودن این رفتارها به غرضهای زهرآلود را احساس میکنند. روشن است که ما بهعنوان عضوی از عالم بشریت نمیتوانیم به سیاستهای مرموزی که جهان را به طرف دریای خون جدیدی سوق میدهد با خونسردی نگاه کنیم، ولی جانب مورد توجه و علاقه ما اساسا آن بخشی است که مستقیما به وطن ما مربوط میشود.
ما همیشه گفتهایم و اکنون نیز صریحا میگوییم: ما بهطور جدی به ایران و تمامیت ارضی آن علاقمندیم. اگر از طرفی خدشهای به آن وارد شود شاید جدیتر و فداکارانهتر از ساکنان ایالتهای دیگر ایران – برای جلوگیری از آن [خدشه] اقدام خواهیم کرد. با این حال هرگز حاضر نیستیم از دفاع از ملت، زبان و آداب و رسوم و خصوصیتمان – بشرط آنکه کشورمان یعنی ایران را خدشهدار نکند- صرفنظر کنیم. اینجا چیزی که مغایر با قانون و حق حاکمیت خلقهای ایران باشد وجود ندارد. برعکس اگر ما خود را با دست خودمان اداره کنیم، چه بسا این امر بتواند به تکامل و تعالی ایران رشد بیشتری دهد. نهضت ملی ما دیگر از چارچوب ملی خارج شده و مقام پیشاهنگی جنبش دموکراتیک ایران را احراز کرده است. اکنون دیگر عموم مردم ایران شروع به درک این موضوع و معنای حقیقی آن کردهاند. گفتگوهای آغاز شده در تهران موجب روشن شدن ابهامات و سوءتفاهماتی گشته که دشمنان ما به طرق و بهانههای گوناگون ایجاد کردهاند. این گفتگوها حسن تفاهمیاساسی میان خلق آذربایجان و ایرانیان بیرون از آذربایجان به وجود آورده است. این حسن تفاهمات علیرغم تلاشهای مذبوحانه مرتجعین داخلی و خارجی روز به روز عمق مییابد و نتایج مثبتی میدهد.
در چنین شرایطی هیاهوی خارجیان و تلاش آنان برای تبدیل این مسئله ساده به یک مسئله جهانی، جز هدفی پنهانی علیه ایران چیز دیگری نمیتواند باشد.
در این میان رادیوی ترکیه بیشتر از دیگران برای خرابکاری در روندها حرارت به خرج میدهد. لحن این رادیو ما را جدا به فکر وامیدارد. کسانی که تا دیروز از وارد کردن هیچ تهمت و افترایی به ما ابا نمیکردند، امروز میکوشند با معرفی آذربایجان به عنوان یک دولت مستقل و با دروغپردازیهای گوناگونی درباره انتشار نهضت ما در سراسر ایران، افکار جهانیان را تیره سازند.
ما در همان روزهای آغاز جنبش دموکراتیکمان نوشته بودیم که "دهان افندیهای عثمانی بیهوده آب نیفتد. از این نمد برای آنها کلاهی نمیشود." آذربایجان هر چه هم که بخواهد به شرط ماندن در داخل ایران میخواهد. بالاخره ما به هر زبان که سخن بگوییم، هر هدفی داشته باشیم، بر اساس ایرانی بودن و ماندن در چارچوب ایران خواهد بود. هر اندازه که تفاهم میان ما و حکومت مرکزی بیشتر میگردد، اضطراب و نگرانی آنکارا شدت میگیرد. برخی خبرنگاران امریکایی نیز چندان راضی به نظر نمیرسند. ما رابطهای حقیقی میان رادیو آنکارا، مخبرین امریکایی، حسین علاء و سخنان نماینده استرالیا در شورای امنیت احساس میکنیم، به نظر ما این رابطه تصادفی نیست. قطعا همه اینها از سرچشمه واحدی آب میخورند و با آموزشهای مشاق (رهبر ارکستر) عمومیمعینی است که آنان این نغمههای ناسازگار روزافزون را سر دادهاند.
علیرغم اینها ما در جوار تداوم نهضتی که آغاز کردهایم، نمیتوانیم از تلاش برای حل صلحآمیز اختلافاتمان با حکومت مرکزی صرفنظر کنیم. حتی اگر خدای نکرده در نتیجه تحریکات خائنانه عناصر ارتجاعی ایران قرار بر آن شود که مسئله با نیروی سلاح حل گردد، ما باز اجازه دخالت نیروهای بیگانه در امور داخلی خود را نخواهیم داد.
اگر مرتجعین ترکیه میخواهند خلق ترک را به آغوش استعمارگران امریکایی بیاندازند، ما حرفی نداریم. لیکن ما در فکر آن نیستیم که خلق آذربایجان را از ایران جدا کنیم. ترکها [1] بفهمند و صدای خائنانهشان را ببرند و ما را به حال خود بگذارند. ما بارها گفتهایم: مسئله آذربایجان بایستی فقط در آذربایجان و دخالت مستقیم خلق آذربایجان حل شود.
این حق مشروع و قانونی ایران و آذربایجان موضوعی نیست که به شورای امنیت مربوط باشد.
اگر قرار بر آن باشد که شورای امنیت در اختلافات داخلی تمام کشورها دخالت کند، آنوقت ما ایرانیان نیز- به اعتبار حضورمان در صفوف ملل متحد- خواهان آن هستیم که بر اعتصابات روز افزون امریکا نظارت کنیم. ما نیز اختیارات گسترده رئیس جمهور امریکا را از یکسو موجب خدشهدار گشتن صلح و امنیت جهانی و از سوی دیگر ضربهای بزرگ به نظام دموکراسی جهانی ارزیابی کرده، از شورای امنیت تقاضای محدود کردن این اختیارات را داریم. از آنجا که ما ملت کوچکی هستیم این قبیل ادعاهای ما میتواند خندهدار به نظر رسد، ولی مداخله استرالیا - کشوری که هنوز [حتی] دارای استقلال حقیقی نیست و شایستگی خود به استقلال را نیز نشان نداده است- در امور داخلی ایران که دارای چندین هزار سال تاریخ و استقلال است، اگر مسخره نیست پس چیست؟
سیاست نو استعماری امریکا و حرص و ولع آن کشور برای انحصار نفت جهان به هر قیمت، بشریت را به سوی خطرهای بسیار بزرگ سوق میدهد. این سیاست با جنبش ساده و طبیعی مردم صلحجوی ما نیز مخالفت میورزد. این مخالفت، برای ما افتخاری در برابر بشریت است و برای آن دیپلماتها و نمایندگان مطبوعات که به اشاره انگشت شرکتهای نفتی حرکت میکنند، یک سقوط اخلاقی است.
ما جماعت شرق نتوانسته بودیم تا شروع این جنگ، امریکا و تمدن آنرا بقدر کافی بشناسیم. حرکات سبک نظامیان آنان در پایتخت - که حکم مهمان ناخوانده را داشتند- و رفتار کثیف و پست متخصصین مالی آنان در اداراتمان، چهره بینقاب تمدن مادی ناب و بیروح را به ما نشان داد و تمام زحمات مبلغین آمریکا و تبلیغات آنرا در چشم مردم ایران کاملا از میان برد. شرقیها از آنجایی که به معنویات اهمیت بیشتری قائلند، با مشاهده دعواهای مادی- بویژه نفتی- آنان، ناگزیر به روی برگرداندن از آنان میشوند. نمایندگانی که در شورای امنیت نشستهاند، مانند ملانصرالدین ما، آنچه را که خود سوار شدهاند، به حساب نمیآورند.
کسی هم نمیتواند از امریکاییها بپرسد که به چه حقی و بر اساس کدام قرار نیروهای امریکا وارد خاک ایران بیطرف شده بود؟ متخصصین آمریکایی با چه صلاحیتی خود را مجاز میدانستند بر خلاف وظایفشان در امور داخلی ایران دخالت کنند؟ شوارتسیکف کیست؟ از جان ایرانیان چه میخواهد؟ کارهای خلاف قانون دکتر میلسیو و سایر متخصصین امریکایی هنوز از خاطر مردم ایران پاک نشده است. اکنون ما دایههای مهربانتر از مادر لازم نداریم. ما کشور خود را هزاران سال با دست خود اداره کردهایم و بعد از این هم خواهیم کرد. هیچ نیروی خارجی نمیتواند ما را از این حق مشروع خود محروم کند. حرکت خیانتآمیز علاء مسئله تازهای برای مردم ما نیست. ما از نقشههایی که نیروهای ارتجاعی تحت حمایت بیگانگان در پایتخت کشورمان اجرا میکنند بی اطلاع نیستیم و دیر یا زود باید تکلیف مردم ایران با این عناصر روشن شود.
اینها میکوشند در ایران دریایی از خون بپا کنند. اینها آدمهای خود فروختهای هستند که میکوشند استقلال ما را از میان ببرند و ثروتهای طبیعی ما را به بیگانگان تقدیم کنند. حرکت غیرمسئولانه علاء متوجه تاریکتر کردن هر چه بیشتر فضاست. این امر آشنایان به اوضاع ایران را سخت به فکر کردن وامیدارد. اگر ماموری که علنا با دستورات قوه مجریه رسمی امروز ایران – یعنی حکومت آقای قوامالسلطنه - مخالفت میکند، با مقامات پنهانی و غیرمسئول مرتبط بوده باشد، در این صورت مردم ایران در برابر یک رسوایی بزرگ سیاسی قرار گرفته است.
اگر اعمال علاء- وزیر دربار سابق - واقعا به فرمان مقامات غیر مسئول باشد، پس او مشروطیت ایران و قانون اساسی ایران را زیر پا نهاده است و به نظر ما ملت ایران نمیتواند با این اوضاع با خونسردی برخورد نماید. اگر پرده از روی این کمدی برداشته شود آنگاه کار به جاهای باریکتری خواهد کشید و به نظر ما این به سود ایران نیست.
اکنون ایران باید کشور به تمام معنی دموکراتیکی شود و این رژیم [دموکراسی] بدون جنگ و خونریزی در سرتاسر ایران عملی گردد. ما اکنون در کنار حفظ آزادی داخلی و ملی خود به سوی این هدف حرکت میکنیم. ما برای ماندن در داخل ایران و شریک بودن در سرنوشت ملت ایران هزاران دلیل و برهان در دست داریم. خاطر ترکها و سایر دایههای مهربانتر از مادر جمع باشد. آذربایجان هرگز به فکر جدا شدن از ایران نبوده و نخواهد بود. ولی [امور] خودش را خود اداره خواهد کرد.
ترجمه از سیروس مددی
روزنامه آذربایجان- ارگان فرقه دموکرات آذربایجان
شماره 212, 5 شنبه 9 خرداد 1325
1- منظور از ترکها، نه توده ترک، بلکه رهبران ارتجاع وقت ترکیه آن دوره است که در کنار ارتجاع ایران به اشکال گوناگون علیه نهضت آذربایجان مبارزه کرد. رادیو آنکارا مانند رادیو دهلی بلندگوی ارتجاع ترکیه و جهانخواران غرب بود. در صفحات روزنامه آذربایجان به فتنهانگیریهای رادیو آنکارا اشاره شده است.
اینک 60 سال از این ماجرای خونین میگذرد. بسیاری از آنانکه مدعیان آزادیخواهیاند هنوز نمیخواهند و یا شجاعت آنرا نیافتهاند که تاریخ مظلوم این جنبش مظلوم را بازبینی کنند. زهر کشنده ناسیونالیسم افراطی، گاهی عدالتخواهیها و آزادیطلبیها را نیز در سایه قرار داده است. 21 آذر هنوز هم قبل از آنکه نخستین اصلاحات ارضی و نخستین برابرحقوقی زن و مرد در شرق میانه و نخستین حاکمیت مردم ساده زحمتکش را تداعی کند، مسئله خودمختاری را به ذهن میآورد. هنوز هم شبح «تجزیه»، همچنان مانع از شناخت واقعی این نهضت عظیم است.
مقالهای که ترجمه آن تقدیم خوانندگان میشود، یکی از صدها و شاید هزاران نوشته و اظهار نظر رهبران و کوشندگان نهضت آذربایجان درباره اتهام تجزیهخواهی است. این مقاله زمانی نوشته شده است که حسین علا، یکی از بدنامترین رجال آن دوران به تشویق تقیزاده مشهور و پشتیبانی نمایندگان انگلیس و امریکا، تلاش کرد علیرغم دستور دولت ایران، با طرح مسئله آذربایجان در شورای امنیت، آنرا به مسئلهای بینالمللی تبدیل کند و زمینه را برای سرکوب جنبش فراهم آورد. پیشهوری که در هر فرصتی میکوشید توهمآفرینی و توطئهسازیهای مرتجعین داخلی و خارجی را خنثی کند، این مقاله را همان هنگام به زبان آذربایجانی در روزنامه آذربایجان- ارگان فرقه دموکرات منتشر کرد.
ترجمه فارسی این مقاله برای نخستین بار در نشریه آذربایجان (نشریه آزادیخواهان آذربایجان ایران. شماره 1، مهر 78) چاپ شد و پس از آن بارها و بارها با حذف یادداشت مترجم و با برخی تغییرات جزئی در نشریات گوناگون منتشر گشت. با توجه به حسن استقبالی که در این سالها از آن شده است، اینک این ترجمه را پس از بازبینی مجدد به خوانندگان تقدیم میکنیم. ترجمه از روی متن منتشر شده در مجموعه «21 آذر» (چاپ 1340) انجام گرفته است. کلمات داخل [ ] را من برای سهولت درک مضمون به متن افزودهام.
سیروس مددی.کلن. آذر 1384
همزمانی جنبش ملی - دموکراتیک ما با خاتمه جنگ بزرگ جهانی موجب گفتگوها و هیاهوهای شدیدی در بازار سیاست جهانی گشته است. نهادهای دیپلوماتیک و مطبوعاتی دول کوچک و بزرگ، اینبار نیز میکوشند جهت تامین منافع خود و برای گلآلود کردن آب و ماهی گرفتن از آن، شایعات حیرتآور و خبرهای شگفتانگیزی درباره نهضت دموکراتیک ما بپزند و به خورد بشریت دهند. نهضت آذربایجان که واقعا امری مربوط به تکامل و تعالی داخلی ایران است، توسط سیاستمداران سودجو از پشهای به فیلی تبدیل گردانیده شده و در چشم جهانیان به صورت یک ماجرای عظیم بینالمللی در آورده شده است.
سازمانهای مستقیم و یا غیرمستقیم مقاماتی که برای در اسارت نگاهداشتن ملتهای ضعیف، مکیدن خون ملتهای عقبمانده و مستعمره کردن کشورهای آنان تلاش میکنند- حتی نمیخواهند از ایجاد یک ماجرای بزرگ جنگی از این موضوع صرفنظر کنند. ما نمیتوانیم نطقهای حسین علاء _ که خود را سفیر ایران میداند _ و نطقهای دایههای مهربانتر از مادر _ یعنی نمایندگان انگلیس و امریکا در شورای امنیت _ را ساده تلقی کنیم. اینجا، نقض خشن حق ملتهای ضعیف در تعیین سرنوشت خود، توسط نیروهای متحد ارتجاع داخلی و خارجی به شکل خشنی خودنمایی میکند.
علاء با نطق خود بهعنوان نماینده حقیقی عناصر خائن و وطنفروش دستپرورده امیرپالیستها در کشورهای ضعیف، از آشکار کردن سیمای حقیقی خود شرم نمیکند. این رفتار پست او را نیز نمایندگان دول بزرگ، با نقض نزاکت بینالمللی سازمان میدهند و از این طریق حتی از جریحهدار کردن احساسات مردم صلحجوی ایران نیز واهمه نمیکنند.
تلاش علاء برای نگهداشتن مسئله [آذربایجان] را در شورای امنیت- علیرغم انتشار اعلامیه صریح و آشکار دولت ایران مبنی بر تایید خروج ارتش سرخ از ایران، و اقدام او بر خلاف اطلاعیه رسمیدولت [متبوع] خود، نشان میدهد که در ایران غیر از دولت رسمی، دولت دیگری نیز وجود دارد که علاء با اتکاء به آن میکوشد به استقلال و حق حاکمیت ملت خاتمه دهد.
خروج کامل نیروهای اتحاد شوروی از ایران چنان حقیقتی است که حتی دیپلماتهایی نیز که شورای امنیت را تا درجه شورای ضد امنیت تنزل دادهاند، قادر به انکار صریح آن نیستند. گفتگوهایی که علیرغم این موضوع در شورای امنیت جریان دارند، فینفسه کاری بسیار مشکوک و خطر ناک است و این نیز یک حقیقت است. واقعا رفتار آقایانی که در شورای امنیت نشستهاند آن اندازه سبک و بیمزه است که حتی انسانهای ساده نیز آغشته بودن این رفتارها به غرضهای زهرآلود را احساس میکنند. روشن است که ما بهعنوان عضوی از عالم بشریت نمیتوانیم به سیاستهای مرموزی که جهان را به طرف دریای خون جدیدی سوق میدهد با خونسردی نگاه کنیم، ولی جانب مورد توجه و علاقه ما اساسا آن بخشی است که مستقیما به وطن ما مربوط میشود.
ما همیشه گفتهایم و اکنون نیز صریحا میگوییم: ما بهطور جدی به ایران و تمامیت ارضی آن علاقمندیم. اگر از طرفی خدشهای به آن وارد شود شاید جدیتر و فداکارانهتر از ساکنان ایالتهای دیگر ایران – برای جلوگیری از آن [خدشه] اقدام خواهیم کرد. با این حال هرگز حاضر نیستیم از دفاع از ملت، زبان و آداب و رسوم و خصوصیتمان – بشرط آنکه کشورمان یعنی ایران را خدشهدار نکند- صرفنظر کنیم. اینجا چیزی که مغایر با قانون و حق حاکمیت خلقهای ایران باشد وجود ندارد. برعکس اگر ما خود را با دست خودمان اداره کنیم، چه بسا این امر بتواند به تکامل و تعالی ایران رشد بیشتری دهد. نهضت ملی ما دیگر از چارچوب ملی خارج شده و مقام پیشاهنگی جنبش دموکراتیک ایران را احراز کرده است. اکنون دیگر عموم مردم ایران شروع به درک این موضوع و معنای حقیقی آن کردهاند. گفتگوهای آغاز شده در تهران موجب روشن شدن ابهامات و سوءتفاهماتی گشته که دشمنان ما به طرق و بهانههای گوناگون ایجاد کردهاند. این گفتگوها حسن تفاهمیاساسی میان خلق آذربایجان و ایرانیان بیرون از آذربایجان به وجود آورده است. این حسن تفاهمات علیرغم تلاشهای مذبوحانه مرتجعین داخلی و خارجی روز به روز عمق مییابد و نتایج مثبتی میدهد.
در چنین شرایطی هیاهوی خارجیان و تلاش آنان برای تبدیل این مسئله ساده به یک مسئله جهانی، جز هدفی پنهانی علیه ایران چیز دیگری نمیتواند باشد.
در این میان رادیوی ترکیه بیشتر از دیگران برای خرابکاری در روندها حرارت به خرج میدهد. لحن این رادیو ما را جدا به فکر وامیدارد. کسانی که تا دیروز از وارد کردن هیچ تهمت و افترایی به ما ابا نمیکردند، امروز میکوشند با معرفی آذربایجان به عنوان یک دولت مستقل و با دروغپردازیهای گوناگونی درباره انتشار نهضت ما در سراسر ایران، افکار جهانیان را تیره سازند.
ما در همان روزهای آغاز جنبش دموکراتیکمان نوشته بودیم که "دهان افندیهای عثمانی بیهوده آب نیفتد. از این نمد برای آنها کلاهی نمیشود." آذربایجان هر چه هم که بخواهد به شرط ماندن در داخل ایران میخواهد. بالاخره ما به هر زبان که سخن بگوییم، هر هدفی داشته باشیم، بر اساس ایرانی بودن و ماندن در چارچوب ایران خواهد بود. هر اندازه که تفاهم میان ما و حکومت مرکزی بیشتر میگردد، اضطراب و نگرانی آنکارا شدت میگیرد. برخی خبرنگاران امریکایی نیز چندان راضی به نظر نمیرسند. ما رابطهای حقیقی میان رادیو آنکارا، مخبرین امریکایی، حسین علاء و سخنان نماینده استرالیا در شورای امنیت احساس میکنیم، به نظر ما این رابطه تصادفی نیست. قطعا همه اینها از سرچشمه واحدی آب میخورند و با آموزشهای مشاق (رهبر ارکستر) عمومیمعینی است که آنان این نغمههای ناسازگار روزافزون را سر دادهاند.
علیرغم اینها ما در جوار تداوم نهضتی که آغاز کردهایم، نمیتوانیم از تلاش برای حل صلحآمیز اختلافاتمان با حکومت مرکزی صرفنظر کنیم. حتی اگر خدای نکرده در نتیجه تحریکات خائنانه عناصر ارتجاعی ایران قرار بر آن شود که مسئله با نیروی سلاح حل گردد، ما باز اجازه دخالت نیروهای بیگانه در امور داخلی خود را نخواهیم داد.
اگر مرتجعین ترکیه میخواهند خلق ترک را به آغوش استعمارگران امریکایی بیاندازند، ما حرفی نداریم. لیکن ما در فکر آن نیستیم که خلق آذربایجان را از ایران جدا کنیم. ترکها [1] بفهمند و صدای خائنانهشان را ببرند و ما را به حال خود بگذارند. ما بارها گفتهایم: مسئله آذربایجان بایستی فقط در آذربایجان و دخالت مستقیم خلق آذربایجان حل شود.
این حق مشروع و قانونی ایران و آذربایجان موضوعی نیست که به شورای امنیت مربوط باشد.
اگر قرار بر آن باشد که شورای امنیت در اختلافات داخلی تمام کشورها دخالت کند، آنوقت ما ایرانیان نیز- به اعتبار حضورمان در صفوف ملل متحد- خواهان آن هستیم که بر اعتصابات روز افزون امریکا نظارت کنیم. ما نیز اختیارات گسترده رئیس جمهور امریکا را از یکسو موجب خدشهدار گشتن صلح و امنیت جهانی و از سوی دیگر ضربهای بزرگ به نظام دموکراسی جهانی ارزیابی کرده، از شورای امنیت تقاضای محدود کردن این اختیارات را داریم. از آنجا که ما ملت کوچکی هستیم این قبیل ادعاهای ما میتواند خندهدار به نظر رسد، ولی مداخله استرالیا - کشوری که هنوز [حتی] دارای استقلال حقیقی نیست و شایستگی خود به استقلال را نیز نشان نداده است- در امور داخلی ایران که دارای چندین هزار سال تاریخ و استقلال است، اگر مسخره نیست پس چیست؟
سیاست نو استعماری امریکا و حرص و ولع آن کشور برای انحصار نفت جهان به هر قیمت، بشریت را به سوی خطرهای بسیار بزرگ سوق میدهد. این سیاست با جنبش ساده و طبیعی مردم صلحجوی ما نیز مخالفت میورزد. این مخالفت، برای ما افتخاری در برابر بشریت است و برای آن دیپلماتها و نمایندگان مطبوعات که به اشاره انگشت شرکتهای نفتی حرکت میکنند، یک سقوط اخلاقی است.
ما جماعت شرق نتوانسته بودیم تا شروع این جنگ، امریکا و تمدن آنرا بقدر کافی بشناسیم. حرکات سبک نظامیان آنان در پایتخت - که حکم مهمان ناخوانده را داشتند- و رفتار کثیف و پست متخصصین مالی آنان در اداراتمان، چهره بینقاب تمدن مادی ناب و بیروح را به ما نشان داد و تمام زحمات مبلغین آمریکا و تبلیغات آنرا در چشم مردم ایران کاملا از میان برد. شرقیها از آنجایی که به معنویات اهمیت بیشتری قائلند، با مشاهده دعواهای مادی- بویژه نفتی- آنان، ناگزیر به روی برگرداندن از آنان میشوند. نمایندگانی که در شورای امنیت نشستهاند، مانند ملانصرالدین ما، آنچه را که خود سوار شدهاند، به حساب نمیآورند.
کسی هم نمیتواند از امریکاییها بپرسد که به چه حقی و بر اساس کدام قرار نیروهای امریکا وارد خاک ایران بیطرف شده بود؟ متخصصین آمریکایی با چه صلاحیتی خود را مجاز میدانستند بر خلاف وظایفشان در امور داخلی ایران دخالت کنند؟ شوارتسیکف کیست؟ از جان ایرانیان چه میخواهد؟ کارهای خلاف قانون دکتر میلسیو و سایر متخصصین امریکایی هنوز از خاطر مردم ایران پاک نشده است. اکنون ما دایههای مهربانتر از مادر لازم نداریم. ما کشور خود را هزاران سال با دست خود اداره کردهایم و بعد از این هم خواهیم کرد. هیچ نیروی خارجی نمیتواند ما را از این حق مشروع خود محروم کند. حرکت خیانتآمیز علاء مسئله تازهای برای مردم ما نیست. ما از نقشههایی که نیروهای ارتجاعی تحت حمایت بیگانگان در پایتخت کشورمان اجرا میکنند بی اطلاع نیستیم و دیر یا زود باید تکلیف مردم ایران با این عناصر روشن شود.
اینها میکوشند در ایران دریایی از خون بپا کنند. اینها آدمهای خود فروختهای هستند که میکوشند استقلال ما را از میان ببرند و ثروتهای طبیعی ما را به بیگانگان تقدیم کنند. حرکت غیرمسئولانه علاء متوجه تاریکتر کردن هر چه بیشتر فضاست. این امر آشنایان به اوضاع ایران را سخت به فکر کردن وامیدارد. اگر ماموری که علنا با دستورات قوه مجریه رسمی امروز ایران – یعنی حکومت آقای قوامالسلطنه - مخالفت میکند، با مقامات پنهانی و غیرمسئول مرتبط بوده باشد، در این صورت مردم ایران در برابر یک رسوایی بزرگ سیاسی قرار گرفته است.
اگر اعمال علاء- وزیر دربار سابق - واقعا به فرمان مقامات غیر مسئول باشد، پس او مشروطیت ایران و قانون اساسی ایران را زیر پا نهاده است و به نظر ما ملت ایران نمیتواند با این اوضاع با خونسردی برخورد نماید. اگر پرده از روی این کمدی برداشته شود آنگاه کار به جاهای باریکتری خواهد کشید و به نظر ما این به سود ایران نیست.
اکنون ایران باید کشور به تمام معنی دموکراتیکی شود و این رژیم [دموکراسی] بدون جنگ و خونریزی در سرتاسر ایران عملی گردد. ما اکنون در کنار حفظ آزادی داخلی و ملی خود به سوی این هدف حرکت میکنیم. ما برای ماندن در داخل ایران و شریک بودن در سرنوشت ملت ایران هزاران دلیل و برهان در دست داریم. خاطر ترکها و سایر دایههای مهربانتر از مادر جمع باشد. آذربایجان هرگز به فکر جدا شدن از ایران نبوده و نخواهد بود. ولی [امور] خودش را خود اداره خواهد کرد.
ترجمه از سیروس مددی
روزنامه آذربایجان- ارگان فرقه دموکرات آذربایجان
شماره 212, 5 شنبه 9 خرداد 1325
1- منظور از ترکها، نه توده ترک، بلکه رهبران ارتجاع وقت ترکیه آن دوره است که در کنار ارتجاع ایران به اشکال گوناگون علیه نهضت آذربایجان مبارزه کرد. رادیو آنکارا مانند رادیو دهلی بلندگوی ارتجاع ترکیه و جهانخواران غرب بود. در صفحات روزنامه آذربایجان به فتنهانگیریهای رادیو آنکارا اشاره شده است.
به مناسبت پاسداشت ياد روز بيست و يكم آذر
پرسش- جناب آقاي بهزادي شما در زمان حکومت ملي آذربايجان مقيم تبريز بوده و از نزديک شاهد فعاليتهاي انجام شده بوديد، لطفا” در خصوص اقدامات فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي حکومت ملي آذربايجان برايمان صحبت کنيد.
پاسخ- مايلم قبل از برشمردن فهرستوار اقدامات حكومت ملي آذربايجان، جمعبندي كه آبراهاميان در كتاب «ايران بين دو انقلاب» از اقدامات حكومت ملي آذربايجان كرده است، از صفحه 54 آن كتاب نقل كنم:
«حتي مخالفان فرقه هم به ناچار پذيرفتند كه در عرض اين يكسال خدمات و كارهايي بيشتر از دوران بيست ساله رضاشاه انجام گرفته است».
كارهاي انجام گرفته از طرف حكومت ملي آذربايجان را كه براساس مفاد مرامنامه فرقه دموكرات آذربايجان و مصوبات كنگره و مجلس ملي آذربايجان انجام گرفته در دو بخش به اختصار نام ميبرم:
بخش اول- اقداماتي كه براي نخستين بار در تاريخ ايران بوسيله حكومت ملي به مرحله اجرا درآمد.
بخش دوم- ساير اقدامات و خدمات.
بخش اول
1- تفويض حق انتخاب كردن و انتخاب شدن به زنان در انتخابات مجلس، انجمنهاي ايالتي و ولايتي، انجمنهاي شهر و بخش و ده، با حقوق برابر با مردان.
طبق موافقتنامه مورخ 23/3/25 بين حكومت ملي و دولت مركزي، دولت ضمن موافقت با اين مصوبه حكومت ملي متعهد شد كه لايحهاي مبتني بر حقوق زنان براي انتخاب شدن و انتخاب كردن در سراسر ايران را به مجلس 15 تقديم نمايد.
قوامالسلطنه و شاه در اين مورد نيز عهدشكني كردند و آن را به فراموشي سپردند و حتّا دكتر مصدق نيز در اصلاحيه قانون انتخابات زنان را از اين حق بشري محروم كرد.
دولت در اوايل دهه 1340 اين حقوق زنان را تثبيت كرد.
2- رسميت تحصيل در تمام مقاطع تحصيلي به زبان آذربايجاني با اين شرط كه در سه كلاس اول ابتدايي تدريس فقط به زبان آذربايجاني بوده و از آن به بعد زبان فارسي به عنوان زبان مشترك تدريس گردد.
اقليتهاي زباني از آن جمله كردها، ارمنيها، آسوريها و… كه در آذربايجان مقيم هستند حق داشتند كه در سه كلاس اول ابتدايي به زبان مادري خود تدريس كنند.
در موافقتنامه مورخ 23/3/25 بين دولت و نمايندگان آذربايجان، ضمن تاييد اصل مورد توافق مقرر شد كه تحصيل در پنج سال ابتدايي به زبان مادري باشد.
در اجراي فرمان شماره 1 وزارت معارف آذربايجان به تاريخ 2/10/24 كميسيون تاليف كتب درسي به زبان آذربايجاني تشكيل شد و در همان سال تحصيلي كتابها آماده و توزيع گرديد.
3- به موجب مصوبه مورخ 9/10/24 تاسيس دانشگاه ملي آذربايجان به مرحله اجرا درآمد.
درباره دانشگاه ملي آذربايجان بعدا” توضيح خواهم داد. در اينجا به ذكر اين نكته اكتفا ميكنم كه تأسيس دانشگاه ملي آذربايجان انحصار دانشگاه تهران را در ايران شكست و لزوم و امكان تأسيس دانشگاه در ساير استانها و نقاط كشور را به اثبات رساند.
4- به موجب تصويبنامه مورخ 16/10/24 حكومت ملي، رسميت زبان آذربايجاني اعلام و به موقع اجرا گذاشته شد. كه به موجب آن علاوه بر تدريس در تمام مقاطع تحصيلي به زبان آذربايجاني، كليه مكاتبات اداري، مذاكرات رسمي و رسيدگيها در دادگاهها و تابلوي مغازهها بايد به زبان آذربايجاني باشد.
در موافقتنامه مورخ 23/3/25 موافقت شد كه زبانهاي فارسي و آذربايجاني رسميت داشته باشد.
5- قانون تقسيم اراضي خالصه و املاك مصادره شده مالكيني كه آذربايجان را ترك كرده و برعليه حكومت ملي توطئهچيني ميكنند.
در ضمن اعلام شده بود كه در آينده با تقويت امكانات سرمايهاي بانك كشاورزي اراضي ساير مالكين با تراضي از طرف بانك خريداري و مجانا” بين دهقانان تقسيم خواهد شد.
اراضي خالصه از زمان آغامحمدخان قاجار صورتبرداري شد و آن اراضي خالصه كه به فروش رفته بود نيز تقسيم شد. اراضي خالصه فروش رفته اگر درآمدي معادل بهاي خريداري عايد خريدار نكرده بود مابهالتفاوت آن از طرف دولت به خريدار پرداخت گرديد.
تقسيم اراضي به وسيله كميسيوني مركب از 5 نفر معتمدين هر ده و با حضور نماينده اداره كشاورزي بين دهقانان تقسيم شد و اين تقسيم اراضي هر سال بايد با توجه به اوضاع و احوال موجود تجديد ميشد.
در تقسيم اراضي، خوشنشينان (كارگران زراعي) و دهقاناني كه ده را ترك كرده بودند به شرط آنكه به ده برگردند و به كار كشاورزي بپردازند، مشاركت داشتند و سهم ميبردند.
تقسيم اراضي به نسبت عائلهمندي دهقانان انجام ميگرفت. براي سهولت در تقسيمبندي اراضي واحد اندازهگيري محلي ملاك عمل قرار گرفت.
قبل از تقسيم اراضي در هر ده زمينهاي مورد نياز خدمات عمومي از قبيل احداث مدرسه، مريضخانه و غيره اختصاص مييافت و خانههاي مسكوني هر يك از دهقانان متعلق به خودش بود.
مراتع و قنوات و… با سرپرستي شوراي ده براي استفاده دهقانان در مقابل پرداخت مبلغي كه براي داير نگهداشتن آنها مورد نياز بود اختصاص داشت.
دهقانان حق فروش زمين را نداشتند و اگر در اراضي سهم خود كشت نميكردند، زمين از آنها پس گرفته ميشد.
به اين ترتيب 3000 پارچه خالصه و 437 پارچه املاك مصادرهاي در زمان كوتاهي به طور عادلانه بين يك ميليون نفر تقسيم شد.
دولت در موافقتنامه مورخ 23/3/25 با تقسيم اراضي خالصه موافقت نمود و متعهد شد كه قانون تقسيم اراضي خالصه در سراسر ايران را به دوره 15 مجلس شورا پيشنهاد نمايد.
تقسيم اراضي در ايران تحت فشار كندي رئيس جمهور آمريكا در تاريخ 6/11/1341 جزء برنامه «انقلاب سفيد شاه!» اعلام شد. تقسيم اراضي كه اراضي مرغوب و آبي را به اربابان و خانواده آنها اختصاص داد، خوشنشينان از مشاركت در تقسيم اراضي محروم شدند. از دهقانان صاحبنسق نيز پشتيباني مالي براي كاشت- داشت و برداشت نشد و بهاي اراضي نيز از دهقانان وصول شد و… آنچنان نابساماني در دهات به وجود آمد كه دهقانان به شهرها هجوم آوردند و در گروه نيمهبيكاران و بيكاران بحران آفريدند و توليدات كشاورزي كاهش فاحشي يافت…
6- تعديل روابط مالك و زارع برحسب قانون خاص و با توافق و تراضي مالك و زارع و نظارت اداره كشاورزي با موفقيت انجام گرفت. و با تغييراتي در سهم هر يك از عوامل كشت و اختصاص بذر – كار- گاو به دهقانان و با توجه به سهم آب در كشت آبي و ديم و 20% از كل محصول براي برداشت محصول به زارعان، سهم زارعان به بيش از 80 درصد محصول افزايش يافت.
مالك مكلف شد كه وام بدون بهره براي تهيه وسايل كشت در اختيار زارع قرار دهد و در سر خرمن وام را وصول كند ولي اگر بنا به دليل موجهي بنا به تشخيص شوراي ده، زارع قادر به بازپرداخت وام نباشد مدت آن تمديد ميشود و به هر حال دولت ضامن بازپرداخت وام به مالك است.
و اگر بنا به تشخيص شوراي ده مالك توانايي پرداخت وام نداشته باشد دولت اعتبار لازم را به كشاورز پرداخت خواهد كرد.
كاه حاصل متعلق به زارع است و حمل سهم مالك از خرمن به انبار مالك به عهده خودش است.
كليه بدعتها و رسومات و عوارض تحميلي به دهقانان لغو گرديد.
در قانون تقسيم اراضي و تعديل روابط مالك و زارع مراجع خاصي براي حل اختلافات حاصله پيشبيني شده بود. به علاوه مالك و يا زارع ميتوانستند حتا به عاليترين مراجع دادگستري شكايت كنند.
دولت قوامالسلطنه در سال 25 و دولت مصدق در سال 1331 مقرر داشتند كه از كل محصول ۱5% به دهقانان اختصاص يافته و بقيه طبق عرف رايج تقسيم شود. ولي هر دو تصويبنامه بلااجرا ماند و مالكين و ژاندارمها از اجراي آن جلوگيري كردند!
7- تشكيل كنگره دهقاني در 25/1/25 در تبريز با حضور 600 نماينده كه در اين كنگره راهكارهاي اجرايي قوانين تقسيم اراضي و تعديل روابط مالك و زارع مورد بحث و تصميمگيري قرار گرفت و در اجراي درست و سريع مصوبات نقش مهمي داشت.
8- تصويب و اجراي قانون كار و بيمه كارگران. ضمن حفظ حقوق كارگران و ايجاد انضباط در محيط كار موجبات افزايش توليد را فراهم ساخت. اين قانون 8 ساعت كار روزانه، تعطيلي جمعه و ايام تعطيل رسمي با دريافت مزد، مرخصي ساليانه، دو دست لباس كار در سال، اجازه تشكيل اتحاديه كارگران و دخالت اتحاديه در تنظيم روابط و قرارداد كار بين كارگر و كارفرما، تعيين حداقل مزد در هر كارگاه و كارخانه و ميزان اضافه كار و مزد اضافي متعلقه، اضافه مزد كار شبانه، ممنوعيت كار افراد كمتر از 13 سال و محدوديت ساعت كار جوانان بين 13 تا 16 سال به 4 ساعت در روز آن هم براي كارآموزي در مقابل دريافت مزد، نحوه پرداخت مزد و تأييد حق تقدم مزد كارگر و… تشكيل شوراي حل اختلاف، برابري مزد زنان با مردان، ممنوعيت اشتغال زنان به كارهاي سنگين، استراحت زنان باردار شش هفته قبل از زايمان و شش هفته بعد از زايمان با دريافت مزد، استراحت زنان در موقع كار هر سه ساعت نيم ساعت براي شير دادن به كودك خود و… تشكيل شركتهاي تعاوني و غيره و غيره.
در اين قانون حق اعتصاب براي كارگران ، تعطيلي روز اول ماه مه روز جهاني كارگر به رسميت شناخته شد.
براي نخستين بار كنگره كارگران آذربايجان در تاريخ 2/3/25 در تبريز تشكيل يافت و راهكارهاي اجرايي قانون كار و بيمه كارگران را مورد بررسي قرار داد و ضمن تأمين رفاه كارگران تأثير مهمي در افزايش توليد داشت.
9- لولهكشي آب شهرها به ويژه شهر تبريز يكي از برنامههايي بود كه در اعلاميه 12 مادة مورخ 12 شهريور 1324 فرقه دموكرات آذربايجان قرار داشت و در برنامه حكومت ملي نيز اجراي آن تأييد شد.
پس از تشكيل حكومت ملي و انجمن شهر تبريز در تاريخ 2/2/25 مرحله اجرايي آغاز شد. نقشهبرداري و مطالعه براي منابع تأمين آب و تهيه مصالح بسرعت ادامه يافت و در تاريخ 19/7/25 احداث مخزن اصلي در باغ پيكريه تبريز آغاز شد. لولهكشي آب شهر خوي نيز در سال 1325 شروع شد.
دولت مركزي در سال 1326 سازمان آب تهران را تأسيس كرد و مقدمات كار چند سال طول كشيد و سالها بعد آب لولهكشي به تدريج در دسترس اهالي تهران قرار گرفت.
10- متشكل ساختن گروه «عاشق»ها، نوازندگان و خوانندگان سنتي آذربايجان در جنب اركستر ملي به سرپرستي شاعر و نوازنده توانا، عاشق حسين جوان، به منظور آموزش، تشويق و حمايت از اين هنرمندان كه پاسداران واقعي هنر موسيقي قومي آذربايجان هستند.
11- به منظور تجليل از قهرمانان ملي آذربايجان از آن جمله ستارخان سردار ملي، باقرخان سالار ملي، ثقهالاسلام، خياباني و… نامگذاري خيابانها و ميادين و پاركها به نام اين قهرمانان و نصب مجسمه و تنديس آنها در در پاركها، به نحوي كه چهره شهر تغيير يافت.
در تاريخ 27/2/25 مجسمه ستارخان در باغ گلستان طي مراسم باشكوهي نصب گرديد و پيشهوري ضمن نطق مفصلي اعلام داشت كه تجليل از قهرمانان ملي آذربايجان وظيفه مقدس ماست و اظهار داشت ملتي كه از قهرمانان خود تجليل نكند نميتواند قهرمان پرورش دهد.
بخش دوم- ساير خدمات
1- تأمين امنيت- با گماردن اشخاص خوشنام محلي در رأس ادارات و به ويژه در شهرباني و انحلال ژاندارمري و ادغام آن در نيروهاي انتظامي و سپردن امور انتظامي به فدائيان و جلب مشاركت عمومي و دفع اشرار توانست آن چنان شرايط امني فراهم آورد كه داگلاس قاضي عاليرتبه آمريكايي در اين باره مينويسد:
«بازرگانان به من ميگفتند كه اگر شبها مغازه ايشان باز ميماند اموالشان تأمين داشت و چيزي به سرقت نميرفت. اهالي اظهار داشتند كه براي اولين بار با اطمينان ميتوانستند شب يا روز ماشينهايشان را در كنار خيابان يا پس كوچه بگذارند، بدون اينكه كسي جرأت دزديدن چرخ، لاستيك و آينه و ساير اثاث آن را داشته باشد؛ حتا اگر در ماشين باز ميماند».
موريس هيندروس خبرنگار روزنامه نيويورك هرالد تريبون مينويسد: «شهرباني منظمي ترتيب داده شده بود و زنها بدون رعب و ترس آزادانه در كوچه عبور ميكردند».
زندانهاي آذربايجان كه قبل از قيام 21 آذر 24 پر بود، بخصوص از دهقانها كه با توطئه و دسيسه اربابان و مباشرين آنها و ژاندارمها به زندان افتاده بودند، با عفو عمومي صادره از طرف حكومت ملي آزاد گرديدند. در اول آذر 25 كه شهر زنجان به مأمورين دولتي تحويل شد در زندان زنجان فقط 8 نفر بازداشت بودند. اين نمونهاي از كاهش جرم و مجرم در تمام آذربايجان بود.
2- مبارزه با فساد اخلاقي و اجتماعي
به موجب قوانين و مراقبتهاي دستگاههاي انتظامي و عمومي رشوه، روسپيگري، استعمال مواد مخدر، احتكار و … از بين رفت.
داگلاس نامبرده مينويسد: «از بين بردن رشوه- پيشهوري رشوه دادن به مأمورين دولت را خيانت به حقوق عمومي اعلام كرد و براي مرتكبين مجازات سختي قايل شد. اين قانون اثر برقآسايي داشت».
3- بالا بردن توليد و رفع بيكاري
در پايان جنگ دوم جهاني بحران اقتصادي در كشور تشديد شد و واردات بيرويه كالاهاي خارجي و بنجلهاي ارزانقيمت آمريكايي اين بحران را وخيمتر كرد. در تبريز اغلب كارخانجات در آستانه ورشكستگي قرار گرفتند و كارخانه بوستان تعطيل گرديد. فرقه دموكرات آذربايجان حمايت از صنايع و توليدات داخلي به ويژه تشويق توليدات كارگاهي را در سرلوحه برنامه خود قرار داده بود. حكومت ملي عليرغم فشارهاي مالي وپولي كه دولت مركزي ايجاد كرده بود و بانك ملي 150 ميليون ريال سپرده مردم را به تهران انتقال داده بود، و از برگشت بهاي كالاي صادره به ساير نقاط ايران به آذربايجان مشكلاتي توليد ميكرد، معذلك حكومت ملي با تدابير سنجيده اين موانع را رفع كرد و از طريق كمك مالي به كارخانجات نه فقط توليد آن كارخانجات را افزايش داد، بلكه كارخانه بوستان را دوباره به توليد تشويق كرد. كارخانه ظفر را در عرض يك ماه با سرعت بيسابقهاي وارد، نصب و به كار انداخت.
سياست مدبرانه واردات و صادرات را طرح و اجرا نمود و مصرف و صدور توليدات داخلي را تشويق كرد. شركت دولتي تجارت را سازمان داد. به اين ترتيب توليد كارخانجات و كارگاهها افزايش و قيمتها كاهش يافت.
4- امور مالي و اقتصادي
حكومت ملي بانك ملي آذربايجان را با پنجاه ميليون ريال سرمايه تأسيس نمود. نزولخواري را از بين برد. با تشكيل شركتهاي تعاوني و فروشگاههاي دولتي كالاها با قيمت ارزانتر در دسترس مصرفكنندگان قرار گرفت. با چاپ يك ميليون ريال اسناد خزانه در رفع بحران نقدينگي كوشيد. مالياتهاي غيرمستقيم و ماليات بر مصرف را بسيار تقليل داد. از طريق ماليات مستقيم تصاعدي بر درآمد و سود درآمد دولت را تأمين نمود.
همه اين تدابير مربوط به افزايش توليد و امور اقتصادي و مالي موجب فراواني مايحتاج عمومي و ارزاني آنها گرديد. آيتالله مجتهدي در كتاب «بحران» اين حقيقت را تأييد نموده و ويليام داگلاس مينويسد: «قيمت كالاهاي مورد مصرف عموم 40% پايين آمده بود».
5- عمران و آبادي
ميتوان گفت كه يادگارهايي از عمران و آبادي كه در زمان حكومت ملي و يا با همياري مردم هر محل انجام گرفته، در هر شهر آذربايجان موجود است.
ساختمان بانك ملي آذربايجان و مجلس ملي آذربايجان و دانشسراي دختران و ساختمان دانشگاه و موزه و… در تبريز، ساختمان دهها مدرسه در تبريز و شهرها و دهات، ساختمان باشگاهها، سينما و سالن اجتماعات در شهرهاي متعدد، احداث خيابانها، پاركها و آسفالت خيابانها در تبريز و شهرستانها، احداث جاده بين دهات و تعريض جادههاي اصلي و تعمير و نوسازي پلها، بازسازي قنوات و مخازن آب و اقدامات نظير آن را ميتوان نام برد.
خبرنگار روزنامه نيويورك هرالد تريبون در ايران مينويسد: «دموكراتها در مدت يك سال حكومت خود در شهر تبريز اصلاحات مهمي انجام دادهاند. در عرض اين يك سال بيش از كليه كوچههايي كه در سالهاي قبل احداث شده بود، خيابانسازي شده است. چهار ميل مسافت بين شهر و ايستگاه راهآهن آسفالت و گدايان از كوچهها رانده شده بودند… تعريض و ترميم جادههاي بين شهرها از فعاليتهاي چشمگير حكومت ملي بود».
6- خدمات فرهنگي و مطبوعات
تأليف كتب درسي كلاسهاي ابتدايي در مدت كوتاه و چاپ و ارسال آنها به مدارس در سراسر آذربايجان، تأسيس چاپخانه آذربايجان، تشويق انتشار 50 روزنامه و مطبوعات در تبريز و شهرستانها، تهيه وسايل و امكانات ورزشي براي جوانان و سالنهاي ورزشي براي بانوان، تشكيل انجمن شعرا و نويسندگان در تبريز و شهرستانها و ايجاد امكانات و تسهيلات براي نويسندگان و شعرا، مبارزه گسترده با بيسوادي در شهرها و كارخانجات و دهات و… از اقدامات مهم و فراموشنشدني حكومت ملي است.
7- خدمات بهداشتي و بهداري
حفظ سلامتي مردم مورد توجه خاص بود. به منظور مبارزه و پيشگيري از بيماريهاي مسري از طريق آموزش عمومي و واكسيناسيون خدمات ارزندهاي صورت گرفت. پنجاه بيمارستان و درمانگاه در نقاط مختلف به كار افتاد و درمانگاههاي سيار براي اعزام به دهات سازمان داده شد.
دانشكده طب در دانشگاه تبريز تأسيس شد و آموزشگاه عالي مامايي و آموزشگاه پرستاري به فعاليت پرداخت.
8- امور خيريه
مجلس ملي و حكومت ملي قانوني براي تشكيل جمعيت خيريهاي از شخصيتهاي سرشناس و معتمدين تبريز براي تأسيس پرورشگاه كودكان، تأسيس خانه سالمندان، كمك به مادران و شيرخوارگاهها، گسترش شعب آنها در شهرستانها به تصويب رساند و با جديت قابل تحسيني آنها را به مرحله اجرا درآورد.
پرورشگاه براي كودكان بيسرپرست دو بخش بود. كودكان بيسرپرست 3 تا 14 سال و كودكان كمتر از 3 سال.
اين اقدامات و ايجاد كار براي بيكاران بساط تكديگري را برچيد.
9- اقدامات در زمينههاي هنري
احياي تئاتر ملي آذربايجان و تشكيل گروههايي از هنرپيشگان بااستعداد سابقهدار و جوانان در تبريز كه چندين نمايشنامه را به صحنه آوردند و آنها را در ساير شهرهاي آذربايجان به تماشا گذاشتند.
در هر شهر نيز گروههاي محلي براي هنرنمايي تشويق شدند. گروه موسيقي ملي براي اولين بار در تبريز به شكل سازمان يافته و با اسلوب مترقي فعاليت خود را آغاز كرد و دهها هنرمند در رشتههاي مختلف موسيقي و رقص به هنرنمايي پرداختند.
موزه نقاشي استاد بهزاد و نمايشگاه دايمي نقاشي و خط افتتاح شد.
در اينجا مناسب ميدانم كه سرگذشت حسن ذوالفقارزاده، يكي از نقاشان تبريزي را بازگو كنم. ايشان در سال 1297 در تبريز به دنيا آمده و در پرورشگاه بزرگ شده و تحت تعليم استادان در هنر نقاشي استعداد درخشان خود را نشان داده است. ايشان اواخر آذر 25 در يورش اوباش و اراذل به موزه نقاشي بهزاد به دفاع از تخريب آثار هنري ميايستد. او به دست اوباش مضروب و دستگير و چند روز بعد در دامنه كوههاي پربرف سرخاب تبريز به جوخه اعدام سپرده ميشود.
خانم فكور با اين جمله زيبا ياد او را عزيز ميدارد:
«… بدين ترتيب حسن ذوالفقارزاده در زير آسمان مهآلود تبريز، بر بومي از برف و يخ با خون خويش آخرين تابلوي نقاشياش را آفريد. او اولين نقاشي است كه در مدافعه از هنر خويش به شهادت رسيده است. يادش گرامي باد»!
10- دانيشير تبريز
هنگامي كه در تاريخ 26/1/25 به طور آزمايشي و در تاريخ 6/2/25 به طور رسمي اين كلام از ايستگاه فرستنده راديو تبريز طنين افكند، دلهاي هر آذربايجاني و ايراني آزاديخواه لبريز از شادي گرديد.
حكومت و شهرداريها به علت اينكه تعداد راديو در منازل كم بود و همه قادر به خريد آن نبودند، تعداد مورد نياز راديو در محلهاي عمومي نصب كردند تا مردم بتوانند به راديوي خود گوش كنند.
اين براي اولين بار بود كه خارج از تهران در استانها راديوي محلي به كار ميپرداخت.
اين بود شمهاي از اقدامات و خدمات تاريخي حكومت ملي آذربايجان در يك سال كه بدان اشاره شد. اين اقدامات خاطرهاي را نزد آذربايجانيها به يادگار گذاشت كه هرگاه عناصر صالح و مدبر با دلسوزي و برنامه صحيح در رأس حكومت به مردم خدمت كنند، چه انقلاب عظيمي را ميتوانند آفريد.
پرسش- جناب بهزادي، با توجه به اينکه شما دانشجوي اولين دوره آموزشي دانشگاه آذربايجان به سال ۱۳۲۵ بوديد، درباره نحوه تأسيس و همينطور سيستم آموزشي آن نکاتي را بيان بفرماييد.
پاسخ- درباره تأسيس دانشگاه ملي آذربايجان جداگانه و كمي گستردهتر صحبت خواهم كرد. زيرا يكي از اقدامات پرارزش و انقلابي حكومت ملي است.
تأسيس دارالفنون ملي آذربايجان در تبريز در سرلوحه مرامنامه فرقه دموكرات آذربايجان، مصوبات مجلس ملي و برنامه مورخ 21 آذر 1324 حكومت ملي قرار داشت و به خصوص پيشهوري توجه ويژهاي به اين امر داشت.
فرمان مورخ 9/10/24 حكومت ملي تأسيس دانشگاه را در اولويت قرار داد. به موجب اين مصوبه دانشگاه ملي در اول مهر ماه 1325 ميبايستي شروع به كار كند. بدين منظور دو راهحل پيشبيني شد. نخست اينكه ساختمان دانشسراي مقدماتي تبريز كه ساختماني مجهز و مناسب بود تخليه و به دانشگاه تحويل شود. به سرعت محلي براي انتقال دانشسراي مقدماتي پسران تهيه شد و ساختمان در اختيار دانشگاه قرار گرفت و براي پذيرش دانشجو در سال تحصيلي آينده آماده گرديد.
دوم اينكه محلي مناسب براي دانشگاه در نظر گرفته شود و ساختمان و تجهيزات يك دانشگاه مدرن در آنجا پياده شود.
دكتر جهانشاهلو به رياست دانشگاه و كميسيوني 7 نفره براي تدارك مقدمات افتتاح دانشگاه در مهر سال 25 جهت تعيين دروس و استاد و تنظيم امور و غيره تعيين گرديدند.
در تاريخ 22/3/25 مراسم كلنگزني و يا گذاشتن سنگ بناي ساختمان اصلي ابتدا در ساختمان دانشسراي مقدماتي برگزار شد و سپس مدعوين با حضور پيشهوري به محل اصلي دانشگاه رفتند و پيشهوري در داخل بطري يادبودنامهاي را در بتون پيستون اصلي قرار داد و كار ساختماني آغاز گرديد. در اين مراسم يكي از ناطقين صفوت، فرهنگي باسابقه بود كه خاطره خود را چنين نقل كرد: (ترجمه به فارسي)
«چند روز پيش جهت انتخاب زمين مناسب براي دانشگاه با حضور آقاي پيشهوري به سوي مدخل شرقي شهر رفتيم. در مدخل شهر باغ قديمي صاحبديوان را ديديم كه ديوارهاي ضخيم همانند قلعهها داشت و در آن ساختمان جديد وحشتآوري قرار داشت. اين ساختمان را براي ما زنداني بنا كرده بودند تا واردين به شهر با ديدن بنا به خود بلرزند. اين مدفني بود كه براي آزاديخواهان ساخته بودند، اما فرصت نيافتند. براي بناي اين ساختمان مبلغ 400 هزار تومان قبل از جنگ خرج كرده بودند. نصف اين پول را به جيب زده بودند و نصف ديگر را هزينه كرده بودند.
خلاصه ما وارد اين ساختمان شديم. آنجا را بازديد كرديم. آقاي پيشهوري پس از ملاحظه آن گفت: من طرفدار زندان نيستم. من طرفدار مدرسهام. مسافري كه به شهر وارد ميشود نه زندان و بازداشتگاه بلكه بايد مركز علم و عرفان، يعني دارالفنون را ببيند».(روزنامه آذربايجان 24/3/1325).
به اين ترتيب محل ساختمان دانشگاه تعيين شد و همان طوري كه پيشهوري در اين مراسم گفته بود، به شهر بزرگ دانشگاهي تبديل گرديد.
مبلغ 2 ميليون تومان براي ساختمان و هزينه اداري آن بودجه اختصاص دادند كه نصف آن براي مرحله اول ساختمان بود و نصف ديگر براي تجهيزات و ساير هزينههاي جاري. بايد گفت كه مبلغ دو ميليون تومان از كل بودجه ساليانه وزارت معارف آذربايجان بيشتر بود.
چه نيكوست كه دانشجويان دانشگاه تبريز سالگرد اين روز يا روز نهم ديماه 24 را جشن بگيرند و به بنيادگزاران آن به ويژه به پيشهوري درود بفرستند.
اسمنويسي براي سال تحصيلي جاري ( اول مهرماه 25) آغاز و از تاريخ 10 تير ماه لغايت 15 مرداد 25 انجام گرفت. آنهايي كه ديپلم ششم متوسطه داشتند، بدون كنكور و فارغالتحصيلان پنجم متوسطه و دانشسراي مقدماتي با گذراندن كنكور پذيرفته شدند. كنكور در شهريور ماه انجام گرفت و در موعد مقرر كلاسها تشكيل يافت.
دانشگاه مركب از دو دانشكده بود: 1) دانشكده پزشكي، مدت تحصيل 6 سال و تعداد پذيرش دانشجو 60 نفر. 2) دانشكده تربيت معلم شامل 4 رشته: زبان و ادبيات- تاريخ و جغرافيا- طبيعيات و شيمي، رياضيات و فيزيك. دوره تحصيل در اين دانشكده 3 سال بود و در هر رشته 30 دانشجو پذيرفته شد.
قرار بود كه در آينده دانشكدههاي كشاورزي و حقوق نيز داير گردد.
استادان از پزشكان، دبيران باسابقه و سرشناس تبريز و مهندسين برگزيده شده بودند. تنها يك نفر استاد رياضيات عالي از باكو استخدام شده بود. دكتر محمدوف مردي بود بلندقامت، چهارشانه، گندمگون و شيكپوش. او قبل از انتقلاب اكتبر كارگر معادن نفت باكو بود. بعد از انقلاب در كلاسهاي شبانه به تحصيل ادامه ميدهد و سپس با استفاده از بورس دولتي در باكو ليسانس رياضيات را اخذ ميكند و از دانشگاه مسكو در رشته رياضيات به اخذ درجه دكترا نايل ميگردد.
پيشهوري در رشته زبان و ادبيات، ادبيات باستاني را تدريس ميكرد و پنجشنبهها به دانشكده ميآمد و در موقع تنفس، دانشجويان دورش حلقه ميزدند و با اشتياق فراوان با اين معلم پير و رهبر حكومت ملي صحبت ميكردند. حضور پيشهوري در دانشگاه موجب توجه خاص به امور جاري دانشگاه بود.
دروس در تمام كلاسها به زبان آذربايجاني بود و درس زبان آذربايجاني براي همه رشتهها اجباري بود. استاد اين درس گنجعلي صباحي بود كه در مديريت داخلي دانشكده هم فعاليت ميكرد. صباحي با تسلط كامل به دستور زبان تركي آذربايجاني و با شيوايي و فصاحت قانون هماهنگي اصوات تركي آذربايجاني را آموزش ميداد. بايد اذعان كنم كه اين درس گيرايي ويژهاي داشت، زيرا براي اولين بار از قانونمندي زبان مادري اطلاع يافتيم و در حقيقت ايشان دري به روي ما گشودند كه بعدها با خودآموزي آن را ادامه داديم.
اوقات درس دانشگاه از ساعت 2 تا 8 بعد از ظهر بود. به اين ترتيب استادان شاغل و آن دسته از دانشجويان كه شاغل بودند ميتوانستند به كار و درس خود برسند.
كارمندان و آموزگاران هم ميتوانستند در صورتي كه در دانشگاه پذيرفته ميشدند با ارائه گواهي قبولي دانشكده به اداره مربوطه به تبريز منتقل گردند و در ادارات به اين افراد كار سبكتر ارجاع ميشد.
من در آستارا آموزگار بودم، به اداره معارف تبريز به دايره تعليمات منتقل شدم و كارم ثبت نامههاي وارده و صادره بود. تا ساعت 12 كار ميكردم.
دانشجويان شهرستاني اعم از اينكه كارمند بودند و يا غيركارمند در صورتي كه در تبريز مسكن نداشتند و دانشجويان بيبضاعت از تسهيلات شبانهروزي، از خوابگاه و رستوران (صبحانه، ناهار، شام) رايگان استفاده ميکردند. قرار بود به اين دانشجويان كمك خرج نقدي هم پرداخت شود.
در نيمه آبان ماه 1325 اتحاديه دانشجويان دانشگاه ملي آذربايجان تشكيل شد. بنا به دعوت هيئت مؤسس كه من يكي از آنها بودم، دعوت شد كه از هر كلاس به نسبت هر ده نفر دانشجو يك نفر نماينده براي شركت در مجمع عمومي مؤسس انتخاب و معرفي گردد. اين انتخابات به طرز دموكراتيك برگزار شد، نمايندگان منتخب مركب از همه گروههاي فكري بودند. مجمع عمومي مؤسس اساسنامه را تصويب و هيئت مديره 9 نفري را انتخاب كرد. من عضو هيئت مديره بودم و به دبيري اتحاديه برگزيده شدم. دبير اتحاديه موجوديت اتحاديه را به دكتر جهانشاهلو رئيش دانشگاه اطلاع داد و آمادگي اتحاديه را براي همكاري با دانشگاه در مسايل مربوط به دانشگاه و دانشجويان اعلام داشت. اين پيشنهاد با استقبال اولياي دانشگاه مواجه شد و همكاري در زمينه نظارت بر كار رستوران و خوابگاهها و كتابخانه و بوفه آغاز گرديد. نمونه اين همكاري در نظارت بر رستوران را شرح ميدهم.
دكتر برازش كه دكتر دامپزشك بود و اينك در دانشكده پزشكي تحصيل ميكرد، برادربزرگ دكتر محمدتقي زهتابي، شخصيتي مورد احترام و علاقهمندو عضو هيئت مديره اتحاديه بود.
ايشان مسئول نظارت بر امور رستوران گرديد و به اتفاق گروهي از دانشجويان تمام مواد غذايي را كه به انبار رستوران تحويل ميشد و همه روزه مقداري از آنها به آشپزخانه تحويل ميشد از لحاظ كميت و كيفيت كنترل ميكردند. رعايت بهداشت در آشپزخانه و سهمي كه به دانشجويان داده ميشد از طرف اين عده كنترل ميشد. غذا مطلوب و كافي بود. از حيف و ميل جلوگيري ميشد. يك نفر فدايي هم در اين امور نظارت داشت…
جناياتي كه آرتش شاهنشاهي و ژاندارمها و چاقوكشان ذوالفقاري در دوم آذرماه و روزهاي بعد در زنجان مرتكب شدند، همه آذربايجانيها را به هيجان آورد. طبيعي است كه عكسالعمل دانشجويان چشمگير بود.
ميدانيم كه طبق موافقتنامه بين دولت مركزي و نمايندگان آذربايجان و بنا به پيشنهاد دولت قرار شد كه چون زنجان در تقسيمبندي كشوري جزء آذربايجان نبوده مؤقتا به دولت مركزي تحويل داده شود. امنيت شهر به وسيله 300 ژاندارم (نگهبان) و 300 فدايي حفظ شود و دولت تعهد كرد كه پس از تشكيل دوره 15 مجلس لايحهاي به مجلس تقديم نمايد و زنجان جزء استان آذربايجان بشود.
در اجراي اين موافقتنامه در تاريخ 30 آبان صورتمجلس تحويل بين نمايندگان دولت مركزي و آذربايجان به امضا رسيد و شهر از اول آذر تحويل نمايندگان دولت داده شد. ولي آرتش رياكارانه و عهدشكنانه در اول آذر با توپ و تانك به شهر حمله كرد، شهر بيدفاع و تحويل داده شده را «فتح!» كرد. تحت حمايت آرتش ژاندارمها و عوامل ذوالفقاريها به شهر ريختند. مرتكب جنايات هولناكي شدند….
اتحاديه دانشجويان آذربايجان اعلاميه اعتراضآميزي چاپ و منتشر كردند و ميتينگي در سالن اجتماعات دانشگاه برگزار نمودند و تصميم گرفته شد كه دانشجويان به حالت دمونستراسيون از دانشگاه تا كميته مركزي فرقه دموكرات آذربايجان كه محل كار پيشهوري بود، حركت كنند. همزمان كارگران كارخانه ظفر به طرف كميته مركزي راهپيمايي كردند. دو مظهر روشنفكري و كارگزي آذربايجان در جلوي كميته مركزي اجتماع كردند. پيشهوري در بالكن مشرف به خيابان ستارخان ظاهر شد و مورد استقبال پرشور دانشجويان و كارگران قرار گرفت و نطق هيجانانگيزي ايراد كرد. اين آخرين نطق پيشهوري در اجتماعات تبريز بود.
پس از يورش وحشيانه آرتش شاهنشاهي به تبريز يكي از اهداف اوليه آنها و اوباشان سلطنتطلب تعطيل دانشگاه بود. شاه و دولت قوامالسلطنه با امحاي يادگاريهاي پرارزش حكومت ملي تلاش كردند كه اين خاطرات را از حافظه آذربايجانيها بزدايند. تعطيلي دانشگاه و سرنگون ساختن مجسمه ستارخان و قهرمانان آذربايجان و… از آن جمله بود. آنها به رذالت آلوده بودند، آلودهتر شدند، ولي به آرزوهاي پليدشان نرسيدند. دانشگاه آذربايجان به همت مردم احيا شد و ستارخانها الهامبخش مبارزات مردمي گرديدند.
شاه با بازگشايي دانشگاه تبريز خصمانه مخالفت ميكرد. و در اوايل خرداد ماه 1326 كه «فاتحانه» به تبريز سفر كرد در باسمنج شخصيتهاي سرشناس تبريز به استقبالش رفتند و در اين ملاقات يكي از خواستهاي اساسي اهالي بازگشايي دانشگاه آذربايجان بود كه شاه با اكراه قبول كرد. و بالاخره پس از تأخيرهاي فراوان چاكران شاهنشاهي حاكم بر آذربايجان چاپلوساني نظير دكتر بياني رئيش دانشگاه تبريز آن را «به نام نامي اعليحضرت همايون شاهنشاهي»! افتتاح كردند.
تأسيس دانشگاه ملي آذربايجان يكي از اقدامات درخشان حكومت ملي آذربايجان است و برنامهريزي و اجراي آن نمونهاي از واقعبيني و استفاده بهينه از امكانات موجود و مديريت مدبرانه و كارهاي انقلابي است.
تا سالها اين دانشگاه نقايص جدي از لحاظ استاد و وسايل فني داشت، به نحوي كه دانشگاه تهران اين تصميم تحقيرآميز را گرفت كه دانشجويان دانشكده پزشكي تبريز كه به دانشگاه تهران منتقل ميشوند يا بايد يك سال پايينتر تحصيل بكنند و يا امتحان مجدد بدهند! در حالي كه اگر هم تحصيل آنها نقصي داشت گناه به گردن دولت بوده است.
مبارزات دانشجويان در دورههاي اول افتاح مجدد دانشگاه بسيار درخشان بود. در نتيجه مبارزات آنها بود كه نسبت به رفع نقايص اقدام شد. ياد اين دانشجويان گرامي باد!
پرسش- جناب آقاي بهزادي، حالا که به طور اجمالي با برخي از فعاليتهاي حکومت ملي آذربايجان آشنا شديم، دوست داريم نظر شما را درباره علل و شرايط ظهور و سقوط حکومت ملي آذربايجان بدانيم.
پاسخ- توضيح درباره علل و شرايط آغاز نهضت دموكراتيك ملي آذربايجان و گسترش و پيشرفت گام به گام و سريع آن و نيل به اهداف خود، تشكيل حكومت ملي و نيز علل و شرايط عقبنشيني بدون دفاع و مسالمتآميز آن، مستلزم بحث مفصلي است. ولي من كوشش ميكنم هرچند به اختصار جمعبندي آن را ارائه دهم.
حقيقت اين است كه شايعات و تبليغات دشمنانه به قصد انحراف افكار عمومي آن چنان گسترده بود كه هالهاي از ابهامات بر روي حقايق كشيده است. واقعا” تاريخ اين دوره را بايد بازنويسي كرد. نظام ديكتاتوري درباري و ساواكي به مدت طولاني 32 سال بر روي توجيه اين شايعات كوشيده است و به نحوي كه برخي اشخاص سادهلوح نيز تحت تأثير آن قرار گرفتهاند.
اجازه ميخواهم كه خواننده را به مطالعه جلد دوم كتاب ظهور و سقوط پهلوي دعوت كنم. در صفحه 178 كتاب تحت عنوان اينتلجنت سرويس، سيا و شبکه بدامن چنين ميخوانيم:
«شاپور ريپورتر زماني وارد ايران شد (1325) كه سرويس اطلاعاتي بريتانيا توسط جاسوسان برجستهاي چون آلن چارلز ترات، آن لمبتون و ارنست پرون شبكههاي وسيع خود را بازسازي كرده و در همين دوران «اداره خاورميانه» سرويس اطلاعاتي آمريكا به رهبري كروميت روزولت نيز نخستين شبكههاي خود را تنيده بود و هر دو سرويس جاسوسي فعاليتهاي توطئهگرايانه و پيچيده و مؤثري را، به ويژه در بحبوحه حوادث سالهاي 1325-1324 به فرجام رسانيده بود».
ترات يكي از جاسوسان عاليرتبه اينتلجنت سرويس و متخصص ورزيده جنگهاي رواني بوده، ميس لمبتون جاسوسي ورزيده، دانشمند كه مدت طولاني در ايران براي امپراطوري بريتانيا خدمت كرده و كتاب «مالك و زارع» وي مشهور است. ارنست پرون چهره مرموزي است. در آستانه سفر محمدرضا در زمان وليعهدي براي ادامه تحصيل به مدرسه لوروزه در سويس اينتلجنتسرويس باغباني را در آن مدرسه ميگمارد كه پسرش ارنست پرون با وليعهد ايران روابط ويژه برقرار ميكند. ارنست پرون به همراه محمدرضا به تهران ميآيد و در دربار و در جوار محمدرضا زندگي ميكند. درباره نفوذ او در محمدرضا و رفتار خيرهسرانه وي در دربار مطالبي در كتاب خاطرات فردوست و ملكه ثريا آمده است.
شبكه جاسوسي بدامن در همكاري نزديك با كروميت روزولت در آستانه نهضت دموكراتيك ملي آذربايجان به دو رشته عمليات دست ميزنند. از يك سو با جعل شايعات و افتراها جنگ رواني بر عليه نهضت دموكراتيك راه مياندازند و از سوي ديگر به تبليغات دامنهداري بر عليه نهضت ملي آذربايجان ميپردازند. عوامل اين شبكهها، دربار، آرتش و سيدضيا و مطبوعات داخلي و خارجي وابسته به آنها و راديوهاي لندن، آنكارا و دهلي تهمتهاي ساخته و پرداخته اين شبكه را ميپراكنند. يكي از شگردهاي اين شبكه پخش شعارگونه افتراهايي بود كه احساسات مخالف افراد ناآگاه را بر عليه نهضت دموكراتيك آذربايجان برانگيزد. اين شيوه در تاريخ ما سابقه داشته است. از آن جمله اتهام «بابيگري»، «ملحد»، «نوكر بيگانه» و اتهام «تجزيهطلبي» به شيخ محمد خياباني و لقب «متجاسر» به سردار جنگل و…
بنا به مراتب بالا قبلا بايد ماهيت اين افتراها و انگزنيها را برملا ساخت. من كوشش ميكنم با استناد به مستنداتي از اسناد محرمانه منتشره وزارت امور خارجه آمريكا و انگليس و رجال اين كشورها حقايق را آشكار كنم. همه اينها دشمنان نهضت بودهاند، ولي در گزارشات خود هرچند با بيان ديپلماتيك به حقايقي اعتراف كردهاند.
محور اصلي اين اتهامات را ميتوان چنين خلاصه كرد:
1- عدم تخليه ايران از طرف آرتش سرخ به منظور تثبيت حكومت ملي آذربايجان و تحصيل امتياز نفت شمال است.
2- اتحاد شوروي حكومت ملي آذربايجان را به وجود آورده تا امتياز نفت شمال را تحصيل كند.
3- نهضت دموكراتيك آذربايجان را يك مشت «مهاجر» طبق نقشه شورويها براي تجزيه آذربايجان از ايران و الحاق آن به آذربايجان شوروي راه انداخته است.
توضيح اينكه:
1- عدم تخليه ايران از طرف آرتش سرخ ربطي به مسايل ايران نداشته است. بلكه به برخوردهاي بين المللي اتحاد شوروي و انگلستان مربوط بوده است.
نوشته روزنامه پراودا در اين زمينه گوياست:
«…. چرا آرتش انگليس مصر، لبنان، يونان و… را تخليه نميكند؟»
به عبارت ديگر عدم تخليه ايران از طرف آرتش سرخ، براي فشار آوردن به امپراطوري بريتانيا براي تخليه كشورهاي اشغالي بوده است.
2- در مورد نفت شمال اظهار عقيده جرج كنان كاردار آمريكا در مسكو جالب است:
«انگيزه اخير رفتار شوروي در شمال ايران شايد صرفا” نفت نباشد، بلكه نگراني از نفوذ احتمالي خارجيها در آن منطقه كه با مسئله وجهه عمومي ارتباط مييابد، نيز مطرح است. نفت شمال ايران مهم است، اما نه به عنوان چيزي كه مورد نياز روسيه است، بلكه به عنوان چيزي كه ممكن است در صورت بهرهبرداري هر كشور ديگري از آن خطرناك باشد». (نقل از كتاب ايران بين دو انقلاب)
كلارمونت اسكراين كنسول انگليس در مشهد بعدها در خاطرات خود نوشت:
«دخالت قدرتمندانه آمريكا به صورت حضور هيئتهاي مالي، نظامي و هيئت ژاندارمري، يورش آشكار آمريكا براي تصرف بازار ايران و مهمتر از همه تلاش شركتهاي استاندارداويل و اكيوم و شل براي دستيابي به امتيازات نفتي بود كه روسها را در اين كشور از متحد دوران جنگ به رقيب دوران جنگ سرد تبديل كرد».
از اظهارنظرهاي بالا چنين برميآيد كه شورويها احتياجي به نفت ايران نداشتند، ولي براي جلوگيري از دادن امتياز نفت به شركتهاي آمريكايي در همسايگي كشورشان پيشنهاد مشاركت در نفت شمال را پيش كشيدند.
به طور اجمال به روند مسايل مربوط به نفت شمال ايران بعد از سال 1320 نظر ميافكنيم.
دولت ساعد مذاكرات محرمانه با شركتهاي نفتي آمريكايي را آغاز كرد وقرارداد آن مورد توافق قرار گرفت. طوسي نماينده مجلس در مرداد 1323 در جلسه مجلس پرده از روي اين مذاكرات محرمانه برداشت. حزب توده، مطبوعات آزاديخواه و دكتر مصدق و… اعتراضات شديدي را آغاز كردند و از دولت ساعد خواستند كه نتيجه مذاكرات محرمانه را گزارش كند.
در اين زمان کافتارادزه معاون وزارت امور خارجه شوروي با پيشنهاد متقابلي به تهران آمد و بالاخره مجلس طبق ماده واحدهاي هرگونه مذاكره براي واگذاري منابع نفتي به خارجيها را موكول به بعد از تخليه ايران از قواي اشغالي كرد.
دكتر مصدق در اين مورد چنين اظهارنظر كرد: «اگر آقاي نخستوزير (ساعد) به شركتهاي آمريكايي گفته بودند، مادام كه جنگ تمام نشده و مادام كه قواي آمريكا از مملكت خارج نشده دولت داخل مذاكره نميشود… دولت شوروي هرگز از ما تقاضاي امتياز نميكرد. وقتي از آن طرف دنيا دولت آمريكا تقاضاي امتياز كند، دولت شوروي كه همسايه ماست، چرا نكند؟ و آنهايي كه ميگويند كه اعطاي امتياز به شركتهاي تابع دولت آمريكا از اين لحاظ كه آن دولت با ما مجاور نيست، خالي از ضرر است، در اشتباهند. تنها عدم مجاورت دليل نيست كه دادن امتياز به آن دولت يا به شركتهاي آمريكايي براي ما ضرر نكند. آمريكا دولتي نيست كه مجاورت يا عدم مجاورت آن با ما فرق بكند».
بعد از پايان جنگ بينالمللي دوم در شهريور 1324 دولت شوروي از بيم اينكه شركتهاي آمريكايي براي تحصيل امتياز نفت از نفوذ خود در هيئت حاكمه ايران استفاده بكند، پيشدستي كردند و پيشنهاد تشكيل شركت مختلط ايران و شوروي براساس 50-50 را پيش كشيدند. اگرچه قوام با طرح مذكور موافقت اصولي كرد، ولي تصويب نهايي را به تشكيل مجلس پانزدهم موكول كرد و بالاخره مجلس در تاريخ 29/6/26 مقاولهنامه مزبور را كان لم يكن تلقي نمود. ولي براي تسكين خاطر شورويها و رعايت «اصل موازنه مثبت» اين شرط را در آن مصوبه گنجاند: «دولت مكلف است در كليه مواردي كه حقوق ملت ايران نسبت به منابع ثروت كشور اعم از منابع زيرزميني و نظير آن مورد تضييع واقع شده، بخصوص راجع به نفت جنوب، به منظور استيفاي حقوق ملي مذاكرات و اقدامات لازم را به عمل آورد».
شرط اخير انگيزه و دستاويز آغاز نهضت ملي براي ملي كردن صنايع نفت ايران و خلع يد از شركت نفت جنوب گرديد. به اين ترتيب با دخالت شوروي در مسئله نفت شمال اولا” از دادن امتياز نفت به شركتهاي آمريكايي جلوگيري گردد و ثانيا” راه براي ملي شدن صنايع نفت گشوده شد.
3- تهمت تجريهطلبي را شبكه بدامن براي تحريك احساسات ملي مردم ايران و بدنام كردن فرقه دموكرات آذربايجان در بوق دميد. هستند كساني كه امروز هم تا كسي دم از حقوق ملي اقوام ايراني ميزند، او را با اتهام «تجزيهطلبي» مورد حمله قرار ميدهند.
در ادامه همان مقاصد بالا «مهاجرين» را محرك و ادارهكننده نهضت دموكراتيك ملي آذربايجان قلمداد کردند. همه مهاجرين كه در دوره رضاخان پهلوي به ايران برگشتند، 16 هزار نفر شامل زن و بچه بودند. از اين عده تعداد كثيري پس از بازگشت به ايران به دور از مسايل سياسي به زندگي خود ادامه دادند و غالبا” هم سابقه فعاليت سياسي و يا تحصيلات عالي نداشتند. با توجه به تعداد اعضاي فرقه و شمار شهداي آن پس از يورش آرتش شاهنشاهي پوچ بودن اين اتهام محرز است. همه به ياد داريم كه درباره خيزش 29/11/1356 تبريز تيمسار آزموده استاندار شاه در آذربايجان در نطق راديويي فرياد ميزد:
«به خدا اينها آذربايجاني نبودند. اينها از آنور مرز آمده بودند»!
فرقه دموكرات آذربايجان در اعلاميه 12 شهريور 1324، در اسناد بعدي و رهبران حكومت ملي به كرات اعلام كردند كه ما خودمختاري براي آذربايجان با حفظ تماميت ارضي ايران را ميخواهيم. و موافقتنامه 23/3/25 بين دولت مركزي و نمايندگان آذربايجان بار ديگر صداقت آنها را در حفظ تماميت ارضي ايران و تكذيب تجزيهطلبي ثابت كرد. تاريخ هم نشان داد كه حق با فرقه دموكرات بوده است.
يك دليل انكارناپذير را اينجا ميگويم:
مداركي كه از آخرين شعارهاي 2500 نفر اعدامي به حكم دادگاههاي صحرايي آرتش شاهنشاهي در دست است، گوياي اين حقيقت است كه اين دلاوران قهرمان در راه اعتقادات ملي خود در پاي چوبه دار و يا در برابر جوخه اعدام قرار گرفتند، با صداي رسا فرياد زدند: «زنده باد آذربايجان، زنده باد ايران، زنده باد آزادي»!
آري، اين رادمردان كه دلاورانه شربت شهادت نوشيدند،اعتقاد فرقه و حكومت ملي و مردم آذربايجان به حفظ تماميت ارضي ايران و آزادي و استقلال ايران را بازگو كردند. «زنده باد ايران»!
و اين واقعيت انكارناپذير اعلام بطلان جعليات، افتراها و تهمتهاي جاسوسان و افروزندگان جنگ رواني و تبليغاتي امپرياليستها و ايادي آنها بود. تاريخ هم گواه صداقت آنهاست.
اما چند كلمه درباره علل و شرايط پيروزي و عقبنشيني نهضت دموكراتيك آذربايجان:
در ارديبهشت ماه 1324 آلمان هيتلري تسليم بلاشرط متفقين شد و ژاپن متحد جنگي آنها در آستانه شكست قرار گرفت و پس از بمباران اتمي هيروشميا و ناكازاكي تسليم شد و جنگ دوم به پايان رسيد.
با پايان يافتن جنگ جهاني، جنبش استقلالطلبانه در مستعمرات اوج گرفت و مبارزات ملي براي به دست آوردن حقوق دموكراتيك گسترش يافت. امپراطوري بريتانيا براي حفظ پايگاههاي مستعمراتي خود و امپرياليسم تازهنفس و قدرتمند آمريكا براي نفوذ در بازارهاي جهاني به تكاپو افتادند.
نهضت دموكراتيك ملي آذربايجان در چنين شرايط جهاني به دست رهبران كارآزموده خود پايهگذاري شد. پيشهوري و رهبران فرقه دموكرات آذربايجان با بررسي شرايط عيني اقتصادي- اجتماعي و سياسي و تقاضاهاي دموكراتيك و ملي مردم آذربايجان به تشكل نيروهاي مبارزهجو پرداختند و فرقه دموكرات آذربايجان با شعارهاي دموكراتيك: آزادي عقيده، زبان و مطبوعات، تقسيم اراضي خالصه بين دهقانان و تعديل روابط مالك و زارع، قانون كار و بيمه براي كارگران، تأمين رفاه كارمندان، حمايت از صنايع داخلي و حمايت از بازرگانان و نيز حقوق ملي و مشاركت در اداره امور خود از طريق انتخاب انجمنهاي ايالتي و ولايتي بر اساس قانون اساسي، حقوق مربوط به زبان مادري، تحصيل به زبان آذربايجاني و رسميت آن توانست نيروهاي عظيم ملي را متشكل سازد.
پس از صدور اعلاميه 12/6/24 و اعلام آغاز فعاليت فرقه، حزب توده شعبه آذربايجان با شصت هزار عضو و جمعيت آذربايجان الحاق خود را به فرقه اعلام داشتند و شوراي متحده كارگران استان آذربايجان طرفداري از فرقه را پذيرفتند، شخصيتهاي ملي و آزادي خواه به همكاري با فرقه پرداختند و در نهايت اعضاي فرقه به 200 هزار تن رسيد و سازمان هاي زنان و جوانان تودههاي وسيعي را به حمايت از شعارهاي فرقه جلب نمود.
فساد مأمورين دولتي و اهانت نمايندگان هيئت حاكمه در آذربايجان به ملت آذربايجان، استثمار ظالمانه دهقانان و تجاوز ژاندارمها و مالكين عمده به حقوق دهقانان، نبود قانون كار، ورشكستگي كارخانجات و كارگاههاي توليدي و ركود تجارت، تورم روزافزون موجبات اعتراض عمومي را فراهم كرده بود و شرايط عيني براي جنبش ملي را فراهم ساخته بودند.
نهضت دموكراتيك ملي آذربايجان ريشههاي مردمي داشت و جنبشي بود خودجوش. به چند سند محرمانه درباره اين جنبش توجه بكنيد.كنسول انگليس در تبريز پس از بازديد از منطقه شمالغرب در گزارش خود مينويسد: «… نميتوان انكار كرد كه در بين كارگران و دهقانان اين استان احساسي وجود دارد كه من هميشه آن را خشم طبيعي نسبت به بيلياقتي و فساد حكومت ايران قلمداد كردهام و باز نميتوان انكار كرد كه بدبختيها و بي عدالتيهايي وجود دارد كه اگر در هر كشور ديگري بود، به شورش خودانگيخته منجر ميشد. نميتوانم باور كنم كه اين نهضت كامل كار روسها باشد. بلكه به نظر ميرسد كه آنها از يك وضعيت انقلابي واقعي بهرهبرداري ميكنند. هرچند آنها مهاجران را به ميان دهقانان فرستادهاند ولي دهقانان هم آماده همكاري بودهاند…».
كنسول آمريكا در تبريز نيز تأكيد مي كند كه «چنين جنبشهايي از حمايت وسيع مردمي برخوردار است و شكايات و نارضايتيهاي حقيقي از حكومت مركزي را نشان ميدهد» (ايران بين دو انقلاب، ص 268).
موري سفير كبير آمريكا در ايران به وزارت امور خارجه آمريكا گزارش ميكند:
«مقامات رسمي ايران در تبريز اظهار ميدارند كه فرقه دموكرات آذربايجان تكيه گاه تودهاي ندارد… كنسول ما و كنسول بريتانيا در تبريز تأكيد ميكنند: در آذربايجان نسبت به دموكراتها علاقه و همدردي وجود دارد.مردم آذربايجان نسبت به حكومت تهران عميقا” نفرت دارند». (گذشته، چراغ راه آينده است، ص 223)
باز موري سفير كبير آمريكا در ايران در گزارش مورخ 15 سپتامبر 1945 خاطرنشان ميسازد:
«4- تا زماني كه پشتيباني مردم شامل حال جنبش دموكراتيك است، دولت نمي تواند قدرت و نفوذ خود را در مداخله مخالفين اعمال نمايد، مگر اينكه هرچه زودتر از اين پشتيباني كه حتي شامل عشاير نيز ميشود، جلوگيري به عمل آورد…
8- در حقيقت مسئله بغرنج است كه شورشيان در برابر شكايت استاندار دلايلي دارند. آنان مخالف اصول اداره آذربايجان هستند و ميگويند كه متمولين و مالكين عمده به وسيله اين اصول اداري حمايت ميشوند». (غائله، ص 291)
گزارشهاي مورخ 24 نوامبر 1945 سر ريدر بولارد سفير كبير انگلستان در ايران صريحتر است:
«1- اما اين استان هم (استان آذربايجان) شكاياتي داشته. دير يا زود و به نحوي مؤثر به شورشي بر عليه مقامات فاسد و ناواردي كه از تهران مأمور شدهاند، منجر گرديد. تمام عوايد كشور در تهران به مصرف ميرسد و آنچه باقي ميماند پس از پرداختهاي مربوط به آرتش و ژاندارمري در وزارتخانهها خرج ميشود كه كار زيادي هم نميكنند. تمام مسايل و امور مربوط به استانها اعم از بزرگ و كوچك به تهران احاله ميشود و در بسياري اوقات از طرف وزارتخانههاي مربوط بيپاسخ ميماند. حتا شهرداران بخشهاي استانها نيز از تهران اعزام ميشوند.
تجربه شش ساله من، در اينجا مرا متقاعد كرده است كه در برابر آزمندي و كوتاهبيني بسياري از ايرانيان، رجال و سرشناسهاي محلي با احساسات و افتخارات محلي خود به ميهنپرستي كه دارند، ميتوانند براي نمايندگي در انجمنهاي محلي مناسب باشند. اگر عوايد هر استان به وسيله انحمنهاي محلي به مصرف آبادي آن استان مانند ايجاد جادهها و مراكز بهداشتي برسد، امكان اين هست كه ايران به طرف ترقي و تعالي سوق داده شود.
2- ضمنا” من معتقدم كه بهتر است موضوع زبان را در نظر گرفته و افراد محلي را به مشاغل اداري هر محل نه تنها در مورد آذربايجان، بلكه درباره تمام اقليتها بگمارد.
به طور كلي بايد گفت كه گوش تهران تا زماني كه يكي از استانها دچار بينظمي نشود، به هيچ توصيهاي بدهكار نيست.
اعلاميه حزب دموكرات حاكي از دموكراسي و توسل به قدرتهاي دموكراتيك و منشور آتلانتيك عاقلانه و زيركانه تهيه شده است…. ايران به علت وجود تمركز شديدي كه نتيجه آن ركود كامل امور استانهاست، در هر زمان ميتواند تجزيهپذير باشد».
اسناد مذكور نشان ميدهد كه جنبش دموكراتيك آذربايجان داراي زمينه عيني بوده و قيام ملي چيزي نيست كه به فرمان شوروي و به وسيله چند مهاجر صورت بگيرد.
دولت صدرالاشراف اين قصاب باغشاه در زمان كودتاي محمدعليشاه و لياخوف بر عليه مشروطيت، مطالبات حقطلبانه و مسالمتآميز فرقه دموكرات آذربايجان را با تشديد فشار بر آزاديخواهان در سراسر ايران و تحريك مالكين و ژاندارمها در آذرباتيجان بر عليه دهقانان پاسخ داد. شرح فجايعي كه در اين زمان در دهات آذربايجان انجام گرفت، بحث مفصلي ميطلبد.
دهقانان و فرقه دموكرات آذربايجان به مراجع قضايي شكايت كردند، ولي احكام قضايي ضمانت اجرا نداشت و مفيد فايدهاي نبود. ناچار دهقانان براساس سنت ديرينه به دفاع از خود پرداختند. از ديرباز دهقانان آذربايجان يا گروهي از آنها براي مبارزه با ستم اربابان به كوهها ميرفتند و به جنگ و گريز پارتيزاني دست ميزدند. اين دستهها به «قاچاق»ها شهرت داشتند. داستانهاي حماسي قهرمانان آذربايجاني به نام كوراوغلو، قاچاق نبي و… شرح مبارزات اين دليرمردان است. از سال 1320 به بعد نيز دستههاي كوچك مسلح «قاچاق» در اطراف ميانه، سراب، مراغه و اروميه و… به حمايت از دهقانان تشكيل شده بود. صفر قهرمانيان يكي از افراد اين گروهها بود.
وقتي به شكوائيههاي دهقانان و فرقه دموكرات با تشديد فشار پاسخ دادند و حتا بخشنامه كفيل استانداري آذربايجان مبني بر اينكه وصول سورسات و عوارض از زارعين را غيرقانوني اعلام كرد، مالكين و ژاندارمها اجرا نكردند. دولت مركزي آن را فسخ كرد. وقتي كه دهقانان ناگزير به شيوه مبارزه سنتي «قاچاق» پرداختند، فرقه دموكرات آذربايجان شعار «دفاع از خود» را پيش كشيد و دستجات فدايي در دهات و شهرها تشكيل شدند.
بعد از صدرالاشراف حكومت حكيمي (حكيمالملك) روش فشار صدر را ادامه داد و حتا در مجلس به ملت آذربايجان توهين كرد و زبان آنها را زبان تحميلي مغول قلمداد كرد و شركتكنندگان در نهضت دموكراتيك ملي آذربايجان را «يك مشت مهاجر» ناميد.
حكيمالملك از استادان فراماسيونري، عامل امپراطوري بريتانيا و نوكر دربار بود، كوشش كرد مسايل داخلي ايران را به مجامع بينالمللي بكشاند. ابتدا به كميسيون وزراي امور خارجه 5 كشور بزرگ كه در تاريخ 25 آذر 24 در مسكو تشكيل گرديد، شكايت كرد. در اين جلسه وزير خارجه بريتانيا طرحي پيشنهاد كرد كه مسايل ايران در كميته سه نفري مركب از نمايندگان آمريكا و انگلستان و شوروي حل و فصل شود. پيشنهادي كه ايران را تحت قيموميت اين كميسيون درميآورد. دولت حكيمي با اين پيشنهاد موافقت كرد و تنها تقاضايش اين بود كه دو نماينده از طرف دولت ايران در اين كميسيون داشته باشد.
مولوتف وزير خارجه شوروي اين طرخ را با قاطعيت رد كرد و آن را دخالت در امور داخلي ايران تلقي كرد.
سپس سه استاد فراماسيونري و عاملان بدنام انگلستان يعني حكيمي نخستوزير، تقيزاده سفير كبير ايران در لندن و نماينده ايران در سازمان ملل متحد و علا سفير كبير ايران در واشنگتن موضوع داخلي را به سازمان مل و شوراي امنيت كشاندند.
دولتهاي صدر و حكيمي نه فقط به تقاضاي آذربايجان جواب ندادند، بلكه انتخابات مجلس 15 را نيز به تعويق انداختند. فرقه دموكرات آذربايجان طي نامه سرگشادهاي مطالبات خود را به 5 دولت بزرگ و دولت و دربار ايران نوشت و اتمام حجت كرد. اين اقدامات مسالمتآميز و قانوني مبني بر تشكيل انجمنهاي ايلتي و ولايتي نيز به نتيجه نرسيد. لذا فرقه گام بعدي را برداشت و شعار «فرمان انتخابات را مردم آذربايجان خود صادر خواهند كرد» را مطرح نمود. كنگره ملي آذربايجان در 29 آبان 1324 فرمان انتخابات مجلس ملي را صادر كرد و هيئت 39 نفري مأمور اجراي آن شدند و مجلس ملي آذربايجان در 21 آذر 24 رسما” گشايش يافت و پيشهوري رهبر فرقه دموكرات (حزب اکثريت)مأمور تشكيل كابينه گرديد و همان روز بعد از ظهر حكومت ملي و برنامه آن از طرف مجلس ملي تأييد شد.
حكومت ملي از شخصيتهاي محلي به شرح زير تشكيل يافت كه فقط محمد بيريا سابقه عضويت در حزب توده ايران را داشت:
1- سيد جعفر پيشهوري نخستوزير (و سرپرست وزارت كار تا تعيين وزير)
2- دكتر سلاماله جاويد- وزير كشور
3- دكتر مهتاش- وزير كشاورزي
4- دكتر اورنگي- وزير بهداري
5- محمد بيريا- وزير معارف
6- كبيري- وزير راه و پست و تلگراف و تلفن
7- جعفر كاويان- وزير قشون ملي
8- غلامرضا الهامي- وزير ماليه
9- يوسف عظيما- وزير دادگستري
10- رضا رسولي- وزير تجارت و اقتصاد
ضمنا” زينالعابدين قيامي به رياست ديوان تميز و فريدون ابراهيمي به سمت دادستان كل آذربايجان تعيين گرديدند.
حكومت به اجراي سريع برنامههاي خود آغاز كرد كه شرح آن آمده است.
سياست خصمانه و لجوجانه حكيمي موجب تيرگي روابط دولت مركزي و حكومت ملي آذربايجان گرديد و حكيمي در گزارشي كه در جلسه 19/10/1324 به مجلس داد، اظهار داشت: «به نظر بنده، اكثر قريب به اتفاق كساني كه در آن دسته وارد هستند، آذربايجاني نيستند»!
دكتر مصدق در پاسخ حكيمي گفت: «نظريات من اين بود كه بين دولت راجع به طرز اداره نمودن قسمتي از مملكت با اهالي آنجا (آذربايجان) اختلاف حاصل شده است. بايد با اهالي محل داخل مذاكره شد. شايد، اختلاف را بتوان با خود آنها حل كرد. من براي صلاح و صواب ملت ايران از آقاي حكيمي خواهش ميكنم بيش از اين وقت مملكت را ضايع نكند، فورا” از كار كنارهجويي كند».
پس از استعفاي حكيمالملك، قوامالسلطنه در تاريخ 6/11/1324 به نخستوزيري تعيين شد….
قوامالسلطنه ابلاغيه هفت مادهاي مورخ 2/2/1325 هيئت دولت را به عنوان مبناي مذاكره با حكومت ملي آذربايجان انتشار داد و از نمايندگان آذربايجان دعوت كرد تا براي مذاكرات به تهران بيايند. حكومت ملي كه همواره طرفدار حل مسالمتآميز مسايل خود با مركز بود، اين دعوت را پذيرفت و هيئت نمايندگي آذربايجان به سرپرستي پيشهوري در تاريخ 8/2/1325 به تهران وارد شدند كه از طرف آزاديخواهان تهران با شكوه كمنظيري استقبال شدند.
هيئت نمايندگي آذربايجان مطالبات خود را در 33 ماده تسليم دولت مركزي كردند و طي مذاكرات به نتيجه نرسيدند و پيشهوري بعد از دو هفته اقامت در تهران با همراهان به تبريز بازگشتند و مقرر شد مذاكرات در تبريز ادامه يابد.
در خرداد ماه 25 هيئت نمايندگي دولت مركزي به رياست مظفر فيروز معاون نخستوزير در تبريز مذاكرات را ادامه دادند و منجر به موافقتنامه 23/3/25 گرديد و سپس به تصويب مقامات دولت مركزي و مجلس ملي آذربايجان رسيد.
مسايلي كه در موافقتنامه مورد توافق طرفين قرار گرفت، به اختصار عبارت است از:
- دولت مركزي «نهضت دموكراتيك آذربايجان» را به رسميت شناخت.
- تشكيل انجمن ايالتي و ولايتي در آذربايجان و در سراسر ايران.
- استاندار و رؤساي ادارات با پيشنهاد انجمن ايالتي آذربايجان و با حكم دولت مركزي تعيين ميگردد.
- انجمن ملي آذربايجان به عنوان انجمن ايالتي آذربايجان شناخته شد.
- 75% از عوايد مالياتي آذربايجان اختصاص به خود آذربايجان خواهدداشت.
- 25% از درامد گمركي به دانشگاه آذربايجان اختصاص داده شد.
- امتداد راهآهن ميانه به تبريز با مخارج دولت
- سازمان فدائيان به سازمان ژاندارمري تبديل شود و نام ژاندارمري عوض شود (بعدا” نگهبان ناميده شد).
- تقسيم اراضي خالصه را دولت تأييد نمود و قرار شد لايحه قانوني براي تصويب به مجلس 15 تقديم دارد.
- دولت تعهد كرد كه لايحه انتخابات را بر اساس اصول دموكراتيك شامل مشاركت زنان در انتخابات را تهيه و با قيد فوريت به مجلس تقديم نمايد و نيز تعداد نمايندگان آذربايجان به نسبت جمعيت افزايش يابد.
- ايالت آذربايجان عبارت است از استانهاي 3 و 4
- موافقت با تشكيل شوراي اداري آذربايجان مركب از استاندار و رؤساي ادارات و هيئت رئيسه انجمن ايالتي آذربايحان.
- تدريس در 5 كلاس ابتدايي به زبان آذربايجاني و در ساير مقاطع تحصيلي به زبان فارسي و آذربايجاني خواهد بود.
- زبان آذربايجاني و فارسي به عنوان زبان رسمي شناخته شدند.
- تا تصويب لايحه انتخابات انجمن شهر و اجراي آن، انجمن فعلي شهر، شهرداريها در آذربايجان به كار خود ادامه خواهد داد.
در اين موافقتنامه مسئله طرز جبران خسارت مالكيني كه املاك آنها از طرف حكومت ملي مصادره و تقسيم شده، به كميسيوني كه بعدا” تعيين خواهد شد، موكول گرديد.
مهمتر اينكه طرز تعيين فرماندهان قشون و سازمان آن و درجات فدائيان و به طور كلي آرتش لاينحل باقي ماند و موكول به تشكيل كميسيوني خاص و ادامه مذاكرات شد. قواملسلطنه چنين وانمود ميكرد كه اين كارشكنيها را دربار ميكند و پيشهوري در نطق خود صراحتا” گفت: «مقامات غيرمسئول (شاه) حق دخالت ندارد».
درباره موافقتنامه نظر پيشهوري اين بود كه حكومت ملي آذربايجان براي حل مسالمتآميز مسايل بين حكومت ملي آذربايجان و دولت مركزي به گذشتهايي تن داد، ولي توانست هدفهايي را كه فرقه دموكرات آذربايجان در اعلاميه 12 شهريور 24 مطرح كرده بود، رسميت دهد.
قوامالسلطنه حل مسايل نظامي و انتظامي را معوق گذاشت. و با تظاهر به «حسن نيت» و «آزاديخواهي» مرموزانه به توطئهچيني ادامه داد و شبكه «بدامن» به فعاليت خود براي تحريك خانهاي قشقايي، بختياري و… براي قيام شدت بخشيد.
Әپس از تحويل مسالمتآميز زنجان به قواي دولتي و يورش آرتش شاهنشاهي و عوامل آنها به شهر و فجايعي كه مرتكب شدند، برخوردهاي نظامي در مرزها از طرف قواي دولتي تكرار شد، و بالاخره به بهانه «لزوم ورود آرتش به آذربايجان به منظور استقرار امنيت انتخابات مجلس پانزدهم» در 19 آذر 1325 فرمان حمله به آذربايجان صادر گرديد. و ستون اعزامي به فرماندهي سرتيپ هاشمي[1] به سوي ميانه حركت كرد.
همين جا درستي اين نظريه را بايد تأييد نمود كه اگر آرتش شاهنشاهي بدون پشتيباني و دخالت دولتهاي آمريكا و بريتانيا به آذربايجان حمله ميكردند قواي مسلح و نيروهاي ملي آذربايجان و آزاديخواهان ايران قادر بودند با آنها مقابله نموده و اراده ملت را حاكم نمايند.
ولي حقيقت اين است كه نقشه حمله به آذربايجان به دستور آمريكا و انگليس با برنامهريزي مستشاران نظامي آمريكا و فرماندهي شوارتسكوپف آمريكايي انجام گرفت.
آمريكا بعد از جنگ با در اختيار داشتن انحصاري بمب اتمي به اتفاق امپراطوري بريتانيا براي سركوب جنبشهاي استقلالطلبانه ملي و دموكراتيك در برابر اتحاد جماهير شوروي متحد شدند. در اسفند سال 1324 بين آمريكا و انگلستان قرارداد اتحاد نظامي منعقد گرديد و چرچپل در 15 همان ماه در دانشگاه فولتون آمريكا نطق جنگطلبانه خود را ايراد كرد و در آن نطق اتحاد شوروي را پشت پرده آهنين خواند و آغاز «جنگ سرد» را اعلام نمود.
مسايل ايران سرآغاز اين جنگ سرد بود. كشاندن موضوع عدم تخليه ايران از سوي آرتش سرخ، نخستين شكوائيه از اين دست بود كه بهانهاي به دست آمريكا و انگليس داد و آنها حتا بعد از 19/2/25 كه آرتش سرخ ايران را ترك كرد، دولت قوام به علا دستور داد كه دعوي ايران را پس بگيرد، دول آمريكا و انگليس دايه مهربانتر از مادر شدند و به اصرار آمريكا و انگليس موضوع همچنان در دستور شوراي امنيت باقي ماند تا تنور «جنگ سرد» را گرم نگه دارند. و حتا ترومن به استالين اولتيماتوم داد. اين علامتي بود از تبديل جنگ سرد به جنگ گرم و شروع جنگ سوم جهاني.
امپرياليستها به كشور ايران توجه خاص داشتند، نه فقط موقعيت استراتژيك ايران كه در سر راه هندوستان و در همسايگي كشور شوروي قرار داشت، حايز اهميت بود. به علاوه انگلستان و آمريكا براي حفظ منافع عظيم خود در نفت جنوب ايران و آمريکا براي توسعه سلطه و نفوذي كه در آرتش، ژاندارمري، شهرباني و امور اقتصادي و بازار ايران به دست آورده بود، ميكوشيدند. سركوب نهضت ملي آذربايجان در اولويت قرار داشت. آچسن در ملاقات با علا سفير كبير ايران در آمريكا چراغ سبز نشان داد تا دولت ايران به آذربايجان حمله نظامي بكند و دولتهاي انگليس و آمريكا طي نامههاي جداگانه به قوامالسلطنه، پشتيباني و حمايت خود را از اعزام نيرو به آذربايجان اعلام داشتند.
مقابله با آرتش شاهنشاهي خطر دخالت نظامي آمريكا و انگليس را در پي داشت. در چنين صورتي اتحاد شوروي به استناد قرارداد 1921 با ايران بايد مقابله و كشور ايران به جبهه مقدم جنگ تبديل ميشد.
از سوي ديگر شورويها نه فقط از لحاظ اصولي با جنگ مخالف بودند، بلكه در شرايط آن روز كه رقيب آمريكايي بمب اتمي در اختيار داشت و آنها فاقد آن بودند، لذا براي اينكه بهانهاي به دست امپرياليستها ندهند مؤقتا” از كمك به نهضتهاي استقلالطلبانه خودداري كردند. كما اينكه آرتش سرخ چين كه در زمان جنگ مناطق وسيعي را آزاد ساخته بود، مجبور به عقبنشيني به مواضع قبلي گرديدند. چريكهاي يوناني نيز از مواضع خود عقبنشيني كردند.
در چنين شرايطي اتحاد شوروي به رهبران جنبش آذربايجان اعلام نمود كه نخواهد توانست به آنها كمك بكند و به دست امپرياليستها بهانه بدهد.
روز سهشنبه 19 آذر 132۵ كميته مركزي فرقه دموكرات آذربايجان جلسهاي تشكيل داد تا تصميمات مقتضي در ارتباط با ورود آرتش به آذربايجان اتخاذ نمايد. در اين جلسه پيشهوري و اقليتي از اعضاي كميته مركزي طرفدار مقابله جنگي بودهاند و اكثريت مخالف جنگ و برادركشي. ديروقت همان روز پيشهوري با گروهي به اتحاد شوروي مهاجرت كرد و روز بيستم آذرماه شبستري رئيس انجمن ايالتي و دكتر جاويد استاندار آذربايجان طي تلگرافي به شاه و قوام شهرهاي آذربايجان را بلادفاع اعلام داشتند و به استناد قرارداد 23/3/25 با ورود آرتش به آذربايجان موافقت كردند.
در ابلاغيه مورخ 2/2/25 دولت قوامالسلطنه كه ضمن موافقتنامه 23/3/25 مورد تأييد قرار گرفت، چنين آمده است:
«6- نسبت به اهالي و كاركنان دموكراسي آذربايجان براي شركت آنها در نهضت دموكراتيك در گذشته تضييقات به عمل نخواهد آمد».
پرسش- جناب استاد، حکومت مرکزي ايران برخلاف توافقات منعقده بين تهران و تبريز، دست به حمله نظامي به آذربايجان زد و آرتش شاهنشاهي مرتکب جناياتي شد که به تعبير داگلاس قاضي آمريکايي، انسان از بازنويسي آنها شرم دارد. نظر شما در اين باره چيست؟
پاسخ- ميخواهيد كه از فجايعي كه توسط آرتش شاهنشاهي و ايادي آنها در آذربايجان صورت گرفت و نيز چگونگي ادامه مبارزه بعد از عقبنشيني نهضت دموكراتيك ملي آذربايجان صحبت كنم.
قبلا” به اين آمار توجه كنيد: به موجب آمار دادستاني آرتش تعداد 2500 نفر در دادگاههاي صحرايي به اعدام و تعداد 800 نفر به حبسهاي طويلالمدت محكوم شدند. افزون بر اين بيش از 20000 نفر بدون محاكمه شهيد شدند، 36000 نفر مهاجر با خانوادههايشان به جهنم بدرآباد و گروه كثيري از كارمندان شاغل در آذربايجان در دوره حكومت ملي كه عضو فرقه هم نبودند به شهرهاي دوردست ايران تبعيد گرديدند. هفتاد هزار نفر به شوروي مهاجرت نمودند و دهها هزار نفر از دهات و شهرهاي آذربايجان براي نجات خود به شهرهاي ديگر ايران مهاجرت كردند.
اين آمارها ابعاد كمّي جنايت را نشان ميدهد. نحوه ارتكاب جنايات هولناك، غيرانساني، شرمآور و ننگين بوده و به ذكر چند اظهارنظر اكتفا ميكنم.
هانري والاس يكي از نزديكان روزولت:
- «من شرم دارم از اينكه بگويم نيروهاي پليس ايران در عمليات خود عليه مردم ايران زير فرمان سرتيپ شوراتسكوپف آمريكايي بودهاند. به رهبري اين شخص و به فرمان آلن سفير آمريكا در ايران بزرگترين حزب اوپوزيسيون ايراني غيرقانوني اعلام شده و رهبران اتحاديههاي كشور به زندان تسليم گرديده و جمع كثيري اعدام شدهاند و هزاران خانواده به زور و قهر به زندان، بازداشتگاهها فرستادهاند».
ويليام داگلاس قاضي آمريكايي:
- «وقتي آرتش ايران به آذربايجان برگشت، وحشت برپا نمود. سربازان قتل و غارت و تاراج به راه انداختند. آنها هر آنچه به دستشان ميرسيد و هر آنچه ميخواستند تصاحب ميكردند و رفتار سربازان روس بسيار برازندهتر از اعمال وحشيانه سربازان نجاتبخش آرتش شاهنشاهي بود. طوري كه خاطره فوقالعاده زشت و شومي در آذربايجان به جا گذاشت. در آذربايجان اموال و احشام دهقانان به غارت رفت و زنان و دختران مورد تجاوز قرار گرفتند. اگرچه رسالت آرتش ايران آزادي آذربايجان بود ولي آنها مردم را غارت كردند و پشت سر خود مرگ و نابودي به جا گذاشتند. به دنبال آرتش مالكين فراري بازگشتند. آنها به دريافت بهره مالكانه همان سال اكتفا نكردند، بلكه بهره مالكانه سال قبل را نيز از دهقانان پس گرفتند و آن چنان روستاييها را غارت كردند كه آنها ذخيره غذايي خود را هم از دست داده و گرفتار گرسنگي شدند…
در دسامبر 1946 به دستور واشنگتن و به امر نخستوزير قوام نيروهاي آرتش ايران به سركوبي وحشيانه شركتكنندگان در جنبش دموكراتيك آذربايجان پرداختند.
آنها را گروه- گروه دستگير ميكردند، تيرباران ميكردند و يا در ميدانها به دار ميآويختند». (نقل از كتاب گذشته چراغ راه آينده است. ص 439)
روزنامه كيهان مورخ 20/6/79 :
- «ماجراي اخراج پيشهوري كه محمد ديهيم از آن به عنوان كودتاي بدون خونريزي ياد ميكند، به قيمت جان بيش از بيست هزار نفر تمام شد و اين كشتار بعد از فرار سران حزب دموكرات به شوروي توسط نيروهاي نظامي شاه و اوباش محلي به سركردگي محمد ديهيم و لوطي شاهباز انجام شد، هنوز از خاطره كهنسال تبريزي سترده نشده است.»
از نطق رحيم زهتابيفرد در مجلس، شاهپرستي كه به نمايندگي مجلس منصوب شد:
- «آذربايجان در يك قحطي بيسابقه و در يك بحران اقتصادي و در يك بيكاري مدهش به سر ميبرد. گو اينكه اين استان بزرگ قبرستان عظيمي است كه همه با حال تأثر براي اداي فاتحه آمده باشند.
رنگها زرد، پايها سست، افكار منقلب، همه در بهت عظيمي گرفتارند… نه ورود استاندار، نه آمدن آرتش، نه تشريففرمايي اعليحضرت شاه، نه اعزام بازرس از مركز و نه نمايندگان آذربايجان و حتا نه تجار آذربايجان، هيچ كدام به داد آذربايجاني مفلوك نرسيد…. وضع فعلي تبريز يه يك شهر در محاصره دشمن شبيه است كه مردم آن از خوار و بار و پول و امنيت در مضيقه بوده و هر آن منتظر جريانات غيرمنتظره باشند. زيرا شهر به واسطه وجود حكومت نظامي و كثرت مأمورين آگاهي منظره غريبي به خود گرفته … اگر ميخواهيد وضعيت امروز آذربايجان را پيش خود مجسم نماييد، بهتر است مطالبي كه در سه چهار سال پيش در جرايد و نشريات تبليغاتي متفقين و يا در سينماهاي سيار از خشونتورزي مأمورين گشتاپو با مردان نجيب و اصيل فرانسه و لهستان شكستخورده خوانده و يا ديدهايد دوباره در ذهن خودتان خطور و يقين بدانيد كه آذربايجان فعلي به مراتب وضعش بدتر از فرانسه اسير آن روز ميباشد».
غارت دهقانان بعد از يورش آرتش شاهنشاهي و مالكين و فرار دهقانان از دهات و… موجبات قحطي سالهاي 28-27 را فراهم آورد. ويليام داگلاس مينويسد:
- «… مالكين آذربايجان…. در حالي كه دهقانان از گرسنگي تلف ميشوند، گندمهاي آنان را به قيمت گزاف در بازار ميفروختند…. و يك هزار تن گندمي كه حكومت مركزي جهت تخفيف گرسنگي بيچارگان به تبريز فرستاده بود به دست مردم نرسيد. مأمورين محلي دولت گندمها را در بازار سياه فروخته و پولش را به جيب زدند… به طوري كه در زمستان سال 1327 دهقانان عملا” از گرسنگي و بيغذايي به خوردن علف و ريشه گياهان مجبور گرديدند…. در يكي از قصبات اطراف خوي كه من توقف نمودم، از سيصد نفر اهالي قصبه پنجاه نفر از گرسنگي مرده بودند.
در دهات خانههايي كه همه افراد آنها دستهجمعي تلف شده بودند كم نبود. انبار مالكين پر از گندم بود.
…. بدبختي و فلاكت در آذربايجان به حدي رسيده بود كه در خيابانهاي تبريز آدمها و سگها براي حفظ حيات خود سر تكه ناني با هم درگيري پيدا ميكردند…».
در سال 1328 قوام دو نامه سرگشاده به شاه نوشت و شاه به وسيله حكيمي وزير دربار جواب تندي به او داد. لقب «حضرت اشرف» را پس گرفت. و او را «تجزيهطلب» خواند و هر يك گوشههايي از فساد همديگر را فاش ساختند و بر سر «فتح آذربايجان» رجزخواني كردند. قوام نوشت:
- «غير از خود براي احدي در انجام امور آذربايجان سهم و حقي قايل نبودم … و بعد بحمدالله اعليحضرت با جاه و جلال تشريففرماي آذربايجان شدند و برخلاف انتظار اعليحضرت در بعضي نقاظ استفادهجويي و غارتگري شروع شد. اي كاش به جاي اين تهمتها و بيانصافيها … در آبادي و عمران و رفع خرابيها و خسارتها توجه بيشتري مبذول شده بود كه اهالي رنجديده و فلكزده انجا به اطراف و اكنام پراكنده نميشدند و مال و حشم خود را براي معاش يوميه به ثمن بخس نميفروختند و امروز بعد از چهار سال آذربايجان به صورت بهتر و آبرومندتري عرض اندام مينمود».
از اعمال ننگين اوباش درباري سوزاندن كتابهاي تركي بود و آنها رسم منحوس كسروي، «جشن كتابسوزان» را احيا كردند.
كشت و كشتار فجيعانه و بدون محاكمه زنان و مردان و كودكان ونسلكشي بيرحمانه و ننگيني بود.
- آيتالله خوئينيها نماينده آيتاللهالعظمي اصفهاني در زنجان را خفه كردند. جنازهاش را از پنجره به كوچه پرت كردند و در شهر گرداندند و تا مدتي اجازه دفن ندادند.
- دختر 18 سالهاي را در زنجان لخت مادرزاد با مشت و لگد كوبيدند و در شهر گرداندند.
- در اردبيل سينه مادر يكي از فدائيان را در جريان اعمال وحشيانه «قتله» در خيابان بريدند.
- صدر كميته فرقه در بستاناباد را كشتند و قطعه- قطعه كردند و سرش را در شهر گرداندند و باقيمانده لاشه را در كنار جاده به تماشا گذاشتند.
- شكيبا رئيس فرهنگ باسابقه را در اروميه، ديبائيان و آذرآبادگان را در ارديبل كشتند و قطعه- قطعه كردند و در شهر به نمايش گذاشتند.
… در اين مصاحبه بيش از اين نميتوان گفت و بايد در هر محل شرح اين فجايع را گرد آورد و ثبت كرد.
درباره فعاليت فرقه دموكرات بعد از حوادث آذر 25 خاطرنشان ميكنم:
مبارزيني كه محكوم به اعدام شدند در جريان بازجويي و محاكمه و به ويژه در پاي چوبه دار و يا در برابر جوخه آتش قهرمانانه از عقايد خود و شعارهاي فرقه دموكرات و حكومتملي آذربايجان دفاع كردند.
سمبل اين قهرمانان و پيشمرگ و سمبل تمام شهداي اعدامي بعد از 1320 فريدون ابراهيمي است. فريدون متولد 1297 در آستارا، ليسانسيه حقوق سياسي از دانشكده حقوق تهران، مفسر سياسي فعال در اكثر روزنامههاي تهران و عضو كميته مركزي فرقه و دادستان كل آذربايجان، فرزند ميرزا غني بود. ميرزا غني را به اتهام فعاليتهاي آزاديخواهانه در زمان رضاخان بازداشت كردند. در زندان اردبيل به شدت شكنجه شد كه به خودسوزي دست زد و نجاتش دادند. سالها در زندان قصر بود، سپس تبعيد شد.
فريدون پس از ورود قواي اعزامي به تبري ز بازداشت شد و محكوم به اعدام گرديد. در زندان مخبرين روزنامه آمريكايي براي مصاحبه با وي مراجعه كردند. مصاحبه با آنها را رد كرد و اظهار داشت كه آمريكا در سرزمين من مرتكب اين همه فجايع شده و من با مخبرين روزنامههاي آنها مصاحبه نميكنم.
در زندان نمونه مقاومت و پايداري بود. در آستانه ورود شاه به تبريز چون احتمال ميدادند كه عفو عمومي خواهد داد، به دستور شاه با عجله فريدون ابراهيمي را در جلوي باغ گلستان به دار آويختند. زندانيان همبند اوبا افتخار از لحظات وداع ابراهيمي با ياران خود ياد ميكند. او بهترين لباسش را پوشيده، صورت خود را تراشيده و به خود عطر زده، چنان كه گويي به عروسي ميرود. با لبخند هميشگي رفقا را به مقاومت و پايداري و ادامه مبارزه دعوت كرد. و با تكتك دوستانش روبوسي و خداحافظي كرد. با گامهاي استوار به سوي چوبه دار رفت. در آنجا نطق كوتاهي ايراد نمود و در ضمن گفت كه مسلمانها در روز جمعه سر مرغ را نميبرند و شما انساني را ميكشيد و با صداي رسا در حالي كه شعار ميداد، قهرمانانه به تاريخ پيوست.
فريدون ابراهيمي در روز جمعه 1 خرداد 1326 در سنين جواني به پايان زندگي پربار خود رسيد. ايشان براي اولين بار در تبريز كتابي درباره هويت ملي آذربايجانيها نوشت كه كتاب محبوب جوانان بود.
اين قهرمان ملي را شاعران و نويسندگان در اشعار خود ستودهاند و فعالين ملي آذربايجان همهساله در تبريز در مزار او جمع ميشوند و نسبت به او اداي احترام ميكنند.
زندانيان فرقه در زندانها تسليمناپذير و سربلند به مبارزه خود ادامه دادند. مظهر اين زندانيان صفر قهرمانيان است كه به مدت بيش از سي سال در مخوفترين زندانهاي شاهنشاهي زجر كشيد ولي سر خم نكرد. به عنوان قهرماني كه طولانيترين مدت زندان را به اتهام سياسي متحمل شده، به تاريخ پيوست.
اعضاي فرقه و طرفداران حكومت ملي كه به شهرستانهاي ايران مهاجرت كرده بودند در صفوف حزب توده و يا جمعيت آذربايجانيهاي مقيم تهران به فعاليت ادامه دادند.
مهاجرين به اتحاد شوروي سازمان فرقه را در آنجا فعال كردند و سپس با حفظ نام فرقه دموكرات آذربايجان در حزب توده ادغام شدند. اينان ابتدا راديو ملي را داير نمودند كه به دو زبان فارسي و آذربايجاني برنامه پخش ميكرد، سپس از راديوي پيك استفاده كردند.
شاه و نوكرانش تصور ميكردند كه با نسلكشيها روحيه مبارزه را در آذربايجان كشتهاند. ولي جوانان ومبارزين آذربايجاني با سازمان دادن فعاليت خود در گروههاي مختلف به مبارزه خود ادامه دادند. در همه شهرها هستههاي خودجوش به وجود آمد و در تبريز چهار گروه فعال به نام فرقه دموكرات آذربايجان به يارگيري پرداختند. در سال 13۳0 بنا به توافق كميته مركزي فرقه و كميته مركزي حزب توده در مهاجرت قرار شد كه در آذربايجان و كردستان فعاليت فرقه دموكرات آذربايجان و حزب دموكرات كردستان تحت رهبري مستقيم كميته مركزي حزب توده سازمان داده شود. در تبريز چهار گروه نامبرده در تشكيلات واحدي گرد آمدند و فعاليت مخفي فرقه دموكرات آذربايجان گسترش يافت و در جريان مبارزات ملي براي ملي كردن صنعت نفت نقش چشمگيري داشت.
ميتينگ صلح در خرداد ماه 1330 در تبريز كه با شركت بيش از 20 هزار نفر تشكيل شد، اولين ميتينگ بعد از سال 1325 بود و انسجام و عظمت اين ميتينگ دربار و دستنشاندگانش در آذربايجان را لرزاند.
اين سازمان را در سال 1337 ساواك درهم شكست و 5 نفر از افراد فعال آنها را به اعدام محكوم كرد و ديگران به حبسهاي از چند سال تا ابد محكوم شدند.
اين جنبش نشان داد كه با كشتار و اعدام اراده ملتي را براي كسب حقوق خود نميتوان براي هميشه از بين برد…
—–
[1] – سرتيپ هاشمي بعدا” به تهران احضار شد و به جرم سوءاستفاده مالي و غارتگري محكوم گرديد. (آن قدر شور بود که خان هم فهميد)!
پاسخ- مايلم قبل از برشمردن فهرستوار اقدامات حكومت ملي آذربايجان، جمعبندي كه آبراهاميان در كتاب «ايران بين دو انقلاب» از اقدامات حكومت ملي آذربايجان كرده است، از صفحه 54 آن كتاب نقل كنم:
«حتي مخالفان فرقه هم به ناچار پذيرفتند كه در عرض اين يكسال خدمات و كارهايي بيشتر از دوران بيست ساله رضاشاه انجام گرفته است».
كارهاي انجام گرفته از طرف حكومت ملي آذربايجان را كه براساس مفاد مرامنامه فرقه دموكرات آذربايجان و مصوبات كنگره و مجلس ملي آذربايجان انجام گرفته در دو بخش به اختصار نام ميبرم:
بخش اول- اقداماتي كه براي نخستين بار در تاريخ ايران بوسيله حكومت ملي به مرحله اجرا درآمد.
بخش دوم- ساير اقدامات و خدمات.
بخش اول
1- تفويض حق انتخاب كردن و انتخاب شدن به زنان در انتخابات مجلس، انجمنهاي ايالتي و ولايتي، انجمنهاي شهر و بخش و ده، با حقوق برابر با مردان.
طبق موافقتنامه مورخ 23/3/25 بين حكومت ملي و دولت مركزي، دولت ضمن موافقت با اين مصوبه حكومت ملي متعهد شد كه لايحهاي مبتني بر حقوق زنان براي انتخاب شدن و انتخاب كردن در سراسر ايران را به مجلس 15 تقديم نمايد.
قوامالسلطنه و شاه در اين مورد نيز عهدشكني كردند و آن را به فراموشي سپردند و حتّا دكتر مصدق نيز در اصلاحيه قانون انتخابات زنان را از اين حق بشري محروم كرد.
دولت در اوايل دهه 1340 اين حقوق زنان را تثبيت كرد.
2- رسميت تحصيل در تمام مقاطع تحصيلي به زبان آذربايجاني با اين شرط كه در سه كلاس اول ابتدايي تدريس فقط به زبان آذربايجاني بوده و از آن به بعد زبان فارسي به عنوان زبان مشترك تدريس گردد.
اقليتهاي زباني از آن جمله كردها، ارمنيها، آسوريها و… كه در آذربايجان مقيم هستند حق داشتند كه در سه كلاس اول ابتدايي به زبان مادري خود تدريس كنند.
در موافقتنامه مورخ 23/3/25 بين دولت و نمايندگان آذربايجان، ضمن تاييد اصل مورد توافق مقرر شد كه تحصيل در پنج سال ابتدايي به زبان مادري باشد.
در اجراي فرمان شماره 1 وزارت معارف آذربايجان به تاريخ 2/10/24 كميسيون تاليف كتب درسي به زبان آذربايجاني تشكيل شد و در همان سال تحصيلي كتابها آماده و توزيع گرديد.
3- به موجب مصوبه مورخ 9/10/24 تاسيس دانشگاه ملي آذربايجان به مرحله اجرا درآمد.
درباره دانشگاه ملي آذربايجان بعدا” توضيح خواهم داد. در اينجا به ذكر اين نكته اكتفا ميكنم كه تأسيس دانشگاه ملي آذربايجان انحصار دانشگاه تهران را در ايران شكست و لزوم و امكان تأسيس دانشگاه در ساير استانها و نقاط كشور را به اثبات رساند.
4- به موجب تصويبنامه مورخ 16/10/24 حكومت ملي، رسميت زبان آذربايجاني اعلام و به موقع اجرا گذاشته شد. كه به موجب آن علاوه بر تدريس در تمام مقاطع تحصيلي به زبان آذربايجاني، كليه مكاتبات اداري، مذاكرات رسمي و رسيدگيها در دادگاهها و تابلوي مغازهها بايد به زبان آذربايجاني باشد.
در موافقتنامه مورخ 23/3/25 موافقت شد كه زبانهاي فارسي و آذربايجاني رسميت داشته باشد.
5- قانون تقسيم اراضي خالصه و املاك مصادره شده مالكيني كه آذربايجان را ترك كرده و برعليه حكومت ملي توطئهچيني ميكنند.
در ضمن اعلام شده بود كه در آينده با تقويت امكانات سرمايهاي بانك كشاورزي اراضي ساير مالكين با تراضي از طرف بانك خريداري و مجانا” بين دهقانان تقسيم خواهد شد.
اراضي خالصه از زمان آغامحمدخان قاجار صورتبرداري شد و آن اراضي خالصه كه به فروش رفته بود نيز تقسيم شد. اراضي خالصه فروش رفته اگر درآمدي معادل بهاي خريداري عايد خريدار نكرده بود مابهالتفاوت آن از طرف دولت به خريدار پرداخت گرديد.
تقسيم اراضي به وسيله كميسيوني مركب از 5 نفر معتمدين هر ده و با حضور نماينده اداره كشاورزي بين دهقانان تقسيم شد و اين تقسيم اراضي هر سال بايد با توجه به اوضاع و احوال موجود تجديد ميشد.
در تقسيم اراضي، خوشنشينان (كارگران زراعي) و دهقاناني كه ده را ترك كرده بودند به شرط آنكه به ده برگردند و به كار كشاورزي بپردازند، مشاركت داشتند و سهم ميبردند.
تقسيم اراضي به نسبت عائلهمندي دهقانان انجام ميگرفت. براي سهولت در تقسيمبندي اراضي واحد اندازهگيري محلي ملاك عمل قرار گرفت.
قبل از تقسيم اراضي در هر ده زمينهاي مورد نياز خدمات عمومي از قبيل احداث مدرسه، مريضخانه و غيره اختصاص مييافت و خانههاي مسكوني هر يك از دهقانان متعلق به خودش بود.
مراتع و قنوات و… با سرپرستي شوراي ده براي استفاده دهقانان در مقابل پرداخت مبلغي كه براي داير نگهداشتن آنها مورد نياز بود اختصاص داشت.
دهقانان حق فروش زمين را نداشتند و اگر در اراضي سهم خود كشت نميكردند، زمين از آنها پس گرفته ميشد.
به اين ترتيب 3000 پارچه خالصه و 437 پارچه املاك مصادرهاي در زمان كوتاهي به طور عادلانه بين يك ميليون نفر تقسيم شد.
دولت در موافقتنامه مورخ 23/3/25 با تقسيم اراضي خالصه موافقت نمود و متعهد شد كه قانون تقسيم اراضي خالصه در سراسر ايران را به دوره 15 مجلس شورا پيشنهاد نمايد.
تقسيم اراضي در ايران تحت فشار كندي رئيس جمهور آمريكا در تاريخ 6/11/1341 جزء برنامه «انقلاب سفيد شاه!» اعلام شد. تقسيم اراضي كه اراضي مرغوب و آبي را به اربابان و خانواده آنها اختصاص داد، خوشنشينان از مشاركت در تقسيم اراضي محروم شدند. از دهقانان صاحبنسق نيز پشتيباني مالي براي كاشت- داشت و برداشت نشد و بهاي اراضي نيز از دهقانان وصول شد و… آنچنان نابساماني در دهات به وجود آمد كه دهقانان به شهرها هجوم آوردند و در گروه نيمهبيكاران و بيكاران بحران آفريدند و توليدات كشاورزي كاهش فاحشي يافت…
6- تعديل روابط مالك و زارع برحسب قانون خاص و با توافق و تراضي مالك و زارع و نظارت اداره كشاورزي با موفقيت انجام گرفت. و با تغييراتي در سهم هر يك از عوامل كشت و اختصاص بذر – كار- گاو به دهقانان و با توجه به سهم آب در كشت آبي و ديم و 20% از كل محصول براي برداشت محصول به زارعان، سهم زارعان به بيش از 80 درصد محصول افزايش يافت.
مالك مكلف شد كه وام بدون بهره براي تهيه وسايل كشت در اختيار زارع قرار دهد و در سر خرمن وام را وصول كند ولي اگر بنا به دليل موجهي بنا به تشخيص شوراي ده، زارع قادر به بازپرداخت وام نباشد مدت آن تمديد ميشود و به هر حال دولت ضامن بازپرداخت وام به مالك است.
و اگر بنا به تشخيص شوراي ده مالك توانايي پرداخت وام نداشته باشد دولت اعتبار لازم را به كشاورز پرداخت خواهد كرد.
كاه حاصل متعلق به زارع است و حمل سهم مالك از خرمن به انبار مالك به عهده خودش است.
كليه بدعتها و رسومات و عوارض تحميلي به دهقانان لغو گرديد.
در قانون تقسيم اراضي و تعديل روابط مالك و زارع مراجع خاصي براي حل اختلافات حاصله پيشبيني شده بود. به علاوه مالك و يا زارع ميتوانستند حتا به عاليترين مراجع دادگستري شكايت كنند.
دولت قوامالسلطنه در سال 25 و دولت مصدق در سال 1331 مقرر داشتند كه از كل محصول ۱5% به دهقانان اختصاص يافته و بقيه طبق عرف رايج تقسيم شود. ولي هر دو تصويبنامه بلااجرا ماند و مالكين و ژاندارمها از اجراي آن جلوگيري كردند!
7- تشكيل كنگره دهقاني در 25/1/25 در تبريز با حضور 600 نماينده كه در اين كنگره راهكارهاي اجرايي قوانين تقسيم اراضي و تعديل روابط مالك و زارع مورد بحث و تصميمگيري قرار گرفت و در اجراي درست و سريع مصوبات نقش مهمي داشت.
8- تصويب و اجراي قانون كار و بيمه كارگران. ضمن حفظ حقوق كارگران و ايجاد انضباط در محيط كار موجبات افزايش توليد را فراهم ساخت. اين قانون 8 ساعت كار روزانه، تعطيلي جمعه و ايام تعطيل رسمي با دريافت مزد، مرخصي ساليانه، دو دست لباس كار در سال، اجازه تشكيل اتحاديه كارگران و دخالت اتحاديه در تنظيم روابط و قرارداد كار بين كارگر و كارفرما، تعيين حداقل مزد در هر كارگاه و كارخانه و ميزان اضافه كار و مزد اضافي متعلقه، اضافه مزد كار شبانه، ممنوعيت كار افراد كمتر از 13 سال و محدوديت ساعت كار جوانان بين 13 تا 16 سال به 4 ساعت در روز آن هم براي كارآموزي در مقابل دريافت مزد، نحوه پرداخت مزد و تأييد حق تقدم مزد كارگر و… تشكيل شوراي حل اختلاف، برابري مزد زنان با مردان، ممنوعيت اشتغال زنان به كارهاي سنگين، استراحت زنان باردار شش هفته قبل از زايمان و شش هفته بعد از زايمان با دريافت مزد، استراحت زنان در موقع كار هر سه ساعت نيم ساعت براي شير دادن به كودك خود و… تشكيل شركتهاي تعاوني و غيره و غيره.
در اين قانون حق اعتصاب براي كارگران ، تعطيلي روز اول ماه مه روز جهاني كارگر به رسميت شناخته شد.
براي نخستين بار كنگره كارگران آذربايجان در تاريخ 2/3/25 در تبريز تشكيل يافت و راهكارهاي اجرايي قانون كار و بيمه كارگران را مورد بررسي قرار داد و ضمن تأمين رفاه كارگران تأثير مهمي در افزايش توليد داشت.
9- لولهكشي آب شهرها به ويژه شهر تبريز يكي از برنامههايي بود كه در اعلاميه 12 مادة مورخ 12 شهريور 1324 فرقه دموكرات آذربايجان قرار داشت و در برنامه حكومت ملي نيز اجراي آن تأييد شد.
پس از تشكيل حكومت ملي و انجمن شهر تبريز در تاريخ 2/2/25 مرحله اجرايي آغاز شد. نقشهبرداري و مطالعه براي منابع تأمين آب و تهيه مصالح بسرعت ادامه يافت و در تاريخ 19/7/25 احداث مخزن اصلي در باغ پيكريه تبريز آغاز شد. لولهكشي آب شهر خوي نيز در سال 1325 شروع شد.
دولت مركزي در سال 1326 سازمان آب تهران را تأسيس كرد و مقدمات كار چند سال طول كشيد و سالها بعد آب لولهكشي به تدريج در دسترس اهالي تهران قرار گرفت.
10- متشكل ساختن گروه «عاشق»ها، نوازندگان و خوانندگان سنتي آذربايجان در جنب اركستر ملي به سرپرستي شاعر و نوازنده توانا، عاشق حسين جوان، به منظور آموزش، تشويق و حمايت از اين هنرمندان كه پاسداران واقعي هنر موسيقي قومي آذربايجان هستند.
11- به منظور تجليل از قهرمانان ملي آذربايجان از آن جمله ستارخان سردار ملي، باقرخان سالار ملي، ثقهالاسلام، خياباني و… نامگذاري خيابانها و ميادين و پاركها به نام اين قهرمانان و نصب مجسمه و تنديس آنها در در پاركها، به نحوي كه چهره شهر تغيير يافت.
در تاريخ 27/2/25 مجسمه ستارخان در باغ گلستان طي مراسم باشكوهي نصب گرديد و پيشهوري ضمن نطق مفصلي اعلام داشت كه تجليل از قهرمانان ملي آذربايجان وظيفه مقدس ماست و اظهار داشت ملتي كه از قهرمانان خود تجليل نكند نميتواند قهرمان پرورش دهد.
بخش دوم- ساير خدمات
1- تأمين امنيت- با گماردن اشخاص خوشنام محلي در رأس ادارات و به ويژه در شهرباني و انحلال ژاندارمري و ادغام آن در نيروهاي انتظامي و سپردن امور انتظامي به فدائيان و جلب مشاركت عمومي و دفع اشرار توانست آن چنان شرايط امني فراهم آورد كه داگلاس قاضي عاليرتبه آمريكايي در اين باره مينويسد:
«بازرگانان به من ميگفتند كه اگر شبها مغازه ايشان باز ميماند اموالشان تأمين داشت و چيزي به سرقت نميرفت. اهالي اظهار داشتند كه براي اولين بار با اطمينان ميتوانستند شب يا روز ماشينهايشان را در كنار خيابان يا پس كوچه بگذارند، بدون اينكه كسي جرأت دزديدن چرخ، لاستيك و آينه و ساير اثاث آن را داشته باشد؛ حتا اگر در ماشين باز ميماند».
موريس هيندروس خبرنگار روزنامه نيويورك هرالد تريبون مينويسد: «شهرباني منظمي ترتيب داده شده بود و زنها بدون رعب و ترس آزادانه در كوچه عبور ميكردند».
زندانهاي آذربايجان كه قبل از قيام 21 آذر 24 پر بود، بخصوص از دهقانها كه با توطئه و دسيسه اربابان و مباشرين آنها و ژاندارمها به زندان افتاده بودند، با عفو عمومي صادره از طرف حكومت ملي آزاد گرديدند. در اول آذر 25 كه شهر زنجان به مأمورين دولتي تحويل شد در زندان زنجان فقط 8 نفر بازداشت بودند. اين نمونهاي از كاهش جرم و مجرم در تمام آذربايجان بود.
2- مبارزه با فساد اخلاقي و اجتماعي
به موجب قوانين و مراقبتهاي دستگاههاي انتظامي و عمومي رشوه، روسپيگري، استعمال مواد مخدر، احتكار و … از بين رفت.
داگلاس نامبرده مينويسد: «از بين بردن رشوه- پيشهوري رشوه دادن به مأمورين دولت را خيانت به حقوق عمومي اعلام كرد و براي مرتكبين مجازات سختي قايل شد. اين قانون اثر برقآسايي داشت».
3- بالا بردن توليد و رفع بيكاري
در پايان جنگ دوم جهاني بحران اقتصادي در كشور تشديد شد و واردات بيرويه كالاهاي خارجي و بنجلهاي ارزانقيمت آمريكايي اين بحران را وخيمتر كرد. در تبريز اغلب كارخانجات در آستانه ورشكستگي قرار گرفتند و كارخانه بوستان تعطيل گرديد. فرقه دموكرات آذربايجان حمايت از صنايع و توليدات داخلي به ويژه تشويق توليدات كارگاهي را در سرلوحه برنامه خود قرار داده بود. حكومت ملي عليرغم فشارهاي مالي وپولي كه دولت مركزي ايجاد كرده بود و بانك ملي 150 ميليون ريال سپرده مردم را به تهران انتقال داده بود، و از برگشت بهاي كالاي صادره به ساير نقاط ايران به آذربايجان مشكلاتي توليد ميكرد، معذلك حكومت ملي با تدابير سنجيده اين موانع را رفع كرد و از طريق كمك مالي به كارخانجات نه فقط توليد آن كارخانجات را افزايش داد، بلكه كارخانه بوستان را دوباره به توليد تشويق كرد. كارخانه ظفر را در عرض يك ماه با سرعت بيسابقهاي وارد، نصب و به كار انداخت.
سياست مدبرانه واردات و صادرات را طرح و اجرا نمود و مصرف و صدور توليدات داخلي را تشويق كرد. شركت دولتي تجارت را سازمان داد. به اين ترتيب توليد كارخانجات و كارگاهها افزايش و قيمتها كاهش يافت.
4- امور مالي و اقتصادي
حكومت ملي بانك ملي آذربايجان را با پنجاه ميليون ريال سرمايه تأسيس نمود. نزولخواري را از بين برد. با تشكيل شركتهاي تعاوني و فروشگاههاي دولتي كالاها با قيمت ارزانتر در دسترس مصرفكنندگان قرار گرفت. با چاپ يك ميليون ريال اسناد خزانه در رفع بحران نقدينگي كوشيد. مالياتهاي غيرمستقيم و ماليات بر مصرف را بسيار تقليل داد. از طريق ماليات مستقيم تصاعدي بر درآمد و سود درآمد دولت را تأمين نمود.
همه اين تدابير مربوط به افزايش توليد و امور اقتصادي و مالي موجب فراواني مايحتاج عمومي و ارزاني آنها گرديد. آيتالله مجتهدي در كتاب «بحران» اين حقيقت را تأييد نموده و ويليام داگلاس مينويسد: «قيمت كالاهاي مورد مصرف عموم 40% پايين آمده بود».
5- عمران و آبادي
ميتوان گفت كه يادگارهايي از عمران و آبادي كه در زمان حكومت ملي و يا با همياري مردم هر محل انجام گرفته، در هر شهر آذربايجان موجود است.
ساختمان بانك ملي آذربايجان و مجلس ملي آذربايجان و دانشسراي دختران و ساختمان دانشگاه و موزه و… در تبريز، ساختمان دهها مدرسه در تبريز و شهرها و دهات، ساختمان باشگاهها، سينما و سالن اجتماعات در شهرهاي متعدد، احداث خيابانها، پاركها و آسفالت خيابانها در تبريز و شهرستانها، احداث جاده بين دهات و تعريض جادههاي اصلي و تعمير و نوسازي پلها، بازسازي قنوات و مخازن آب و اقدامات نظير آن را ميتوان نام برد.
خبرنگار روزنامه نيويورك هرالد تريبون در ايران مينويسد: «دموكراتها در مدت يك سال حكومت خود در شهر تبريز اصلاحات مهمي انجام دادهاند. در عرض اين يك سال بيش از كليه كوچههايي كه در سالهاي قبل احداث شده بود، خيابانسازي شده است. چهار ميل مسافت بين شهر و ايستگاه راهآهن آسفالت و گدايان از كوچهها رانده شده بودند… تعريض و ترميم جادههاي بين شهرها از فعاليتهاي چشمگير حكومت ملي بود».
6- خدمات فرهنگي و مطبوعات
تأليف كتب درسي كلاسهاي ابتدايي در مدت كوتاه و چاپ و ارسال آنها به مدارس در سراسر آذربايجان، تأسيس چاپخانه آذربايجان، تشويق انتشار 50 روزنامه و مطبوعات در تبريز و شهرستانها، تهيه وسايل و امكانات ورزشي براي جوانان و سالنهاي ورزشي براي بانوان، تشكيل انجمن شعرا و نويسندگان در تبريز و شهرستانها و ايجاد امكانات و تسهيلات براي نويسندگان و شعرا، مبارزه گسترده با بيسوادي در شهرها و كارخانجات و دهات و… از اقدامات مهم و فراموشنشدني حكومت ملي است.
7- خدمات بهداشتي و بهداري
حفظ سلامتي مردم مورد توجه خاص بود. به منظور مبارزه و پيشگيري از بيماريهاي مسري از طريق آموزش عمومي و واكسيناسيون خدمات ارزندهاي صورت گرفت. پنجاه بيمارستان و درمانگاه در نقاط مختلف به كار افتاد و درمانگاههاي سيار براي اعزام به دهات سازمان داده شد.
دانشكده طب در دانشگاه تبريز تأسيس شد و آموزشگاه عالي مامايي و آموزشگاه پرستاري به فعاليت پرداخت.
8- امور خيريه
مجلس ملي و حكومت ملي قانوني براي تشكيل جمعيت خيريهاي از شخصيتهاي سرشناس و معتمدين تبريز براي تأسيس پرورشگاه كودكان، تأسيس خانه سالمندان، كمك به مادران و شيرخوارگاهها، گسترش شعب آنها در شهرستانها به تصويب رساند و با جديت قابل تحسيني آنها را به مرحله اجرا درآورد.
پرورشگاه براي كودكان بيسرپرست دو بخش بود. كودكان بيسرپرست 3 تا 14 سال و كودكان كمتر از 3 سال.
اين اقدامات و ايجاد كار براي بيكاران بساط تكديگري را برچيد.
9- اقدامات در زمينههاي هنري
احياي تئاتر ملي آذربايجان و تشكيل گروههايي از هنرپيشگان بااستعداد سابقهدار و جوانان در تبريز كه چندين نمايشنامه را به صحنه آوردند و آنها را در ساير شهرهاي آذربايجان به تماشا گذاشتند.
در هر شهر نيز گروههاي محلي براي هنرنمايي تشويق شدند. گروه موسيقي ملي براي اولين بار در تبريز به شكل سازمان يافته و با اسلوب مترقي فعاليت خود را آغاز كرد و دهها هنرمند در رشتههاي مختلف موسيقي و رقص به هنرنمايي پرداختند.
موزه نقاشي استاد بهزاد و نمايشگاه دايمي نقاشي و خط افتتاح شد.
در اينجا مناسب ميدانم كه سرگذشت حسن ذوالفقارزاده، يكي از نقاشان تبريزي را بازگو كنم. ايشان در سال 1297 در تبريز به دنيا آمده و در پرورشگاه بزرگ شده و تحت تعليم استادان در هنر نقاشي استعداد درخشان خود را نشان داده است. ايشان اواخر آذر 25 در يورش اوباش و اراذل به موزه نقاشي بهزاد به دفاع از تخريب آثار هنري ميايستد. او به دست اوباش مضروب و دستگير و چند روز بعد در دامنه كوههاي پربرف سرخاب تبريز به جوخه اعدام سپرده ميشود.
خانم فكور با اين جمله زيبا ياد او را عزيز ميدارد:
«… بدين ترتيب حسن ذوالفقارزاده در زير آسمان مهآلود تبريز، بر بومي از برف و يخ با خون خويش آخرين تابلوي نقاشياش را آفريد. او اولين نقاشي است كه در مدافعه از هنر خويش به شهادت رسيده است. يادش گرامي باد»!
10- دانيشير تبريز
هنگامي كه در تاريخ 26/1/25 به طور آزمايشي و در تاريخ 6/2/25 به طور رسمي اين كلام از ايستگاه فرستنده راديو تبريز طنين افكند، دلهاي هر آذربايجاني و ايراني آزاديخواه لبريز از شادي گرديد.
حكومت و شهرداريها به علت اينكه تعداد راديو در منازل كم بود و همه قادر به خريد آن نبودند، تعداد مورد نياز راديو در محلهاي عمومي نصب كردند تا مردم بتوانند به راديوي خود گوش كنند.
اين براي اولين بار بود كه خارج از تهران در استانها راديوي محلي به كار ميپرداخت.
اين بود شمهاي از اقدامات و خدمات تاريخي حكومت ملي آذربايجان در يك سال كه بدان اشاره شد. اين اقدامات خاطرهاي را نزد آذربايجانيها به يادگار گذاشت كه هرگاه عناصر صالح و مدبر با دلسوزي و برنامه صحيح در رأس حكومت به مردم خدمت كنند، چه انقلاب عظيمي را ميتوانند آفريد.
پرسش- جناب بهزادي، با توجه به اينکه شما دانشجوي اولين دوره آموزشي دانشگاه آذربايجان به سال ۱۳۲۵ بوديد، درباره نحوه تأسيس و همينطور سيستم آموزشي آن نکاتي را بيان بفرماييد.
پاسخ- درباره تأسيس دانشگاه ملي آذربايجان جداگانه و كمي گستردهتر صحبت خواهم كرد. زيرا يكي از اقدامات پرارزش و انقلابي حكومت ملي است.
تأسيس دارالفنون ملي آذربايجان در تبريز در سرلوحه مرامنامه فرقه دموكرات آذربايجان، مصوبات مجلس ملي و برنامه مورخ 21 آذر 1324 حكومت ملي قرار داشت و به خصوص پيشهوري توجه ويژهاي به اين امر داشت.
فرمان مورخ 9/10/24 حكومت ملي تأسيس دانشگاه را در اولويت قرار داد. به موجب اين مصوبه دانشگاه ملي در اول مهر ماه 1325 ميبايستي شروع به كار كند. بدين منظور دو راهحل پيشبيني شد. نخست اينكه ساختمان دانشسراي مقدماتي تبريز كه ساختماني مجهز و مناسب بود تخليه و به دانشگاه تحويل شود. به سرعت محلي براي انتقال دانشسراي مقدماتي پسران تهيه شد و ساختمان در اختيار دانشگاه قرار گرفت و براي پذيرش دانشجو در سال تحصيلي آينده آماده گرديد.
دوم اينكه محلي مناسب براي دانشگاه در نظر گرفته شود و ساختمان و تجهيزات يك دانشگاه مدرن در آنجا پياده شود.
دكتر جهانشاهلو به رياست دانشگاه و كميسيوني 7 نفره براي تدارك مقدمات افتتاح دانشگاه در مهر سال 25 جهت تعيين دروس و استاد و تنظيم امور و غيره تعيين گرديدند.
در تاريخ 22/3/25 مراسم كلنگزني و يا گذاشتن سنگ بناي ساختمان اصلي ابتدا در ساختمان دانشسراي مقدماتي برگزار شد و سپس مدعوين با حضور پيشهوري به محل اصلي دانشگاه رفتند و پيشهوري در داخل بطري يادبودنامهاي را در بتون پيستون اصلي قرار داد و كار ساختماني آغاز گرديد. در اين مراسم يكي از ناطقين صفوت، فرهنگي باسابقه بود كه خاطره خود را چنين نقل كرد: (ترجمه به فارسي)
«چند روز پيش جهت انتخاب زمين مناسب براي دانشگاه با حضور آقاي پيشهوري به سوي مدخل شرقي شهر رفتيم. در مدخل شهر باغ قديمي صاحبديوان را ديديم كه ديوارهاي ضخيم همانند قلعهها داشت و در آن ساختمان جديد وحشتآوري قرار داشت. اين ساختمان را براي ما زنداني بنا كرده بودند تا واردين به شهر با ديدن بنا به خود بلرزند. اين مدفني بود كه براي آزاديخواهان ساخته بودند، اما فرصت نيافتند. براي بناي اين ساختمان مبلغ 400 هزار تومان قبل از جنگ خرج كرده بودند. نصف اين پول را به جيب زده بودند و نصف ديگر را هزينه كرده بودند.
خلاصه ما وارد اين ساختمان شديم. آنجا را بازديد كرديم. آقاي پيشهوري پس از ملاحظه آن گفت: من طرفدار زندان نيستم. من طرفدار مدرسهام. مسافري كه به شهر وارد ميشود نه زندان و بازداشتگاه بلكه بايد مركز علم و عرفان، يعني دارالفنون را ببيند».(روزنامه آذربايجان 24/3/1325).
به اين ترتيب محل ساختمان دانشگاه تعيين شد و همان طوري كه پيشهوري در اين مراسم گفته بود، به شهر بزرگ دانشگاهي تبديل گرديد.
مبلغ 2 ميليون تومان براي ساختمان و هزينه اداري آن بودجه اختصاص دادند كه نصف آن براي مرحله اول ساختمان بود و نصف ديگر براي تجهيزات و ساير هزينههاي جاري. بايد گفت كه مبلغ دو ميليون تومان از كل بودجه ساليانه وزارت معارف آذربايجان بيشتر بود.
چه نيكوست كه دانشجويان دانشگاه تبريز سالگرد اين روز يا روز نهم ديماه 24 را جشن بگيرند و به بنيادگزاران آن به ويژه به پيشهوري درود بفرستند.
اسمنويسي براي سال تحصيلي جاري ( اول مهرماه 25) آغاز و از تاريخ 10 تير ماه لغايت 15 مرداد 25 انجام گرفت. آنهايي كه ديپلم ششم متوسطه داشتند، بدون كنكور و فارغالتحصيلان پنجم متوسطه و دانشسراي مقدماتي با گذراندن كنكور پذيرفته شدند. كنكور در شهريور ماه انجام گرفت و در موعد مقرر كلاسها تشكيل يافت.
دانشگاه مركب از دو دانشكده بود: 1) دانشكده پزشكي، مدت تحصيل 6 سال و تعداد پذيرش دانشجو 60 نفر. 2) دانشكده تربيت معلم شامل 4 رشته: زبان و ادبيات- تاريخ و جغرافيا- طبيعيات و شيمي، رياضيات و فيزيك. دوره تحصيل در اين دانشكده 3 سال بود و در هر رشته 30 دانشجو پذيرفته شد.
قرار بود كه در آينده دانشكدههاي كشاورزي و حقوق نيز داير گردد.
استادان از پزشكان، دبيران باسابقه و سرشناس تبريز و مهندسين برگزيده شده بودند. تنها يك نفر استاد رياضيات عالي از باكو استخدام شده بود. دكتر محمدوف مردي بود بلندقامت، چهارشانه، گندمگون و شيكپوش. او قبل از انتقلاب اكتبر كارگر معادن نفت باكو بود. بعد از انقلاب در كلاسهاي شبانه به تحصيل ادامه ميدهد و سپس با استفاده از بورس دولتي در باكو ليسانس رياضيات را اخذ ميكند و از دانشگاه مسكو در رشته رياضيات به اخذ درجه دكترا نايل ميگردد.
پيشهوري در رشته زبان و ادبيات، ادبيات باستاني را تدريس ميكرد و پنجشنبهها به دانشكده ميآمد و در موقع تنفس، دانشجويان دورش حلقه ميزدند و با اشتياق فراوان با اين معلم پير و رهبر حكومت ملي صحبت ميكردند. حضور پيشهوري در دانشگاه موجب توجه خاص به امور جاري دانشگاه بود.
دروس در تمام كلاسها به زبان آذربايجاني بود و درس زبان آذربايجاني براي همه رشتهها اجباري بود. استاد اين درس گنجعلي صباحي بود كه در مديريت داخلي دانشكده هم فعاليت ميكرد. صباحي با تسلط كامل به دستور زبان تركي آذربايجاني و با شيوايي و فصاحت قانون هماهنگي اصوات تركي آذربايجاني را آموزش ميداد. بايد اذعان كنم كه اين درس گيرايي ويژهاي داشت، زيرا براي اولين بار از قانونمندي زبان مادري اطلاع يافتيم و در حقيقت ايشان دري به روي ما گشودند كه بعدها با خودآموزي آن را ادامه داديم.
اوقات درس دانشگاه از ساعت 2 تا 8 بعد از ظهر بود. به اين ترتيب استادان شاغل و آن دسته از دانشجويان كه شاغل بودند ميتوانستند به كار و درس خود برسند.
كارمندان و آموزگاران هم ميتوانستند در صورتي كه در دانشگاه پذيرفته ميشدند با ارائه گواهي قبولي دانشكده به اداره مربوطه به تبريز منتقل گردند و در ادارات به اين افراد كار سبكتر ارجاع ميشد.
من در آستارا آموزگار بودم، به اداره معارف تبريز به دايره تعليمات منتقل شدم و كارم ثبت نامههاي وارده و صادره بود. تا ساعت 12 كار ميكردم.
دانشجويان شهرستاني اعم از اينكه كارمند بودند و يا غيركارمند در صورتي كه در تبريز مسكن نداشتند و دانشجويان بيبضاعت از تسهيلات شبانهروزي، از خوابگاه و رستوران (صبحانه، ناهار، شام) رايگان استفاده ميکردند. قرار بود به اين دانشجويان كمك خرج نقدي هم پرداخت شود.
در نيمه آبان ماه 1325 اتحاديه دانشجويان دانشگاه ملي آذربايجان تشكيل شد. بنا به دعوت هيئت مؤسس كه من يكي از آنها بودم، دعوت شد كه از هر كلاس به نسبت هر ده نفر دانشجو يك نفر نماينده براي شركت در مجمع عمومي مؤسس انتخاب و معرفي گردد. اين انتخابات به طرز دموكراتيك برگزار شد، نمايندگان منتخب مركب از همه گروههاي فكري بودند. مجمع عمومي مؤسس اساسنامه را تصويب و هيئت مديره 9 نفري را انتخاب كرد. من عضو هيئت مديره بودم و به دبيري اتحاديه برگزيده شدم. دبير اتحاديه موجوديت اتحاديه را به دكتر جهانشاهلو رئيش دانشگاه اطلاع داد و آمادگي اتحاديه را براي همكاري با دانشگاه در مسايل مربوط به دانشگاه و دانشجويان اعلام داشت. اين پيشنهاد با استقبال اولياي دانشگاه مواجه شد و همكاري در زمينه نظارت بر كار رستوران و خوابگاهها و كتابخانه و بوفه آغاز گرديد. نمونه اين همكاري در نظارت بر رستوران را شرح ميدهم.
دكتر برازش كه دكتر دامپزشك بود و اينك در دانشكده پزشكي تحصيل ميكرد، برادربزرگ دكتر محمدتقي زهتابي، شخصيتي مورد احترام و علاقهمندو عضو هيئت مديره اتحاديه بود.
ايشان مسئول نظارت بر امور رستوران گرديد و به اتفاق گروهي از دانشجويان تمام مواد غذايي را كه به انبار رستوران تحويل ميشد و همه روزه مقداري از آنها به آشپزخانه تحويل ميشد از لحاظ كميت و كيفيت كنترل ميكردند. رعايت بهداشت در آشپزخانه و سهمي كه به دانشجويان داده ميشد از طرف اين عده كنترل ميشد. غذا مطلوب و كافي بود. از حيف و ميل جلوگيري ميشد. يك نفر فدايي هم در اين امور نظارت داشت…
جناياتي كه آرتش شاهنشاهي و ژاندارمها و چاقوكشان ذوالفقاري در دوم آذرماه و روزهاي بعد در زنجان مرتكب شدند، همه آذربايجانيها را به هيجان آورد. طبيعي است كه عكسالعمل دانشجويان چشمگير بود.
ميدانيم كه طبق موافقتنامه بين دولت مركزي و نمايندگان آذربايجان و بنا به پيشنهاد دولت قرار شد كه چون زنجان در تقسيمبندي كشوري جزء آذربايجان نبوده مؤقتا به دولت مركزي تحويل داده شود. امنيت شهر به وسيله 300 ژاندارم (نگهبان) و 300 فدايي حفظ شود و دولت تعهد كرد كه پس از تشكيل دوره 15 مجلس لايحهاي به مجلس تقديم نمايد و زنجان جزء استان آذربايجان بشود.
در اجراي اين موافقتنامه در تاريخ 30 آبان صورتمجلس تحويل بين نمايندگان دولت مركزي و آذربايجان به امضا رسيد و شهر از اول آذر تحويل نمايندگان دولت داده شد. ولي آرتش رياكارانه و عهدشكنانه در اول آذر با توپ و تانك به شهر حمله كرد، شهر بيدفاع و تحويل داده شده را «فتح!» كرد. تحت حمايت آرتش ژاندارمها و عوامل ذوالفقاريها به شهر ريختند. مرتكب جنايات هولناكي شدند….
اتحاديه دانشجويان آذربايجان اعلاميه اعتراضآميزي چاپ و منتشر كردند و ميتينگي در سالن اجتماعات دانشگاه برگزار نمودند و تصميم گرفته شد كه دانشجويان به حالت دمونستراسيون از دانشگاه تا كميته مركزي فرقه دموكرات آذربايجان كه محل كار پيشهوري بود، حركت كنند. همزمان كارگران كارخانه ظفر به طرف كميته مركزي راهپيمايي كردند. دو مظهر روشنفكري و كارگزي آذربايجان در جلوي كميته مركزي اجتماع كردند. پيشهوري در بالكن مشرف به خيابان ستارخان ظاهر شد و مورد استقبال پرشور دانشجويان و كارگران قرار گرفت و نطق هيجانانگيزي ايراد كرد. اين آخرين نطق پيشهوري در اجتماعات تبريز بود.
پس از يورش وحشيانه آرتش شاهنشاهي به تبريز يكي از اهداف اوليه آنها و اوباشان سلطنتطلب تعطيل دانشگاه بود. شاه و دولت قوامالسلطنه با امحاي يادگاريهاي پرارزش حكومت ملي تلاش كردند كه اين خاطرات را از حافظه آذربايجانيها بزدايند. تعطيلي دانشگاه و سرنگون ساختن مجسمه ستارخان و قهرمانان آذربايجان و… از آن جمله بود. آنها به رذالت آلوده بودند، آلودهتر شدند، ولي به آرزوهاي پليدشان نرسيدند. دانشگاه آذربايجان به همت مردم احيا شد و ستارخانها الهامبخش مبارزات مردمي گرديدند.
شاه با بازگشايي دانشگاه تبريز خصمانه مخالفت ميكرد. و در اوايل خرداد ماه 1326 كه «فاتحانه» به تبريز سفر كرد در باسمنج شخصيتهاي سرشناس تبريز به استقبالش رفتند و در اين ملاقات يكي از خواستهاي اساسي اهالي بازگشايي دانشگاه آذربايجان بود كه شاه با اكراه قبول كرد. و بالاخره پس از تأخيرهاي فراوان چاكران شاهنشاهي حاكم بر آذربايجان چاپلوساني نظير دكتر بياني رئيش دانشگاه تبريز آن را «به نام نامي اعليحضرت همايون شاهنشاهي»! افتتاح كردند.
تأسيس دانشگاه ملي آذربايجان يكي از اقدامات درخشان حكومت ملي آذربايجان است و برنامهريزي و اجراي آن نمونهاي از واقعبيني و استفاده بهينه از امكانات موجود و مديريت مدبرانه و كارهاي انقلابي است.
تا سالها اين دانشگاه نقايص جدي از لحاظ استاد و وسايل فني داشت، به نحوي كه دانشگاه تهران اين تصميم تحقيرآميز را گرفت كه دانشجويان دانشكده پزشكي تبريز كه به دانشگاه تهران منتقل ميشوند يا بايد يك سال پايينتر تحصيل بكنند و يا امتحان مجدد بدهند! در حالي كه اگر هم تحصيل آنها نقصي داشت گناه به گردن دولت بوده است.
مبارزات دانشجويان در دورههاي اول افتاح مجدد دانشگاه بسيار درخشان بود. در نتيجه مبارزات آنها بود كه نسبت به رفع نقايص اقدام شد. ياد اين دانشجويان گرامي باد!
پرسش- جناب آقاي بهزادي، حالا که به طور اجمالي با برخي از فعاليتهاي حکومت ملي آذربايجان آشنا شديم، دوست داريم نظر شما را درباره علل و شرايط ظهور و سقوط حکومت ملي آذربايجان بدانيم.
پاسخ- توضيح درباره علل و شرايط آغاز نهضت دموكراتيك ملي آذربايجان و گسترش و پيشرفت گام به گام و سريع آن و نيل به اهداف خود، تشكيل حكومت ملي و نيز علل و شرايط عقبنشيني بدون دفاع و مسالمتآميز آن، مستلزم بحث مفصلي است. ولي من كوشش ميكنم هرچند به اختصار جمعبندي آن را ارائه دهم.
حقيقت اين است كه شايعات و تبليغات دشمنانه به قصد انحراف افكار عمومي آن چنان گسترده بود كه هالهاي از ابهامات بر روي حقايق كشيده است. واقعا” تاريخ اين دوره را بايد بازنويسي كرد. نظام ديكتاتوري درباري و ساواكي به مدت طولاني 32 سال بر روي توجيه اين شايعات كوشيده است و به نحوي كه برخي اشخاص سادهلوح نيز تحت تأثير آن قرار گرفتهاند.
اجازه ميخواهم كه خواننده را به مطالعه جلد دوم كتاب ظهور و سقوط پهلوي دعوت كنم. در صفحه 178 كتاب تحت عنوان اينتلجنت سرويس، سيا و شبکه بدامن چنين ميخوانيم:
«شاپور ريپورتر زماني وارد ايران شد (1325) كه سرويس اطلاعاتي بريتانيا توسط جاسوسان برجستهاي چون آلن چارلز ترات، آن لمبتون و ارنست پرون شبكههاي وسيع خود را بازسازي كرده و در همين دوران «اداره خاورميانه» سرويس اطلاعاتي آمريكا به رهبري كروميت روزولت نيز نخستين شبكههاي خود را تنيده بود و هر دو سرويس جاسوسي فعاليتهاي توطئهگرايانه و پيچيده و مؤثري را، به ويژه در بحبوحه حوادث سالهاي 1325-1324 به فرجام رسانيده بود».
ترات يكي از جاسوسان عاليرتبه اينتلجنت سرويس و متخصص ورزيده جنگهاي رواني بوده، ميس لمبتون جاسوسي ورزيده، دانشمند كه مدت طولاني در ايران براي امپراطوري بريتانيا خدمت كرده و كتاب «مالك و زارع» وي مشهور است. ارنست پرون چهره مرموزي است. در آستانه سفر محمدرضا در زمان وليعهدي براي ادامه تحصيل به مدرسه لوروزه در سويس اينتلجنتسرويس باغباني را در آن مدرسه ميگمارد كه پسرش ارنست پرون با وليعهد ايران روابط ويژه برقرار ميكند. ارنست پرون به همراه محمدرضا به تهران ميآيد و در دربار و در جوار محمدرضا زندگي ميكند. درباره نفوذ او در محمدرضا و رفتار خيرهسرانه وي در دربار مطالبي در كتاب خاطرات فردوست و ملكه ثريا آمده است.
شبكه جاسوسي بدامن در همكاري نزديك با كروميت روزولت در آستانه نهضت دموكراتيك ملي آذربايجان به دو رشته عمليات دست ميزنند. از يك سو با جعل شايعات و افتراها جنگ رواني بر عليه نهضت دموكراتيك راه مياندازند و از سوي ديگر به تبليغات دامنهداري بر عليه نهضت ملي آذربايجان ميپردازند. عوامل اين شبكهها، دربار، آرتش و سيدضيا و مطبوعات داخلي و خارجي وابسته به آنها و راديوهاي لندن، آنكارا و دهلي تهمتهاي ساخته و پرداخته اين شبكه را ميپراكنند. يكي از شگردهاي اين شبكه پخش شعارگونه افتراهايي بود كه احساسات مخالف افراد ناآگاه را بر عليه نهضت دموكراتيك آذربايجان برانگيزد. اين شيوه در تاريخ ما سابقه داشته است. از آن جمله اتهام «بابيگري»، «ملحد»، «نوكر بيگانه» و اتهام «تجزيهطلبي» به شيخ محمد خياباني و لقب «متجاسر» به سردار جنگل و…
بنا به مراتب بالا قبلا بايد ماهيت اين افتراها و انگزنيها را برملا ساخت. من كوشش ميكنم با استناد به مستنداتي از اسناد محرمانه منتشره وزارت امور خارجه آمريكا و انگليس و رجال اين كشورها حقايق را آشكار كنم. همه اينها دشمنان نهضت بودهاند، ولي در گزارشات خود هرچند با بيان ديپلماتيك به حقايقي اعتراف كردهاند.
محور اصلي اين اتهامات را ميتوان چنين خلاصه كرد:
1- عدم تخليه ايران از طرف آرتش سرخ به منظور تثبيت حكومت ملي آذربايجان و تحصيل امتياز نفت شمال است.
2- اتحاد شوروي حكومت ملي آذربايجان را به وجود آورده تا امتياز نفت شمال را تحصيل كند.
3- نهضت دموكراتيك آذربايجان را يك مشت «مهاجر» طبق نقشه شورويها براي تجزيه آذربايجان از ايران و الحاق آن به آذربايجان شوروي راه انداخته است.
توضيح اينكه:
1- عدم تخليه ايران از طرف آرتش سرخ ربطي به مسايل ايران نداشته است. بلكه به برخوردهاي بين المللي اتحاد شوروي و انگلستان مربوط بوده است.
نوشته روزنامه پراودا در اين زمينه گوياست:
«…. چرا آرتش انگليس مصر، لبنان، يونان و… را تخليه نميكند؟»
به عبارت ديگر عدم تخليه ايران از طرف آرتش سرخ، براي فشار آوردن به امپراطوري بريتانيا براي تخليه كشورهاي اشغالي بوده است.
2- در مورد نفت شمال اظهار عقيده جرج كنان كاردار آمريكا در مسكو جالب است:
«انگيزه اخير رفتار شوروي در شمال ايران شايد صرفا” نفت نباشد، بلكه نگراني از نفوذ احتمالي خارجيها در آن منطقه كه با مسئله وجهه عمومي ارتباط مييابد، نيز مطرح است. نفت شمال ايران مهم است، اما نه به عنوان چيزي كه مورد نياز روسيه است، بلكه به عنوان چيزي كه ممكن است در صورت بهرهبرداري هر كشور ديگري از آن خطرناك باشد». (نقل از كتاب ايران بين دو انقلاب)
كلارمونت اسكراين كنسول انگليس در مشهد بعدها در خاطرات خود نوشت:
«دخالت قدرتمندانه آمريكا به صورت حضور هيئتهاي مالي، نظامي و هيئت ژاندارمري، يورش آشكار آمريكا براي تصرف بازار ايران و مهمتر از همه تلاش شركتهاي استاندارداويل و اكيوم و شل براي دستيابي به امتيازات نفتي بود كه روسها را در اين كشور از متحد دوران جنگ به رقيب دوران جنگ سرد تبديل كرد».
از اظهارنظرهاي بالا چنين برميآيد كه شورويها احتياجي به نفت ايران نداشتند، ولي براي جلوگيري از دادن امتياز نفت به شركتهاي آمريكايي در همسايگي كشورشان پيشنهاد مشاركت در نفت شمال را پيش كشيدند.
به طور اجمال به روند مسايل مربوط به نفت شمال ايران بعد از سال 1320 نظر ميافكنيم.
دولت ساعد مذاكرات محرمانه با شركتهاي نفتي آمريكايي را آغاز كرد وقرارداد آن مورد توافق قرار گرفت. طوسي نماينده مجلس در مرداد 1323 در جلسه مجلس پرده از روي اين مذاكرات محرمانه برداشت. حزب توده، مطبوعات آزاديخواه و دكتر مصدق و… اعتراضات شديدي را آغاز كردند و از دولت ساعد خواستند كه نتيجه مذاكرات محرمانه را گزارش كند.
در اين زمان کافتارادزه معاون وزارت امور خارجه شوروي با پيشنهاد متقابلي به تهران آمد و بالاخره مجلس طبق ماده واحدهاي هرگونه مذاكره براي واگذاري منابع نفتي به خارجيها را موكول به بعد از تخليه ايران از قواي اشغالي كرد.
دكتر مصدق در اين مورد چنين اظهارنظر كرد: «اگر آقاي نخستوزير (ساعد) به شركتهاي آمريكايي گفته بودند، مادام كه جنگ تمام نشده و مادام كه قواي آمريكا از مملكت خارج نشده دولت داخل مذاكره نميشود… دولت شوروي هرگز از ما تقاضاي امتياز نميكرد. وقتي از آن طرف دنيا دولت آمريكا تقاضاي امتياز كند، دولت شوروي كه همسايه ماست، چرا نكند؟ و آنهايي كه ميگويند كه اعطاي امتياز به شركتهاي تابع دولت آمريكا از اين لحاظ كه آن دولت با ما مجاور نيست، خالي از ضرر است، در اشتباهند. تنها عدم مجاورت دليل نيست كه دادن امتياز به آن دولت يا به شركتهاي آمريكايي براي ما ضرر نكند. آمريكا دولتي نيست كه مجاورت يا عدم مجاورت آن با ما فرق بكند».
بعد از پايان جنگ بينالمللي دوم در شهريور 1324 دولت شوروي از بيم اينكه شركتهاي آمريكايي براي تحصيل امتياز نفت از نفوذ خود در هيئت حاكمه ايران استفاده بكند، پيشدستي كردند و پيشنهاد تشكيل شركت مختلط ايران و شوروي براساس 50-50 را پيش كشيدند. اگرچه قوام با طرح مذكور موافقت اصولي كرد، ولي تصويب نهايي را به تشكيل مجلس پانزدهم موكول كرد و بالاخره مجلس در تاريخ 29/6/26 مقاولهنامه مزبور را كان لم يكن تلقي نمود. ولي براي تسكين خاطر شورويها و رعايت «اصل موازنه مثبت» اين شرط را در آن مصوبه گنجاند: «دولت مكلف است در كليه مواردي كه حقوق ملت ايران نسبت به منابع ثروت كشور اعم از منابع زيرزميني و نظير آن مورد تضييع واقع شده، بخصوص راجع به نفت جنوب، به منظور استيفاي حقوق ملي مذاكرات و اقدامات لازم را به عمل آورد».
شرط اخير انگيزه و دستاويز آغاز نهضت ملي براي ملي كردن صنايع نفت ايران و خلع يد از شركت نفت جنوب گرديد. به اين ترتيب با دخالت شوروي در مسئله نفت شمال اولا” از دادن امتياز نفت به شركتهاي آمريكايي جلوگيري گردد و ثانيا” راه براي ملي شدن صنايع نفت گشوده شد.
3- تهمت تجريهطلبي را شبكه بدامن براي تحريك احساسات ملي مردم ايران و بدنام كردن فرقه دموكرات آذربايجان در بوق دميد. هستند كساني كه امروز هم تا كسي دم از حقوق ملي اقوام ايراني ميزند، او را با اتهام «تجزيهطلبي» مورد حمله قرار ميدهند.
در ادامه همان مقاصد بالا «مهاجرين» را محرك و ادارهكننده نهضت دموكراتيك ملي آذربايجان قلمداد کردند. همه مهاجرين كه در دوره رضاخان پهلوي به ايران برگشتند، 16 هزار نفر شامل زن و بچه بودند. از اين عده تعداد كثيري پس از بازگشت به ايران به دور از مسايل سياسي به زندگي خود ادامه دادند و غالبا” هم سابقه فعاليت سياسي و يا تحصيلات عالي نداشتند. با توجه به تعداد اعضاي فرقه و شمار شهداي آن پس از يورش آرتش شاهنشاهي پوچ بودن اين اتهام محرز است. همه به ياد داريم كه درباره خيزش 29/11/1356 تبريز تيمسار آزموده استاندار شاه در آذربايجان در نطق راديويي فرياد ميزد:
«به خدا اينها آذربايجاني نبودند. اينها از آنور مرز آمده بودند»!
فرقه دموكرات آذربايجان در اعلاميه 12 شهريور 1324، در اسناد بعدي و رهبران حكومت ملي به كرات اعلام كردند كه ما خودمختاري براي آذربايجان با حفظ تماميت ارضي ايران را ميخواهيم. و موافقتنامه 23/3/25 بين دولت مركزي و نمايندگان آذربايجان بار ديگر صداقت آنها را در حفظ تماميت ارضي ايران و تكذيب تجزيهطلبي ثابت كرد. تاريخ هم نشان داد كه حق با فرقه دموكرات بوده است.
يك دليل انكارناپذير را اينجا ميگويم:
مداركي كه از آخرين شعارهاي 2500 نفر اعدامي به حكم دادگاههاي صحرايي آرتش شاهنشاهي در دست است، گوياي اين حقيقت است كه اين دلاوران قهرمان در راه اعتقادات ملي خود در پاي چوبه دار و يا در برابر جوخه اعدام قرار گرفتند، با صداي رسا فرياد زدند: «زنده باد آذربايجان، زنده باد ايران، زنده باد آزادي»!
آري، اين رادمردان كه دلاورانه شربت شهادت نوشيدند،اعتقاد فرقه و حكومت ملي و مردم آذربايجان به حفظ تماميت ارضي ايران و آزادي و استقلال ايران را بازگو كردند. «زنده باد ايران»!
و اين واقعيت انكارناپذير اعلام بطلان جعليات، افتراها و تهمتهاي جاسوسان و افروزندگان جنگ رواني و تبليغاتي امپرياليستها و ايادي آنها بود. تاريخ هم گواه صداقت آنهاست.
اما چند كلمه درباره علل و شرايط پيروزي و عقبنشيني نهضت دموكراتيك آذربايجان:
در ارديبهشت ماه 1324 آلمان هيتلري تسليم بلاشرط متفقين شد و ژاپن متحد جنگي آنها در آستانه شكست قرار گرفت و پس از بمباران اتمي هيروشميا و ناكازاكي تسليم شد و جنگ دوم به پايان رسيد.
با پايان يافتن جنگ جهاني، جنبش استقلالطلبانه در مستعمرات اوج گرفت و مبارزات ملي براي به دست آوردن حقوق دموكراتيك گسترش يافت. امپراطوري بريتانيا براي حفظ پايگاههاي مستعمراتي خود و امپرياليسم تازهنفس و قدرتمند آمريكا براي نفوذ در بازارهاي جهاني به تكاپو افتادند.
نهضت دموكراتيك ملي آذربايجان در چنين شرايط جهاني به دست رهبران كارآزموده خود پايهگذاري شد. پيشهوري و رهبران فرقه دموكرات آذربايجان با بررسي شرايط عيني اقتصادي- اجتماعي و سياسي و تقاضاهاي دموكراتيك و ملي مردم آذربايجان به تشكل نيروهاي مبارزهجو پرداختند و فرقه دموكرات آذربايجان با شعارهاي دموكراتيك: آزادي عقيده، زبان و مطبوعات، تقسيم اراضي خالصه بين دهقانان و تعديل روابط مالك و زارع، قانون كار و بيمه براي كارگران، تأمين رفاه كارمندان، حمايت از صنايع داخلي و حمايت از بازرگانان و نيز حقوق ملي و مشاركت در اداره امور خود از طريق انتخاب انجمنهاي ايالتي و ولايتي بر اساس قانون اساسي، حقوق مربوط به زبان مادري، تحصيل به زبان آذربايجاني و رسميت آن توانست نيروهاي عظيم ملي را متشكل سازد.
پس از صدور اعلاميه 12/6/24 و اعلام آغاز فعاليت فرقه، حزب توده شعبه آذربايجان با شصت هزار عضو و جمعيت آذربايجان الحاق خود را به فرقه اعلام داشتند و شوراي متحده كارگران استان آذربايجان طرفداري از فرقه را پذيرفتند، شخصيتهاي ملي و آزادي خواه به همكاري با فرقه پرداختند و در نهايت اعضاي فرقه به 200 هزار تن رسيد و سازمان هاي زنان و جوانان تودههاي وسيعي را به حمايت از شعارهاي فرقه جلب نمود.
فساد مأمورين دولتي و اهانت نمايندگان هيئت حاكمه در آذربايجان به ملت آذربايجان، استثمار ظالمانه دهقانان و تجاوز ژاندارمها و مالكين عمده به حقوق دهقانان، نبود قانون كار، ورشكستگي كارخانجات و كارگاههاي توليدي و ركود تجارت، تورم روزافزون موجبات اعتراض عمومي را فراهم كرده بود و شرايط عيني براي جنبش ملي را فراهم ساخته بودند.
نهضت دموكراتيك ملي آذربايجان ريشههاي مردمي داشت و جنبشي بود خودجوش. به چند سند محرمانه درباره اين جنبش توجه بكنيد.كنسول انگليس در تبريز پس از بازديد از منطقه شمالغرب در گزارش خود مينويسد: «… نميتوان انكار كرد كه در بين كارگران و دهقانان اين استان احساسي وجود دارد كه من هميشه آن را خشم طبيعي نسبت به بيلياقتي و فساد حكومت ايران قلمداد كردهام و باز نميتوان انكار كرد كه بدبختيها و بي عدالتيهايي وجود دارد كه اگر در هر كشور ديگري بود، به شورش خودانگيخته منجر ميشد. نميتوانم باور كنم كه اين نهضت كامل كار روسها باشد. بلكه به نظر ميرسد كه آنها از يك وضعيت انقلابي واقعي بهرهبرداري ميكنند. هرچند آنها مهاجران را به ميان دهقانان فرستادهاند ولي دهقانان هم آماده همكاري بودهاند…».
كنسول آمريكا در تبريز نيز تأكيد مي كند كه «چنين جنبشهايي از حمايت وسيع مردمي برخوردار است و شكايات و نارضايتيهاي حقيقي از حكومت مركزي را نشان ميدهد» (ايران بين دو انقلاب، ص 268).
موري سفير كبير آمريكا در ايران به وزارت امور خارجه آمريكا گزارش ميكند:
«مقامات رسمي ايران در تبريز اظهار ميدارند كه فرقه دموكرات آذربايجان تكيه گاه تودهاي ندارد… كنسول ما و كنسول بريتانيا در تبريز تأكيد ميكنند: در آذربايجان نسبت به دموكراتها علاقه و همدردي وجود دارد.مردم آذربايجان نسبت به حكومت تهران عميقا” نفرت دارند». (گذشته، چراغ راه آينده است، ص 223)
باز موري سفير كبير آمريكا در ايران در گزارش مورخ 15 سپتامبر 1945 خاطرنشان ميسازد:
«4- تا زماني كه پشتيباني مردم شامل حال جنبش دموكراتيك است، دولت نمي تواند قدرت و نفوذ خود را در مداخله مخالفين اعمال نمايد، مگر اينكه هرچه زودتر از اين پشتيباني كه حتي شامل عشاير نيز ميشود، جلوگيري به عمل آورد…
8- در حقيقت مسئله بغرنج است كه شورشيان در برابر شكايت استاندار دلايلي دارند. آنان مخالف اصول اداره آذربايجان هستند و ميگويند كه متمولين و مالكين عمده به وسيله اين اصول اداري حمايت ميشوند». (غائله، ص 291)
گزارشهاي مورخ 24 نوامبر 1945 سر ريدر بولارد سفير كبير انگلستان در ايران صريحتر است:
«1- اما اين استان هم (استان آذربايجان) شكاياتي داشته. دير يا زود و به نحوي مؤثر به شورشي بر عليه مقامات فاسد و ناواردي كه از تهران مأمور شدهاند، منجر گرديد. تمام عوايد كشور در تهران به مصرف ميرسد و آنچه باقي ميماند پس از پرداختهاي مربوط به آرتش و ژاندارمري در وزارتخانهها خرج ميشود كه كار زيادي هم نميكنند. تمام مسايل و امور مربوط به استانها اعم از بزرگ و كوچك به تهران احاله ميشود و در بسياري اوقات از طرف وزارتخانههاي مربوط بيپاسخ ميماند. حتا شهرداران بخشهاي استانها نيز از تهران اعزام ميشوند.
تجربه شش ساله من، در اينجا مرا متقاعد كرده است كه در برابر آزمندي و كوتاهبيني بسياري از ايرانيان، رجال و سرشناسهاي محلي با احساسات و افتخارات محلي خود به ميهنپرستي كه دارند، ميتوانند براي نمايندگي در انجمنهاي محلي مناسب باشند. اگر عوايد هر استان به وسيله انحمنهاي محلي به مصرف آبادي آن استان مانند ايجاد جادهها و مراكز بهداشتي برسد، امكان اين هست كه ايران به طرف ترقي و تعالي سوق داده شود.
2- ضمنا” من معتقدم كه بهتر است موضوع زبان را در نظر گرفته و افراد محلي را به مشاغل اداري هر محل نه تنها در مورد آذربايجان، بلكه درباره تمام اقليتها بگمارد.
به طور كلي بايد گفت كه گوش تهران تا زماني كه يكي از استانها دچار بينظمي نشود، به هيچ توصيهاي بدهكار نيست.
اعلاميه حزب دموكرات حاكي از دموكراسي و توسل به قدرتهاي دموكراتيك و منشور آتلانتيك عاقلانه و زيركانه تهيه شده است…. ايران به علت وجود تمركز شديدي كه نتيجه آن ركود كامل امور استانهاست، در هر زمان ميتواند تجزيهپذير باشد».
اسناد مذكور نشان ميدهد كه جنبش دموكراتيك آذربايجان داراي زمينه عيني بوده و قيام ملي چيزي نيست كه به فرمان شوروي و به وسيله چند مهاجر صورت بگيرد.
دولت صدرالاشراف اين قصاب باغشاه در زمان كودتاي محمدعليشاه و لياخوف بر عليه مشروطيت، مطالبات حقطلبانه و مسالمتآميز فرقه دموكرات آذربايجان را با تشديد فشار بر آزاديخواهان در سراسر ايران و تحريك مالكين و ژاندارمها در آذرباتيجان بر عليه دهقانان پاسخ داد. شرح فجايعي كه در اين زمان در دهات آذربايجان انجام گرفت، بحث مفصلي ميطلبد.
دهقانان و فرقه دموكرات آذربايجان به مراجع قضايي شكايت كردند، ولي احكام قضايي ضمانت اجرا نداشت و مفيد فايدهاي نبود. ناچار دهقانان براساس سنت ديرينه به دفاع از خود پرداختند. از ديرباز دهقانان آذربايجان يا گروهي از آنها براي مبارزه با ستم اربابان به كوهها ميرفتند و به جنگ و گريز پارتيزاني دست ميزدند. اين دستهها به «قاچاق»ها شهرت داشتند. داستانهاي حماسي قهرمانان آذربايجاني به نام كوراوغلو، قاچاق نبي و… شرح مبارزات اين دليرمردان است. از سال 1320 به بعد نيز دستههاي كوچك مسلح «قاچاق» در اطراف ميانه، سراب، مراغه و اروميه و… به حمايت از دهقانان تشكيل شده بود. صفر قهرمانيان يكي از افراد اين گروهها بود.
وقتي به شكوائيههاي دهقانان و فرقه دموكرات با تشديد فشار پاسخ دادند و حتا بخشنامه كفيل استانداري آذربايجان مبني بر اينكه وصول سورسات و عوارض از زارعين را غيرقانوني اعلام كرد، مالكين و ژاندارمها اجرا نكردند. دولت مركزي آن را فسخ كرد. وقتي كه دهقانان ناگزير به شيوه مبارزه سنتي «قاچاق» پرداختند، فرقه دموكرات آذربايجان شعار «دفاع از خود» را پيش كشيد و دستجات فدايي در دهات و شهرها تشكيل شدند.
بعد از صدرالاشراف حكومت حكيمي (حكيمالملك) روش فشار صدر را ادامه داد و حتا در مجلس به ملت آذربايجان توهين كرد و زبان آنها را زبان تحميلي مغول قلمداد كرد و شركتكنندگان در نهضت دموكراتيك ملي آذربايجان را «يك مشت مهاجر» ناميد.
حكيمالملك از استادان فراماسيونري، عامل امپراطوري بريتانيا و نوكر دربار بود، كوشش كرد مسايل داخلي ايران را به مجامع بينالمللي بكشاند. ابتدا به كميسيون وزراي امور خارجه 5 كشور بزرگ كه در تاريخ 25 آذر 24 در مسكو تشكيل گرديد، شكايت كرد. در اين جلسه وزير خارجه بريتانيا طرحي پيشنهاد كرد كه مسايل ايران در كميته سه نفري مركب از نمايندگان آمريكا و انگلستان و شوروي حل و فصل شود. پيشنهادي كه ايران را تحت قيموميت اين كميسيون درميآورد. دولت حكيمي با اين پيشنهاد موافقت كرد و تنها تقاضايش اين بود كه دو نماينده از طرف دولت ايران در اين كميسيون داشته باشد.
مولوتف وزير خارجه شوروي اين طرخ را با قاطعيت رد كرد و آن را دخالت در امور داخلي ايران تلقي كرد.
سپس سه استاد فراماسيونري و عاملان بدنام انگلستان يعني حكيمي نخستوزير، تقيزاده سفير كبير ايران در لندن و نماينده ايران در سازمان ملل متحد و علا سفير كبير ايران در واشنگتن موضوع داخلي را به سازمان مل و شوراي امنيت كشاندند.
دولتهاي صدر و حكيمي نه فقط به تقاضاي آذربايجان جواب ندادند، بلكه انتخابات مجلس 15 را نيز به تعويق انداختند. فرقه دموكرات آذربايجان طي نامه سرگشادهاي مطالبات خود را به 5 دولت بزرگ و دولت و دربار ايران نوشت و اتمام حجت كرد. اين اقدامات مسالمتآميز و قانوني مبني بر تشكيل انجمنهاي ايلتي و ولايتي نيز به نتيجه نرسيد. لذا فرقه گام بعدي را برداشت و شعار «فرمان انتخابات را مردم آذربايجان خود صادر خواهند كرد» را مطرح نمود. كنگره ملي آذربايجان در 29 آبان 1324 فرمان انتخابات مجلس ملي را صادر كرد و هيئت 39 نفري مأمور اجراي آن شدند و مجلس ملي آذربايجان در 21 آذر 24 رسما” گشايش يافت و پيشهوري رهبر فرقه دموكرات (حزب اکثريت)مأمور تشكيل كابينه گرديد و همان روز بعد از ظهر حكومت ملي و برنامه آن از طرف مجلس ملي تأييد شد.
حكومت ملي از شخصيتهاي محلي به شرح زير تشكيل يافت كه فقط محمد بيريا سابقه عضويت در حزب توده ايران را داشت:
1- سيد جعفر پيشهوري نخستوزير (و سرپرست وزارت كار تا تعيين وزير)
2- دكتر سلاماله جاويد- وزير كشور
3- دكتر مهتاش- وزير كشاورزي
4- دكتر اورنگي- وزير بهداري
5- محمد بيريا- وزير معارف
6- كبيري- وزير راه و پست و تلگراف و تلفن
7- جعفر كاويان- وزير قشون ملي
8- غلامرضا الهامي- وزير ماليه
9- يوسف عظيما- وزير دادگستري
10- رضا رسولي- وزير تجارت و اقتصاد
ضمنا” زينالعابدين قيامي به رياست ديوان تميز و فريدون ابراهيمي به سمت دادستان كل آذربايجان تعيين گرديدند.
حكومت به اجراي سريع برنامههاي خود آغاز كرد كه شرح آن آمده است.
سياست خصمانه و لجوجانه حكيمي موجب تيرگي روابط دولت مركزي و حكومت ملي آذربايجان گرديد و حكيمي در گزارشي كه در جلسه 19/10/1324 به مجلس داد، اظهار داشت: «به نظر بنده، اكثر قريب به اتفاق كساني كه در آن دسته وارد هستند، آذربايجاني نيستند»!
دكتر مصدق در پاسخ حكيمي گفت: «نظريات من اين بود كه بين دولت راجع به طرز اداره نمودن قسمتي از مملكت با اهالي آنجا (آذربايجان) اختلاف حاصل شده است. بايد با اهالي محل داخل مذاكره شد. شايد، اختلاف را بتوان با خود آنها حل كرد. من براي صلاح و صواب ملت ايران از آقاي حكيمي خواهش ميكنم بيش از اين وقت مملكت را ضايع نكند، فورا” از كار كنارهجويي كند».
پس از استعفاي حكيمالملك، قوامالسلطنه در تاريخ 6/11/1324 به نخستوزيري تعيين شد….
قوامالسلطنه ابلاغيه هفت مادهاي مورخ 2/2/1325 هيئت دولت را به عنوان مبناي مذاكره با حكومت ملي آذربايجان انتشار داد و از نمايندگان آذربايجان دعوت كرد تا براي مذاكرات به تهران بيايند. حكومت ملي كه همواره طرفدار حل مسالمتآميز مسايل خود با مركز بود، اين دعوت را پذيرفت و هيئت نمايندگي آذربايجان به سرپرستي پيشهوري در تاريخ 8/2/1325 به تهران وارد شدند كه از طرف آزاديخواهان تهران با شكوه كمنظيري استقبال شدند.
هيئت نمايندگي آذربايجان مطالبات خود را در 33 ماده تسليم دولت مركزي كردند و طي مذاكرات به نتيجه نرسيدند و پيشهوري بعد از دو هفته اقامت در تهران با همراهان به تبريز بازگشتند و مقرر شد مذاكرات در تبريز ادامه يابد.
در خرداد ماه 25 هيئت نمايندگي دولت مركزي به رياست مظفر فيروز معاون نخستوزير در تبريز مذاكرات را ادامه دادند و منجر به موافقتنامه 23/3/25 گرديد و سپس به تصويب مقامات دولت مركزي و مجلس ملي آذربايجان رسيد.
مسايلي كه در موافقتنامه مورد توافق طرفين قرار گرفت، به اختصار عبارت است از:
- دولت مركزي «نهضت دموكراتيك آذربايجان» را به رسميت شناخت.
- تشكيل انجمن ايالتي و ولايتي در آذربايجان و در سراسر ايران.
- استاندار و رؤساي ادارات با پيشنهاد انجمن ايالتي آذربايجان و با حكم دولت مركزي تعيين ميگردد.
- انجمن ملي آذربايجان به عنوان انجمن ايالتي آذربايجان شناخته شد.
- 75% از عوايد مالياتي آذربايجان اختصاص به خود آذربايجان خواهدداشت.
- 25% از درامد گمركي به دانشگاه آذربايجان اختصاص داده شد.
- امتداد راهآهن ميانه به تبريز با مخارج دولت
- سازمان فدائيان به سازمان ژاندارمري تبديل شود و نام ژاندارمري عوض شود (بعدا” نگهبان ناميده شد).
- تقسيم اراضي خالصه را دولت تأييد نمود و قرار شد لايحه قانوني براي تصويب به مجلس 15 تقديم دارد.
- دولت تعهد كرد كه لايحه انتخابات را بر اساس اصول دموكراتيك شامل مشاركت زنان در انتخابات را تهيه و با قيد فوريت به مجلس تقديم نمايد و نيز تعداد نمايندگان آذربايجان به نسبت جمعيت افزايش يابد.
- ايالت آذربايجان عبارت است از استانهاي 3 و 4
- موافقت با تشكيل شوراي اداري آذربايجان مركب از استاندار و رؤساي ادارات و هيئت رئيسه انجمن ايالتي آذربايحان.
- تدريس در 5 كلاس ابتدايي به زبان آذربايجاني و در ساير مقاطع تحصيلي به زبان فارسي و آذربايجاني خواهد بود.
- زبان آذربايجاني و فارسي به عنوان زبان رسمي شناخته شدند.
- تا تصويب لايحه انتخابات انجمن شهر و اجراي آن، انجمن فعلي شهر، شهرداريها در آذربايجان به كار خود ادامه خواهد داد.
در اين موافقتنامه مسئله طرز جبران خسارت مالكيني كه املاك آنها از طرف حكومت ملي مصادره و تقسيم شده، به كميسيوني كه بعدا” تعيين خواهد شد، موكول گرديد.
مهمتر اينكه طرز تعيين فرماندهان قشون و سازمان آن و درجات فدائيان و به طور كلي آرتش لاينحل باقي ماند و موكول به تشكيل كميسيوني خاص و ادامه مذاكرات شد. قواملسلطنه چنين وانمود ميكرد كه اين كارشكنيها را دربار ميكند و پيشهوري در نطق خود صراحتا” گفت: «مقامات غيرمسئول (شاه) حق دخالت ندارد».
درباره موافقتنامه نظر پيشهوري اين بود كه حكومت ملي آذربايجان براي حل مسالمتآميز مسايل بين حكومت ملي آذربايجان و دولت مركزي به گذشتهايي تن داد، ولي توانست هدفهايي را كه فرقه دموكرات آذربايجان در اعلاميه 12 شهريور 24 مطرح كرده بود، رسميت دهد.
قوامالسلطنه حل مسايل نظامي و انتظامي را معوق گذاشت. و با تظاهر به «حسن نيت» و «آزاديخواهي» مرموزانه به توطئهچيني ادامه داد و شبكه «بدامن» به فعاليت خود براي تحريك خانهاي قشقايي، بختياري و… براي قيام شدت بخشيد.
Әپس از تحويل مسالمتآميز زنجان به قواي دولتي و يورش آرتش شاهنشاهي و عوامل آنها به شهر و فجايعي كه مرتكب شدند، برخوردهاي نظامي در مرزها از طرف قواي دولتي تكرار شد، و بالاخره به بهانه «لزوم ورود آرتش به آذربايجان به منظور استقرار امنيت انتخابات مجلس پانزدهم» در 19 آذر 1325 فرمان حمله به آذربايجان صادر گرديد. و ستون اعزامي به فرماندهي سرتيپ هاشمي[1] به سوي ميانه حركت كرد.
همين جا درستي اين نظريه را بايد تأييد نمود كه اگر آرتش شاهنشاهي بدون پشتيباني و دخالت دولتهاي آمريكا و بريتانيا به آذربايجان حمله ميكردند قواي مسلح و نيروهاي ملي آذربايجان و آزاديخواهان ايران قادر بودند با آنها مقابله نموده و اراده ملت را حاكم نمايند.
ولي حقيقت اين است كه نقشه حمله به آذربايجان به دستور آمريكا و انگليس با برنامهريزي مستشاران نظامي آمريكا و فرماندهي شوارتسكوپف آمريكايي انجام گرفت.
آمريكا بعد از جنگ با در اختيار داشتن انحصاري بمب اتمي به اتفاق امپراطوري بريتانيا براي سركوب جنبشهاي استقلالطلبانه ملي و دموكراتيك در برابر اتحاد جماهير شوروي متحد شدند. در اسفند سال 1324 بين آمريكا و انگلستان قرارداد اتحاد نظامي منعقد گرديد و چرچپل در 15 همان ماه در دانشگاه فولتون آمريكا نطق جنگطلبانه خود را ايراد كرد و در آن نطق اتحاد شوروي را پشت پرده آهنين خواند و آغاز «جنگ سرد» را اعلام نمود.
مسايل ايران سرآغاز اين جنگ سرد بود. كشاندن موضوع عدم تخليه ايران از سوي آرتش سرخ، نخستين شكوائيه از اين دست بود كه بهانهاي به دست آمريكا و انگليس داد و آنها حتا بعد از 19/2/25 كه آرتش سرخ ايران را ترك كرد، دولت قوام به علا دستور داد كه دعوي ايران را پس بگيرد، دول آمريكا و انگليس دايه مهربانتر از مادر شدند و به اصرار آمريكا و انگليس موضوع همچنان در دستور شوراي امنيت باقي ماند تا تنور «جنگ سرد» را گرم نگه دارند. و حتا ترومن به استالين اولتيماتوم داد. اين علامتي بود از تبديل جنگ سرد به جنگ گرم و شروع جنگ سوم جهاني.
امپرياليستها به كشور ايران توجه خاص داشتند، نه فقط موقعيت استراتژيك ايران كه در سر راه هندوستان و در همسايگي كشور شوروي قرار داشت، حايز اهميت بود. به علاوه انگلستان و آمريكا براي حفظ منافع عظيم خود در نفت جنوب ايران و آمريکا براي توسعه سلطه و نفوذي كه در آرتش، ژاندارمري، شهرباني و امور اقتصادي و بازار ايران به دست آورده بود، ميكوشيدند. سركوب نهضت ملي آذربايجان در اولويت قرار داشت. آچسن در ملاقات با علا سفير كبير ايران در آمريكا چراغ سبز نشان داد تا دولت ايران به آذربايجان حمله نظامي بكند و دولتهاي انگليس و آمريكا طي نامههاي جداگانه به قوامالسلطنه، پشتيباني و حمايت خود را از اعزام نيرو به آذربايجان اعلام داشتند.
مقابله با آرتش شاهنشاهي خطر دخالت نظامي آمريكا و انگليس را در پي داشت. در چنين صورتي اتحاد شوروي به استناد قرارداد 1921 با ايران بايد مقابله و كشور ايران به جبهه مقدم جنگ تبديل ميشد.
از سوي ديگر شورويها نه فقط از لحاظ اصولي با جنگ مخالف بودند، بلكه در شرايط آن روز كه رقيب آمريكايي بمب اتمي در اختيار داشت و آنها فاقد آن بودند، لذا براي اينكه بهانهاي به دست امپرياليستها ندهند مؤقتا” از كمك به نهضتهاي استقلالطلبانه خودداري كردند. كما اينكه آرتش سرخ چين كه در زمان جنگ مناطق وسيعي را آزاد ساخته بود، مجبور به عقبنشيني به مواضع قبلي گرديدند. چريكهاي يوناني نيز از مواضع خود عقبنشيني كردند.
در چنين شرايطي اتحاد شوروي به رهبران جنبش آذربايجان اعلام نمود كه نخواهد توانست به آنها كمك بكند و به دست امپرياليستها بهانه بدهد.
روز سهشنبه 19 آذر 132۵ كميته مركزي فرقه دموكرات آذربايجان جلسهاي تشكيل داد تا تصميمات مقتضي در ارتباط با ورود آرتش به آذربايجان اتخاذ نمايد. در اين جلسه پيشهوري و اقليتي از اعضاي كميته مركزي طرفدار مقابله جنگي بودهاند و اكثريت مخالف جنگ و برادركشي. ديروقت همان روز پيشهوري با گروهي به اتحاد شوروي مهاجرت كرد و روز بيستم آذرماه شبستري رئيس انجمن ايالتي و دكتر جاويد استاندار آذربايجان طي تلگرافي به شاه و قوام شهرهاي آذربايجان را بلادفاع اعلام داشتند و به استناد قرارداد 23/3/25 با ورود آرتش به آذربايجان موافقت كردند.
در ابلاغيه مورخ 2/2/25 دولت قوامالسلطنه كه ضمن موافقتنامه 23/3/25 مورد تأييد قرار گرفت، چنين آمده است:
«6- نسبت به اهالي و كاركنان دموكراسي آذربايجان براي شركت آنها در نهضت دموكراتيك در گذشته تضييقات به عمل نخواهد آمد».
پرسش- جناب استاد، حکومت مرکزي ايران برخلاف توافقات منعقده بين تهران و تبريز، دست به حمله نظامي به آذربايجان زد و آرتش شاهنشاهي مرتکب جناياتي شد که به تعبير داگلاس قاضي آمريکايي، انسان از بازنويسي آنها شرم دارد. نظر شما در اين باره چيست؟
پاسخ- ميخواهيد كه از فجايعي كه توسط آرتش شاهنشاهي و ايادي آنها در آذربايجان صورت گرفت و نيز چگونگي ادامه مبارزه بعد از عقبنشيني نهضت دموكراتيك ملي آذربايجان صحبت كنم.
قبلا” به اين آمار توجه كنيد: به موجب آمار دادستاني آرتش تعداد 2500 نفر در دادگاههاي صحرايي به اعدام و تعداد 800 نفر به حبسهاي طويلالمدت محكوم شدند. افزون بر اين بيش از 20000 نفر بدون محاكمه شهيد شدند، 36000 نفر مهاجر با خانوادههايشان به جهنم بدرآباد و گروه كثيري از كارمندان شاغل در آذربايجان در دوره حكومت ملي كه عضو فرقه هم نبودند به شهرهاي دوردست ايران تبعيد گرديدند. هفتاد هزار نفر به شوروي مهاجرت نمودند و دهها هزار نفر از دهات و شهرهاي آذربايجان براي نجات خود به شهرهاي ديگر ايران مهاجرت كردند.
اين آمارها ابعاد كمّي جنايت را نشان ميدهد. نحوه ارتكاب جنايات هولناك، غيرانساني، شرمآور و ننگين بوده و به ذكر چند اظهارنظر اكتفا ميكنم.
هانري والاس يكي از نزديكان روزولت:
- «من شرم دارم از اينكه بگويم نيروهاي پليس ايران در عمليات خود عليه مردم ايران زير فرمان سرتيپ شوراتسكوپف آمريكايي بودهاند. به رهبري اين شخص و به فرمان آلن سفير آمريكا در ايران بزرگترين حزب اوپوزيسيون ايراني غيرقانوني اعلام شده و رهبران اتحاديههاي كشور به زندان تسليم گرديده و جمع كثيري اعدام شدهاند و هزاران خانواده به زور و قهر به زندان، بازداشتگاهها فرستادهاند».
ويليام داگلاس قاضي آمريكايي:
- «وقتي آرتش ايران به آذربايجان برگشت، وحشت برپا نمود. سربازان قتل و غارت و تاراج به راه انداختند. آنها هر آنچه به دستشان ميرسيد و هر آنچه ميخواستند تصاحب ميكردند و رفتار سربازان روس بسيار برازندهتر از اعمال وحشيانه سربازان نجاتبخش آرتش شاهنشاهي بود. طوري كه خاطره فوقالعاده زشت و شومي در آذربايجان به جا گذاشت. در آذربايجان اموال و احشام دهقانان به غارت رفت و زنان و دختران مورد تجاوز قرار گرفتند. اگرچه رسالت آرتش ايران آزادي آذربايجان بود ولي آنها مردم را غارت كردند و پشت سر خود مرگ و نابودي به جا گذاشتند. به دنبال آرتش مالكين فراري بازگشتند. آنها به دريافت بهره مالكانه همان سال اكتفا نكردند، بلكه بهره مالكانه سال قبل را نيز از دهقانان پس گرفتند و آن چنان روستاييها را غارت كردند كه آنها ذخيره غذايي خود را هم از دست داده و گرفتار گرسنگي شدند…
در دسامبر 1946 به دستور واشنگتن و به امر نخستوزير قوام نيروهاي آرتش ايران به سركوبي وحشيانه شركتكنندگان در جنبش دموكراتيك آذربايجان پرداختند.
آنها را گروه- گروه دستگير ميكردند، تيرباران ميكردند و يا در ميدانها به دار ميآويختند». (نقل از كتاب گذشته چراغ راه آينده است. ص 439)
روزنامه كيهان مورخ 20/6/79 :
- «ماجراي اخراج پيشهوري كه محمد ديهيم از آن به عنوان كودتاي بدون خونريزي ياد ميكند، به قيمت جان بيش از بيست هزار نفر تمام شد و اين كشتار بعد از فرار سران حزب دموكرات به شوروي توسط نيروهاي نظامي شاه و اوباش محلي به سركردگي محمد ديهيم و لوطي شاهباز انجام شد، هنوز از خاطره كهنسال تبريزي سترده نشده است.»
از نطق رحيم زهتابيفرد در مجلس، شاهپرستي كه به نمايندگي مجلس منصوب شد:
- «آذربايجان در يك قحطي بيسابقه و در يك بحران اقتصادي و در يك بيكاري مدهش به سر ميبرد. گو اينكه اين استان بزرگ قبرستان عظيمي است كه همه با حال تأثر براي اداي فاتحه آمده باشند.
رنگها زرد، پايها سست، افكار منقلب، همه در بهت عظيمي گرفتارند… نه ورود استاندار، نه آمدن آرتش، نه تشريففرمايي اعليحضرت شاه، نه اعزام بازرس از مركز و نه نمايندگان آذربايجان و حتا نه تجار آذربايجان، هيچ كدام به داد آذربايجاني مفلوك نرسيد…. وضع فعلي تبريز يه يك شهر در محاصره دشمن شبيه است كه مردم آن از خوار و بار و پول و امنيت در مضيقه بوده و هر آن منتظر جريانات غيرمنتظره باشند. زيرا شهر به واسطه وجود حكومت نظامي و كثرت مأمورين آگاهي منظره غريبي به خود گرفته … اگر ميخواهيد وضعيت امروز آذربايجان را پيش خود مجسم نماييد، بهتر است مطالبي كه در سه چهار سال پيش در جرايد و نشريات تبليغاتي متفقين و يا در سينماهاي سيار از خشونتورزي مأمورين گشتاپو با مردان نجيب و اصيل فرانسه و لهستان شكستخورده خوانده و يا ديدهايد دوباره در ذهن خودتان خطور و يقين بدانيد كه آذربايجان فعلي به مراتب وضعش بدتر از فرانسه اسير آن روز ميباشد».
غارت دهقانان بعد از يورش آرتش شاهنشاهي و مالكين و فرار دهقانان از دهات و… موجبات قحطي سالهاي 28-27 را فراهم آورد. ويليام داگلاس مينويسد:
- «… مالكين آذربايجان…. در حالي كه دهقانان از گرسنگي تلف ميشوند، گندمهاي آنان را به قيمت گزاف در بازار ميفروختند…. و يك هزار تن گندمي كه حكومت مركزي جهت تخفيف گرسنگي بيچارگان به تبريز فرستاده بود به دست مردم نرسيد. مأمورين محلي دولت گندمها را در بازار سياه فروخته و پولش را به جيب زدند… به طوري كه در زمستان سال 1327 دهقانان عملا” از گرسنگي و بيغذايي به خوردن علف و ريشه گياهان مجبور گرديدند…. در يكي از قصبات اطراف خوي كه من توقف نمودم، از سيصد نفر اهالي قصبه پنجاه نفر از گرسنگي مرده بودند.
در دهات خانههايي كه همه افراد آنها دستهجمعي تلف شده بودند كم نبود. انبار مالكين پر از گندم بود.
…. بدبختي و فلاكت در آذربايجان به حدي رسيده بود كه در خيابانهاي تبريز آدمها و سگها براي حفظ حيات خود سر تكه ناني با هم درگيري پيدا ميكردند…».
در سال 1328 قوام دو نامه سرگشاده به شاه نوشت و شاه به وسيله حكيمي وزير دربار جواب تندي به او داد. لقب «حضرت اشرف» را پس گرفت. و او را «تجزيهطلب» خواند و هر يك گوشههايي از فساد همديگر را فاش ساختند و بر سر «فتح آذربايجان» رجزخواني كردند. قوام نوشت:
- «غير از خود براي احدي در انجام امور آذربايجان سهم و حقي قايل نبودم … و بعد بحمدالله اعليحضرت با جاه و جلال تشريففرماي آذربايجان شدند و برخلاف انتظار اعليحضرت در بعضي نقاظ استفادهجويي و غارتگري شروع شد. اي كاش به جاي اين تهمتها و بيانصافيها … در آبادي و عمران و رفع خرابيها و خسارتها توجه بيشتري مبذول شده بود كه اهالي رنجديده و فلكزده انجا به اطراف و اكنام پراكنده نميشدند و مال و حشم خود را براي معاش يوميه به ثمن بخس نميفروختند و امروز بعد از چهار سال آذربايجان به صورت بهتر و آبرومندتري عرض اندام مينمود».
از اعمال ننگين اوباش درباري سوزاندن كتابهاي تركي بود و آنها رسم منحوس كسروي، «جشن كتابسوزان» را احيا كردند.
كشت و كشتار فجيعانه و بدون محاكمه زنان و مردان و كودكان ونسلكشي بيرحمانه و ننگيني بود.
- آيتالله خوئينيها نماينده آيتاللهالعظمي اصفهاني در زنجان را خفه كردند. جنازهاش را از پنجره به كوچه پرت كردند و در شهر گرداندند و تا مدتي اجازه دفن ندادند.
- دختر 18 سالهاي را در زنجان لخت مادرزاد با مشت و لگد كوبيدند و در شهر گرداندند.
- در اردبيل سينه مادر يكي از فدائيان را در جريان اعمال وحشيانه «قتله» در خيابان بريدند.
- صدر كميته فرقه در بستاناباد را كشتند و قطعه- قطعه كردند و سرش را در شهر گرداندند و باقيمانده لاشه را در كنار جاده به تماشا گذاشتند.
- شكيبا رئيس فرهنگ باسابقه را در اروميه، ديبائيان و آذرآبادگان را در ارديبل كشتند و قطعه- قطعه كردند و در شهر به نمايش گذاشتند.
… در اين مصاحبه بيش از اين نميتوان گفت و بايد در هر محل شرح اين فجايع را گرد آورد و ثبت كرد.
درباره فعاليت فرقه دموكرات بعد از حوادث آذر 25 خاطرنشان ميكنم:
مبارزيني كه محكوم به اعدام شدند در جريان بازجويي و محاكمه و به ويژه در پاي چوبه دار و يا در برابر جوخه آتش قهرمانانه از عقايد خود و شعارهاي فرقه دموكرات و حكومتملي آذربايجان دفاع كردند.
سمبل اين قهرمانان و پيشمرگ و سمبل تمام شهداي اعدامي بعد از 1320 فريدون ابراهيمي است. فريدون متولد 1297 در آستارا، ليسانسيه حقوق سياسي از دانشكده حقوق تهران، مفسر سياسي فعال در اكثر روزنامههاي تهران و عضو كميته مركزي فرقه و دادستان كل آذربايجان، فرزند ميرزا غني بود. ميرزا غني را به اتهام فعاليتهاي آزاديخواهانه در زمان رضاخان بازداشت كردند. در زندان اردبيل به شدت شكنجه شد كه به خودسوزي دست زد و نجاتش دادند. سالها در زندان قصر بود، سپس تبعيد شد.
فريدون پس از ورود قواي اعزامي به تبري ز بازداشت شد و محكوم به اعدام گرديد. در زندان مخبرين روزنامه آمريكايي براي مصاحبه با وي مراجعه كردند. مصاحبه با آنها را رد كرد و اظهار داشت كه آمريكا در سرزمين من مرتكب اين همه فجايع شده و من با مخبرين روزنامههاي آنها مصاحبه نميكنم.
در زندان نمونه مقاومت و پايداري بود. در آستانه ورود شاه به تبريز چون احتمال ميدادند كه عفو عمومي خواهد داد، به دستور شاه با عجله فريدون ابراهيمي را در جلوي باغ گلستان به دار آويختند. زندانيان همبند اوبا افتخار از لحظات وداع ابراهيمي با ياران خود ياد ميكند. او بهترين لباسش را پوشيده، صورت خود را تراشيده و به خود عطر زده، چنان كه گويي به عروسي ميرود. با لبخند هميشگي رفقا را به مقاومت و پايداري و ادامه مبارزه دعوت كرد. و با تكتك دوستانش روبوسي و خداحافظي كرد. با گامهاي استوار به سوي چوبه دار رفت. در آنجا نطق كوتاهي ايراد نمود و در ضمن گفت كه مسلمانها در روز جمعه سر مرغ را نميبرند و شما انساني را ميكشيد و با صداي رسا در حالي كه شعار ميداد، قهرمانانه به تاريخ پيوست.
فريدون ابراهيمي در روز جمعه 1 خرداد 1326 در سنين جواني به پايان زندگي پربار خود رسيد. ايشان براي اولين بار در تبريز كتابي درباره هويت ملي آذربايجانيها نوشت كه كتاب محبوب جوانان بود.
اين قهرمان ملي را شاعران و نويسندگان در اشعار خود ستودهاند و فعالين ملي آذربايجان همهساله در تبريز در مزار او جمع ميشوند و نسبت به او اداي احترام ميكنند.
زندانيان فرقه در زندانها تسليمناپذير و سربلند به مبارزه خود ادامه دادند. مظهر اين زندانيان صفر قهرمانيان است كه به مدت بيش از سي سال در مخوفترين زندانهاي شاهنشاهي زجر كشيد ولي سر خم نكرد. به عنوان قهرماني كه طولانيترين مدت زندان را به اتهام سياسي متحمل شده، به تاريخ پيوست.
اعضاي فرقه و طرفداران حكومت ملي كه به شهرستانهاي ايران مهاجرت كرده بودند در صفوف حزب توده و يا جمعيت آذربايجانيهاي مقيم تهران به فعاليت ادامه دادند.
مهاجرين به اتحاد شوروي سازمان فرقه را در آنجا فعال كردند و سپس با حفظ نام فرقه دموكرات آذربايجان در حزب توده ادغام شدند. اينان ابتدا راديو ملي را داير نمودند كه به دو زبان فارسي و آذربايجاني برنامه پخش ميكرد، سپس از راديوي پيك استفاده كردند.
شاه و نوكرانش تصور ميكردند كه با نسلكشيها روحيه مبارزه را در آذربايجان كشتهاند. ولي جوانان ومبارزين آذربايجاني با سازمان دادن فعاليت خود در گروههاي مختلف به مبارزه خود ادامه دادند. در همه شهرها هستههاي خودجوش به وجود آمد و در تبريز چهار گروه فعال به نام فرقه دموكرات آذربايجان به يارگيري پرداختند. در سال 13۳0 بنا به توافق كميته مركزي فرقه و كميته مركزي حزب توده در مهاجرت قرار شد كه در آذربايجان و كردستان فعاليت فرقه دموكرات آذربايجان و حزب دموكرات كردستان تحت رهبري مستقيم كميته مركزي حزب توده سازمان داده شود. در تبريز چهار گروه نامبرده در تشكيلات واحدي گرد آمدند و فعاليت مخفي فرقه دموكرات آذربايجان گسترش يافت و در جريان مبارزات ملي براي ملي كردن صنعت نفت نقش چشمگيري داشت.
ميتينگ صلح در خرداد ماه 1330 در تبريز كه با شركت بيش از 20 هزار نفر تشكيل شد، اولين ميتينگ بعد از سال 1325 بود و انسجام و عظمت اين ميتينگ دربار و دستنشاندگانش در آذربايجان را لرزاند.
اين سازمان را در سال 1337 ساواك درهم شكست و 5 نفر از افراد فعال آنها را به اعدام محكوم كرد و ديگران به حبسهاي از چند سال تا ابد محكوم شدند.
اين جنبش نشان داد كه با كشتار و اعدام اراده ملتي را براي كسب حقوق خود نميتوان براي هميشه از بين برد…
—–
[1] – سرتيپ هاشمي بعدا” به تهران احضار شد و به جرم سوءاستفاده مالي و غارتگري محكوم گرديد. (آن قدر شور بود که خان هم فهميد)!
Subscribe to:
Posts (Atom)